از غمت روز و شب به تنهايي شاعر : عطار مونس عاشقان سودايي از غمت روز و شب به تنهايي آتش عشقت از توانايي عاشقان را ز بيخ و بن برکند ندهد عشق دست رعنايي عشق با نام و ننگ نايد راست بر سر چارسوي رسوايي عشق را سر برهنه بايد کرد تا تو از رخ نقاب بگشايي بس که خفتند عاشقان در خون تو ز غيرت جمال ننمايي تا ز ما ذرهاي همي ماند ما نهانيم و تو هويدايي در حجابيم ما ز هستي خويش ذرهاي هستي است هر جايي هستي ما به پيش هستي تو راست نايد...