عشق تو در جان من اي جان من

عشق تو در جان من اي جان من شاعر : عطار آتشي زد در دل بريان من عشق تو در جان من اي جان من رحم کن بر ديده‌ي گريان من در دل بريان من آتش مزن در نگر آخر به‌سوز جان من ديده‌ي گريان من پرخون مدار گوش مي‌دار اين غم پنهان من سوز جانم بيش ازين ظاهر مکن چاره‌اي ساز و بکن درمان من درد اين بيچاره از حد درگذشت کج مکن چون زلف خود پيمان من خود مرا فرمان کجا باشد وليک زاريي باشد نه فرمان زان من هرچه خواهي کن تو به داني از آنک آب زن در آتش سوزان...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عشق تو در جان من اي جان من
عشق تو در جان من اي جان من
عشق تو در جان من اي جان من

شاعر : عطار

آتشي زد در دل بريان منعشق تو در جان من اي جان من
رحم کن بر ديده‌ي گريان مندر دل بريان من آتش مزن
در نگر آخر به‌سوز جان منديده‌ي گريان من پرخون مدار
گوش مي‌دار اين غم پنهان منسوز جانم بيش ازين ظاهر مکن
چاره‌اي ساز و بکن درمان مندرد اين بيچاره از حد درگذشت
کج مکن چون زلف خود پيمان منخود مرا فرمان کجا باشد وليک
زاريي باشد نه فرمان زان منهرچه خواهي کن تو به داني از آنک
آب زن در آتش سوزان منجان عطار از تو در آتش فتاد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط