ترسا بچه‌اي کشيد در کارم

ترسا بچه‌اي کشيد در کارم شاعر : عطار بربست به زلف خويش زنارم ترسا بچه‌اي کشيد در کارم يعني که به بندگي ده اقرارم پس حلقه‌ي زلف کرد در گوشم هستم حبشي که داغ او دارم در بندگيش نه هندوم بدخوي در جمع چو شمع مي‌کشد زارم پروانه‌ي او شدم که هر ساعت کز معجزه زنده کرد صد بارم شايد که کشد چو هست عيسي دم من دست و ترنج پيش او دارم او يوسف عالم است در خوبي کز عشق نهاد صاع در بارم هرگز نايم ز بار او بيرون مانده است گرو به درد دستارم زان...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ترسا بچه‌اي کشيد در کارم
ترسا بچه‌اي کشيد در کارم
ترسا بچه‌اي کشيد در کارم

شاعر : عطار

بربست به زلف خويش زنارمترسا بچه‌اي کشيد در کارم
يعني که به بندگي ده اقرارمپس حلقه‌ي زلف کرد در گوشم
هستم حبشي که داغ او دارمدر بندگيش نه هندوم بدخوي
در جمع چو شمع مي‌کشد زارمپروانه‌ي او شدم که هر ساعت
کز معجزه زنده کرد صد بارمشايد که کشد چو هست عيسي دم
من دست و ترنج پيش او دارماو يوسف عالم است در خوبي
کز عشق نهاد صاع در بارمهرگز نايم ز بار او بيرون
مانده است گرو به درد دستارمزان روز که درد عشق او خوردم
وامروز ز ساکنان خمارمدي ساکن کنج صومعه بودم
في‌الجمله نه کافرم نه دين دارمچون دانم داد شرح حال خود
يکباره ز ناکسي عطارمکو در عالم کسي که برهاند


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.