دوش از سر خم صدا برآمد شاعر : عطار جوش از مي جانفزا برآمد دوش از سر خم صدا برآمد ني رست و به صد نوا برآمد زان جوش به گوش خاک در دهر چون گنج ز کنجها برآمد در حوصلهي جهان نگنجد کاژدر شد و از عصا برآمد حقا که ز قدرت همو بود مي ده که ز مي صفا برآمد اي رند شرابخواره امروز گرد تو ز گرد ما برآمد چندان که تو شرح عشق کردي خود را شد و از خدا برآمد شکرانهي آنکه صوفي امروز بيخود ز خوديم و از خداييم ما صوفي صفهي صفاييم ...