چند باشم در انتظار تو من شاعر : عطار فتنهي روي چون نگار تو من چند باشم در انتظار تو من تشنهي لعل آبدار تو من خشکلب مانده نعل در آتش کمر از زلف مشکبار تو من وقت آمد که بر ميان بندم پايکوبان کنم نثار تو من برقع از روي برفکن تا جان سر نهم مست در کنار تو من گر جهان آمده است با روزي تا به جان در شدم به کار تو من گرچه آوردهاي به جان کارم آنکه باشم ذليل و خوار تو من بر من از صد هزار عزت بيش چشم بر راه بيقرار تو من شد قرارم که...