عطار به تحفه گر فرستد جان شاعر : عطار فرياد همي کند که مفرستش عطار به تحفه گر فرستد جان صد توبه به يک کرشمه بشکستش بيچاره دلم که نرگس مستش از من چه عجب اگر شوم مستش از شوق رخش چو مست شد چشمش هفتاد و دو فرقه را خم شستش دستآويزي شگرف ميبينم نتواند ريخت آب بر دستش خورشيد که دست برد در خوبي صد غاشيهکش به دلبري هسش چون ماه که رخش حسن ميتازد بر فرق کنم نثار پيوستش صد جان بايد به هر دمم تا من از دام تو دست کي دهد جستش جانا دل...