عطار به تحفه گر فرستد جان

عطار به تحفه گر فرستد جان شاعر : عطار فرياد همي کند که مفرستش عطار به تحفه گر فرستد جان صد توبه به يک کرشمه بشکستش بيچاره دلم که نرگس مستش از من چه عجب اگر شوم مستش از شوق رخش چو مست شد چشمش هفتاد و دو فرقه را خم شستش دست‌آويزي شگرف مي‌بينم نتواند ريخت آب بر دستش خورشيد که دست برد در خوبي صد غاشيه‌کش به دلبري هسش چون ماه که رخش حسن مي‌تازد بر فرق کنم نثار پيوستش صد جان بايد به هر دمم تا من از دام تو دست کي دهد جستش جانا دل...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عطار به تحفه گر فرستد جان
عطار به تحفه گر فرستد جان
عطار به تحفه گر فرستد جان

شاعر : عطار

فرياد همي کند که مفرستشعطار به تحفه گر فرستد جان
صد توبه به يک کرشمه بشکستشبيچاره دلم که نرگس مستش
از من چه عجب اگر شوم مستشاز شوق رخش چو مست شد چشمش
هفتاد و دو فرقه را خم شستشدست‌آويزي شگرف مي‌بينم
نتواند ريخت آب بر دستشخورشيد که دست برد در خوبي
صد غاشيه‌کش به دلبري هسشچون ماه که رخش حسن مي‌تازد
بر فرق کنم نثار پيوستشصد جان بايد به هر دمم تا من
از دام تو دست کي دهد جستشجانا دل من که مرغ دام توست
سوداي رخ تو رخت بربستشعقلي که گره‌گشاي خلق آمد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط