ترسا بچه‌اي ناگه چون ديد عيان من

ترسا بچه‌اي ناگه چون ديد عيان من شاعر : عطار صد چشمه ز چشم من باريد روان من ترسا بچه‌اي ناگه چون ديد عيان من امروز چنان ديدم زنار ميان من دي زاهد دين بودم سجاده نشين بودم نه کفر و نه ايماني درمانده ز جان من سجاده به مي داده وز خرقه تبرايي اين است کنون حاصل در بتکده جان من نه بنده نه آزادم نه مدت خود دانم در حال دل خسته بشکست امان من با دل گفتم اي دل زنهار مشو ترسا صد قوم دگر ديدم سرگشته بسان من گفتم که منم اي جان در پرده مسيحايي حقا...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ترسا بچه‌اي ناگه چون ديد عيان من
ترسا بچه‌اي ناگه چون ديد عيان من
ترسا بچه‌اي ناگه چون ديد عيان من

شاعر : عطار

صد چشمه ز چشم من باريد روان منترسا بچه‌اي ناگه چون ديد عيان من
امروز چنان ديدم زنار ميان مندي زاهد دين بودم سجاده نشين بودم
نه کفر و نه ايماني درمانده ز جان منسجاده به مي داده وز خرقه تبرايي
اين است کنون حاصل در بتکده جان مننه بنده نه آزادم نه مدت خود دانم
در حال دل خسته بشکست امان منبا دل گفتم اي دل زنهار مشو ترسا
صد قوم دگر ديدم سرگشته بسان منگفتم که منم اي جان در پرده مسيحايي
حقا که درون خود کفر است نهان منگويند عطاري را چوني تو ز ترسايي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط