اي جان و جهان رويت پيدا نکني دانم شاعر : عطار تا جان و جهاني را شيدا نکني دانم اي جان و جهان رويت پيدا نکني دانم و آن زلف دوتا هرگز يکتا نکني دانم پشت من يکتا دل از زلف دوتا کردي زين شيوه بسي افتد عمدا نکني دانم گر جور کني ور ني تا کار تو ميماند زيرا که چنين کاري تنها نکني دانم در غارت جان و دل در زلف و لبت بازي بر خويش نظر آري پيدا نکني دانم چون عاشق غمکش را در خاک کني پنهان اين خود به زبان گويي اما نکني دانم گفتي کنم از بوسي روزي...