با هر مويش شمار درگيرم | | روزي که عتاب يار درگيرم |
گر نيست مرا غبار درگيرم | | چون خاک ز دست او کنم بر سر |
آنگه سخن از کنار درگيرم | | چون قصهي بوسه با ميان آرم |
از صد نه که از هزار درگيرم | | گر بوسه عوض دهد يک چه بود |
اول ز هزار بار درگيرم | | گر باز کنار خواهدم دادن |
دل گيرم و کارزار درگيرم | | چون قصد به جان من کند چشمش |
بر بو که هزار کار درگيرم | | گرچه به نميرود مرا کاري |
صد شمع ز روي يار درگيرم | | صد مشعله از جگر برافروزم |
هر دم من از آن نگار درگيرم | | هر فريادي که عاشقان کردند |
من از رخ غمگسار درگيرم | | آهي که هزار شعله درگيرد |
زين چشم ستاره بار درگيرم | | هر شب صد ره چو شمع کار از سر |
صد نالهي زار زار درگيرم | | هر روز ز لالهزار روي او |
گر ماتم آشکار درگيرم | | پنهان ز فريد برد دل شايد |