ساقيا توبه شکستم، جرعهاي مي ده به دستم شاعر : عطار من ز مي ننگي ندارم، ميپرستم ميپرستم ساقيا توبه شکستم، جرعهاي مي ده به دستم ننگم است از ننگ نامان، توبه پيش بت شکستم سوختم از خوي خامان، بر شدم زين ناتمامان با حريفان خوش نشستم، با رفيقان عهد بستم رفتم و توبه شکستم، وز همه عيبي برستم مي فروشان را غلامم، چون کنم، چون ميپرستم من نه مرد ننگ و نامم، فارغ از انکار عامم از جهان بيرون فتادم، از خودي خود برستم دين و دل بر باد دادم، رخت جان بر در...