زلف و رخت از شام و سحر باز ندانم

زلف و رخت از شام و سحر باز ندانم شاعر : عطار خال و لبت از مشک و شکر باز ندانم زلف و رخت از شام و سحر باز ندانم آهي که برآرم ز شرر باز ندانم از فرقت رويت ز دل پر شرر خويش از بس که بگريم به نظر باز ندانم روي تو که هرگز ز خيالم نشود دور شايد چو نمي‌بينمت ار باز ندانم گويي که مرا باز نداني چو ببيني بر چهره‌ي زردم ز جگر باز ندانم اشکم که همي از دم سردم چو جگر بست کز دست غمت پاي ز سر باز ندانم با پشت دوتا از غم روي تو چنانم در وصف تو شعرم...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زلف و رخت از شام و سحر باز ندانم
زلف و رخت از شام و سحر باز ندانم
زلف و رخت از شام و سحر باز ندانم

شاعر : عطار

خال و لبت از مشک و شکر باز ندانمزلف و رخت از شام و سحر باز ندانم
آهي که برآرم ز شرر باز ندانماز فرقت رويت ز دل پر شرر خويش
از بس که بگريم به نظر باز ندانمروي تو که هرگز ز خيالم نشود دور
شايد چو نمي‌بينمت ار باز ندانمگويي که مرا باز نداني چو ببيني
بر چهره‌ي زردم ز جگر باز ندانماشکم که همي از دم سردم چو جگر بست
کز دست غمت پاي ز سر باز ندانمبا پشت دوتا از غم روي تو چنانم
در وصف تو شعرم ز شکر باز ندانمزانگاه که عطار تو را تنگ شکر خواند


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط