گر سر اين کار داري کار کن

گر سر اين کار داري کار کن شاعر : عطار ور نه‌اي اين کار را انکار کن گر سر اين کار داري کار کن مست منگر خويش را هشيار کن خلق عالم جمله مست غفلتند تا بميري روي در ديوار کن چون بدانستي و ديدي خويش را ذره‌اي اين شيوه را اقرار کن گر طمع داري وصال آفتاب خرقه و تسبيح با زنار کن گر ز تو يک ذره باقي مانده است پس ز استغفار استغفار کن با مني شرک است استغفار تو اول از خود خويش را بيزار کن يار بيزار است از تو تا تويي چشم در خورد جمال يار کن...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گر سر اين کار داري کار کن
گر سر اين کار داري کار کن
گر سر اين کار داري کار کن

شاعر : عطار

ور نه‌اي اين کار را انکار کنگر سر اين کار داري کار کن
مست منگر خويش را هشيار کنخلق عالم جمله مست غفلتند
تا بميري روي در ديوار کنچون بدانستي و ديدي خويش را
ذره‌اي اين شيوه را اقرار کنگر طمع داري وصال آفتاب
خرقه و تسبيح با زنار کنگر ز تو يک ذره باقي مانده است
پس ز استغفار استغفار کنبا مني شرک است استغفار تو
اول از خود خويش را بيزار کنيار بيزار است از تو تا تويي
چشم در خورد جمال يار کنگر جمال يار مي‌خواهي عيان
تو چو ذره خويش را ايثار کننيست پنهان آفتاب لايزال
ديده بر دوز آنگهي ديدار کنتا ابد هم از عدم هم از وجود
دل سراي خلوت دلدار کنچند گردي گرد عالم بي خبر
مرد دل شو جمع‌گرد و کار کندر درج عشق بر طاق دل است
گرد جان برگرد و چون پرگار کننقطه‌ي توحيد با جان در ميان است
عزم خلوتخانه‌ي اسرار کنچون فرو رفتي به قعر بحر جان
در نه تعليق و نه تکرار کندرس اسرار است نقش جان تو
پس زبان در نطق گوهربار کنپس چه کن در لوح جان خود نگر
ورنه درج نطق را مسمار کنگر کسي را اهل بيني باز گوي
ذره‌اي منديش و چون عطار کنور به ترک هر دو عالم گفته‌اي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط