اگر دلم ببرد يار دلبري رسدش

اگر دلم ببرد يار دلبري رسدش شاعر : عطار وگر بپروردم بنده‌پروري رسدش اگر دلم ببرد يار دلبري رسدش گرم چو شمع بسوزد به سرسري رسدش ز بس که من سر او دارم از قدم تا فرق چو شب به طره طلسم سيه‌گري رسدش سفيد کاري صبح رخش جهان بگرفت اگر ز زلف نهد رسم کافري رسدش چو آفتاب رخش نور بخش اسلام است اگر به عمد کند قصد لشکري رسدش چو پشت لشکر حسن است روي صف شکنش به حکم با مه گردون برابري رسدش بديد بيخبري روي او و گفت امروز نطاق بسته چو جوزا به چاکري رسدش...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اگر دلم ببرد يار دلبري رسدش
اگر دلم ببرد يار دلبري رسدش
اگر دلم ببرد يار دلبري رسدش

شاعر : عطار

وگر بپروردم بنده‌پروري رسدشاگر دلم ببرد يار دلبري رسدش
گرم چو شمع بسوزد به سرسري رسدشز بس که من سر او دارم از قدم تا فرق
چو شب به طره طلسم سيه‌گري رسدشسفيد کاري صبح رخش جهان بگرفت
اگر ز زلف نهد رسم کافري رسدشچو آفتاب رخش نور بخش اسلام است
اگر به عمد کند قصد لشکري رسدشچو پشت لشکر حسن است روي صف شکنش
به حکم با مه گردون برابري رسدشبديد بيخبري روي او و گفت امروز
نطاق بسته چو جوزا به چاکري رسدشصد آفتاب مرا روشن است کين ساعت
اگر قيام کند در سکندري رسدشچو هست چشمه‌ي حيوان زکات‌خواه لبش
که گر چو خضر رود در پيمبري رسدشسکندري چه بود با لب چو آب حيات
نثار در و گهر در سخن‌وري رسدشفريد چون ز لب لعل او سخن گويد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط