صبح بر شب شتاب ميآرد شاعر : عطار شب سر اندر نقاب ميآرد صبح بر شب شتاب ميآرد مست را در عذاب ميآرد گريهي شمع وقت خندهي صبح ساعتي سر به آب ميآرد ساقيا آب لعل ده که دلم تيغ افراسياب ميآرد خيز و خون سياوش آر که صبح هين که زهره رباب ميآرد خيز اي مطرب و بخوان غزلي ديده را سخت خواب ميآرد صبحدم چون سماع گوش کني ساقي ما شراب ميآرد مطرب ما رباب ميسازد مرگ تيغ از قراب ميآرد همه اسباب عيش هست وليک اين سخن را که تاب ميآرد...