چون لبت به پسته اندر صفت گهر نبيني شاعر : عطار چو رخت به پرده اندر تتق قمر نبيني چون لبت به پسته اندر صفت گهر نبيني گه اگر بسي بجويي چو مني دگر نبيني ز فراق چون مني را چه کشي به درد و خواري چه بود اگر به هر دم به دم از بتر نبيني چه نکوييت فزايد که بد آيد از تو بر من ز تف دلم به عالم پس از آن اثر نبيني مکن اي صنم که گر من نفسي ز دل برآرم تو ز بخت و دولت خود پس از آن نظر نبيني ز غم تو جان عطار اگر از جهان برآيد