اگر عشقت به جاي جان ندارم

اگر عشقت به جاي جان ندارم شاعر : عطار به زلف کافرت ايمان ندارم اگر عشقت به جاي جان ندارم که من معشوق اينم کان ندارم چو گفتي ننگ مي‌داري ز عشقم غم عشق تورا فرمان ندارم اگر جانم بخواهد شد ز عشقت که خوبي دارم و پيمان ندارم تو گفتي رو مکن در من نگاهي از آن بر نيک و بد فرمان ندارم من سرگشته چون فرمان نبردم چرا بر خويشتن تاوان ندارم چو خود کردم به جاي خويشتن بد که من خود کرده را درمان ندارم کنون ناکام تن در دام دادم من بيچاره آخر جان...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اگر عشقت به جاي جان ندارم
اگر عشقت به جاي جان ندارم
اگر عشقت به جاي جان ندارم

شاعر : عطار

به زلف کافرت ايمان ندارماگر عشقت به جاي جان ندارم
که من معشوق اينم کان ندارمچو گفتي ننگ مي‌داري ز عشقم
غم عشق تورا فرمان ندارماگر جانم بخواهد شد ز عشقت
که خوبي دارم و پيمان ندارمتو گفتي رو مکن در من نگاهي
از آن بر نيک و بد فرمان ندارممن سرگشته چون فرمان نبردم
چرا بر خويشتن تاوان ندارمچو خود کردم به جاي خويشتن بد
که من خود کرده را درمان ندارمکنون ناکام تن در دام دادم
من بيچاره آخر جان ندارمچو هرکس بوسه‌اي يابند از تو
که زر دارم ولي چندان ندارمبده عطار را يک بوسه بي زر


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط