خواجه تا چند حساب زر و دينار کني

خواجه تا چند حساب زر و دينار کني شاعر : عطار سود و سرمايه‌ي دين بر سر بازار کني خواجه تا چند حساب زر و دينار کني خويشتن را گه آن نيست که بيدار کني شب عمرت بشد و صبح اجل نزديک است چند با صد من و من سيم و زر اظهار کني چيست اين عجب و تفاخر به جهان ساکن باش عاقبت هم سر پر کبر نگونسار کني پنج روزي همه کامي ز جهان حاصل گير وان نه برگ است که بر جان خودش بار کني آن نه کام است که ناکام بجا بگذري نه هم آخر تو خوشي نام سيه بار کني جمع تو بار گنه...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خواجه تا چند حساب زر و دينار کني
خواجه تا چند حساب زر و دينار کني
خواجه تا چند حساب زر و دينار کني

شاعر : عطار

سود و سرمايه‌ي دين بر سر بازار کنيخواجه تا چند حساب زر و دينار کني
خويشتن را گه آن نيست که بيدار کنيشب عمرت بشد و صبح اجل نزديک است
چند با صد من و من سيم و زر اظهار کنيچيست اين عجب و تفاخر به جهان ساکن باش
عاقبت هم سر پر کبر نگونسار کنيپنج روزي همه کامي ز جهان حاصل گير
وان نه برگ است که بر جان خودش بار کنيآن نه کام است که ناکام بجا بگذري
نه هم آخر تو خوشي نام سيه بار کنيجمع تو بار گنه باشد و ديوان سياه
خانه را نقش چرا بر در و ديوار کنيچون همي داني کت خانه لحد خواهد بود
طاق و ايوان به چه تا گنبد دوار کنيسهو کارا به تک خاک همي بايد خفت
به چه شادي خرفا خنده‌ي بسيار کنيمرگ در پيش و حساب از پس و دوزخ در راه
عنکبوتانه کجا پرده‌ي احرار کنيتو که بر روبه مسکين بدري پوست چو سگ
خود ستم کم کن اگر منع ستمکار کنياين همه داني و کارت همه بي وجه بود
ليک خود را به ستم بيهده رهوار کنيبه فصاحت ببري گوي ز ميدان سخن
نفروشي به کسي غله در انبار کنيخويش و همسايه‌ي تو گرسنه وز پر طمعي
تا دگر ره ز کجا جامه و دستار کنيجامه در تنگ و دلت تنگ و در انديشه‌ي آن
وانگه از ناز به مرغ و بره پرواز کنيبر ضعيفان نکني رحم به يک قرص جوين
به تعزز سزد ار در همه نظار کنيمستراحي است جهان و اهل جهان کناسند
اول آن به که طلبکاري عطار کنينافه داري بر هر خشک دماني مگشا


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط