هر که هست اندر پي بهبود خويش هر که هست اندر پي بهبود خويششاعر : عطار دور افتادست از مقصود خويشهر که هست اندر پي بهبود خويشتا نيفتي دور از محمود خويشتو ايازي پوستين را ياد دارعالمي از آه خون آلود خويشعاشقي بايد که بر هم سوزد اوتا تو هستي يک نفس خشنود خويشنيست از تو يک نفس خشنود دوستخوش بسوز اي عاشق اکنون عود خويشزاهد افسرده چوب سنجد استبر در او جان غم فرسود خويشحلقهي معشوق گير و وقف کنپس درين سودا زيان کن سود خويشچون درين سودا زيان از سود بهدرگذر از بود و از نابود خويشتا کي از بود تو و نابود توپس برون آي از ميان دود خويشآتشي در هستي تاريک زنفال گير از طالع مسعود خويشگر فنا گردي چو عطار از وجود