کجاست ساقي ما گو بيا و باده بيار | | گذشت روزه و سرما رسيد عيد و بهار |
بسوختيم ز تسبيح و زهد و استغفار | | صباح عيد بده ساغريکه در رمضان |
محاسب خردش در نياورد به شمار | | دميکه بي مي و معشوق و ناي ميگذرد |
«توانگري و جواني و عشق و بوي بهار» | | غنيمت است غنيمت شمار و فرصت دان |
«شراب و سبزه و آب روان و روي نگار» | | بيا و بزم طرب ساز کن که خوش باشد |
دعاي دولت شاه جهان کني تکرار | | بهر قدح که دهي پر ز باده از سر صدق |
خدايگان جهان پادشاه گيتي دار | | جمال دنيي و دين شاه شيخ ابواسحاق |
سپهر بخشش دريا نوال کوه وقار | | ستاره جيش قضا حمله و قدر قدرت |
شهنشهي که فلک را ز عدل اوست مدار | | مدبري که جهان را به تيغ اوست نظام |
شهاب عزم سريعش به باد داده قرار | | صداي صيت شکوهش به کوه داد سکون |
هم از منافع کلکش جهان پر از ايثار | | هم از مثر رمحش ستاره در لرزه |
درست مغربي مهر شد تمام عيار | | چو راي ثابت او سايه بر فلک انداخت |
جهان و هرچه در او هست خوار و بيمقدار | | کرم پناه جواديکه هست در جنبش |
خطاب چرخ بود: «ليس غيره ديار» | | خدايگانا آني که با معالي تو |
کهينه بندهي امرت سماک نيزه گذار | | کمينه پيک جناب تو ماه حلقه به گوش |
در اين حديقهي زنگارگون مسير و مدار | | هميشه تا که بود ماه و مهر و کيوان را |
ز عمر و جاه و جواني و بخت برخوردار | | به کامراني و اقبال باش تا بايد |
فلک مطيع و جهانت غلام و دولت يار | | عدو به دام و ولي شادکام و بخت جوان |