ساقي بشکن خمار جان را شاعر : عطار درياب حيات جاودان را ساقي بشکن خمار جان را از دست مده مي مغان را کين يک دوسه روز عمر باقي است بفروش به جرعهاي جهان را وان دم که تهي شود صراحي بي عشق مدار عاشقان را در فصل بهار و موسم گل از لوح درون خط روان را اي آنکه نخواندهاي تو هرگز در مجلس حشر صوفيان را فردا که بپرسش اندر آرند گوييم حديث اين بيان را ما مست شراب جام ساقي بيخود ز خوديم و از خداييم ما صوفي صفهي صفاييم ...