اي روي همچو ماهت يک پرده بر گرفته شاعر : عطار جان هاي بي قراران فرياد در گرفته اي روي همچو ماهت يک پرده بر گرفته با صد هزار خجلت ايمان ز سر گرفته در پيش نور رويت پيران شست ساله ناگاه جان و دل را بس بي خبر گرفته عشقت به دلربايي بگشاده دست بر ما جان هر دم از کمالت راهي دگر گرفته دل هر دم از فراقت داغي دگر کشيده هر ذره ذرهي تو صد راه بر گرفته از بس که رهزنانند اندر رهت ز غيرت عشقت به جان رسيده دل را بهدر گرفته چون آفتاب رويت بر جان فکند...