با اين دل بي خبر چه سازم شاعر : عطار جان ميسوزدم دگر چه سازم با اين دل بي خبر چه سازم چون خاک بدر بدر چه سازم از دست دل اوفتادهام خوار يک حيلهي کارگر چه سازم بس حيله که کردم و نيامد کافتادهام از نظر چه سازم جانا نکني به من نظر تو پس ميپرسي خبر چه سازم کس جز تو خبر ندارد از من چون عمر آمد به سر چه سازم گفتي که ز صبر توشهاي ساز گر سازم ازين قدر چه سازم صبرم قدري غمت قضايي است در معرض اين خطر چه سازم گفتي به مگوي سر عشقم...