چون کشته شدم هزار باره شاعر : عطار بر من به چه ميکشي کناره چون کشته شدم هزار باره کشته که کشد هزار باره از کشتن کشتهاي چه خيزد در پيش رخ تو ماهپاره حاجت نبود به تيغ کشتن هر گه که شوي تو آشکاره خود خلق دو کون کشته گردند خوني گردد چو لعل خاره زيرا که ز تيغ غمزهي تو مه شق شود آفتاب پاره گر بر گيري نقاب از روي وايند چو ذره در نظاره ذرات دو کون ديده گردند هر ذره شود چو صد ستاره از پرتو رويت آخرالامر بر مرکب حسن شد سواره...