هرگز دل پر خون را خرم نکني دانم شاعر : عطار مجروح توام داني مرهم نکني دانم هرگز دل پر خون را خرم نکني دانم يکدم دل پر غم را بي غم نکني دانم اي شادي غمگينان چون تو به غمم شادي با خويشتنم يکدم همدم نکني دانم چون دم دهيم دايم گر دم زنم و گرنه مويي ز جفاکاري تو کم نکني دانم هر روز وفاداري من بيش کنم داني در پردهي يک رازم محرم نکني دانم چون راز دل از اشکم پنهان به نميماند گر عهد کني با من، محکم نکني دانم گفتي که اگر خواهي تا عهد کنم با تو...