گر آن مه را وفا بودي چه بودي گر آن مه را وفا بودي چه بوديشاعر : عبيد زاکاني ورش ترس از خدا بودي چه بوديگر آن مه را وفا بودي چه بودياگر او را رضا بودي چه بوديدمي خواهم که با او خوش برآيمگر اين حاجت روا بودي چه بوديدلم را از لبش بوسيست حاجتگرش پرواي ما بودي چه بوديبتي کز وي بخود پروا ندارمنظر با اين گدا بودي چه بودياگر روزي به لطف آن پادشا راوگر صبرم بجا بودي چه بوديخرد گر گرد من گشتي چه گشتيسعادت رهنما بودي چه بوديبوصلش گر عبيد بينوا را