سر برهنه کرده‌ام به سودايي

سر برهنه کرده‌ام به سودايي شاعر : عطار برخاسته دل نه عقل و نه رايي سر برهنه کرده‌ام به سودايي بر خاک نشسته باد پيمايي با چشم پر آب پاي در آتش سرگشته شده سري و نه پايي چون گوي بمانده در خم چوگان خورشيد صفت بمانده تنهايي از صحبت اختران صورت‌بين بي واسطه در کشيده دريايي هر روز ز تشنگي چو آتش زين شيوه نديده‌ايم سودايي هر سودايي که بيندم گويد از نکته‌ي من به شهر غوغايي گر بنشينم به نطق برخيزد هر ساعت از آن دوم به هر جايي چون يکجايم...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سر برهنه کرده‌ام به سودايي
سر برهنه کرده‌ام به سودايي
سر برهنه کرده‌ام به سودايي

شاعر : عطار

برخاسته دل نه عقل و نه راييسر برهنه کرده‌ام به سودايي
بر خاک نشسته باد پيماييبا چشم پر آب پاي در آتش
سرگشته شده سري و نه پاييچون گوي بمانده در خم چوگان
خورشيد صفت بمانده تنهايياز صحبت اختران صورت‌بين
بي واسطه در کشيده درياييهر روز ز تشنگي چو آتش
زين شيوه نديده‌ايم سوداييهر سودايي که بيندم گويد
از نکته‌ي من به شهر غوغاييگر بنشينم به نطق برخيزد
هر ساعت از آن دوم به هر جاييچون يکجايم نشسته نگذارند
عطار نه عاقلي نه شيداييزين واقعه‌اي که کس نشان ندهد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط