خورد بر يک جايگه روزي بلال

خورد بر يک جايگه روزي بلال شاعر : عطار بر تن باريک صد چوب و دوال خورد بر يک جايگه روزي بلال هم چنان مي‌گفت احد مي‌گفت احد خون روان شد زو ز چوب بي‌عدد حب و بغض کس نماند در رهت گر شود در پاي خاري ناگهت زو تصرف در چنان قومي خطاست آنک او در دست خاري مبتلاست چند خواهي بود حيران تو چنين چون چنان بودند ايشان تو چنين وز زبان تو صحابه خسته‌اند از زفافت بت پرستان رسته‌اند گوي بردي گر زفان داري نگاه در فضولي مي‌کني ديوان سياه ...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خورد بر يک جايگه روزي بلال
خورد بر يک جايگه روزي بلال
خورد بر يک جايگه روزي بلال

شاعر : عطار

بر تن باريک صد چوب و دوالخورد بر يک جايگه روزي بلال
هم چنان مي‌گفت احد مي‌گفت احدخون روان شد زو ز چوب بي‌عدد
حب و بغض کس نماند در رهتگر شود در پاي خاري ناگهت
زو تصرف در چنان قومي خطاستآنک او در دست خاري مبتلاست
چند خواهي بود حيران تو چنينچون چنان بودند ايشان تو چنين
وز زبان تو صحابه خسته‌انداز زفافت بت پرستان رسته‌اند
گوي بردي گر زفان داري نگاهدر فضولي مي‌کني ديوان سياه


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط