ز دست رفت مرا بي تو روزگار دريغ

ز دست رفت مرا بي تو روزگار دريغ شاعر : عطار چه يک دريغ که هر دم هزاربار دريغ ز دست رفت مرا بي تو روزگار دريغ به هر نفس که زنم بي تو صد هزار دريغ به هرچه درنگرم بي تو صد هزار افسوس بسوخت زآتش هجر تو زار زار دريغ دلي که آب وصالش به جوي بود روان ز خون چشم رخم شد چو لاله‌زار دريغ چو لاله‌زار رخت شد ز چشم من بيرون به غم فرو شدم اکنون بنفشه‌وار دريغ چو گل شکفته بدم پيش ازين ز شادي وصل ز عمر رفته فغان و ز روزگار دريغ ز دور چرخ خروش و ز بخت بد...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ز دست رفت مرا بي تو روزگار دريغ
ز دست رفت مرا بي تو روزگار دريغ
ز دست رفت مرا بي تو روزگار دريغ

شاعر : عطار

چه يک دريغ که هر دم هزاربار دريغز دست رفت مرا بي تو روزگار دريغ
به هر نفس که زنم بي تو صد هزار دريغبه هرچه درنگرم بي تو صد هزار افسوس
بسوخت زآتش هجر تو زار زار دريغدلي که آب وصالش به جوي بود روان
ز خون چشم رخم شد چو لاله‌زار دريغچو لاله‌زار رخت شد ز چشم من بيرون
به غم فرو شدم اکنون بنفشه‌وار دريغچو گل شکفته بدم پيش ازين ز شادي وصل
ز عمر رفته فغان و ز روزگار دريغز دور چرخ خروش و ز بخت بد فرياد
بناي عهد جهان نيست استوار دريغچه گويم از غم عهد جهان که تا که جهانست
مرا جدا نفکندي ز غمگسار دريغاگر جهان جفاپيشه را وفا بودي
بسوخت همچو دل لاله ز انتظار دريغدلت که گلشن تحقيق بود اي عطار


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط