ديده‌ور مردي به دريا شد فرود

ديده‌ور مردي به دريا شد فرود شاعر : عطار گفت اي دريا چرا داري کبود ديده‌ور مردي به دريا شد فرود نيست هيچ آتش، چرا جوشيده‌اي جامه‌ي ماتم چرا پوشيده‌اي کز فراق دوست دارم اضطراب داد دريا آن نکو دل را جواب جامه نيلي کرده‌ام از درد او چون ز نامردي نيم من مرد او ز آتش عشق آب من شد جوش زن خشک لب بنشسته‌ام مدهوش من زنده‌ي جاويد گردم بر درش گر بيابم قطره‌اي از کوثرش مي‌بميرد در ره او روز و شب ورنه چون من صد هزاران خشک لب ...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ديده‌ور مردي به دريا شد فرود
ديده‌ور مردي به دريا شد فرود
ديده‌ور مردي به دريا شد فرود

شاعر : عطار

گفت اي دريا چرا داري کبودديده‌ور مردي به دريا شد فرود
نيست هيچ آتش، چرا جوشيده‌ايجامه‌ي ماتم چرا پوشيده‌اي
کز فراق دوست دارم اضطرابداد دريا آن نکو دل را جواب
جامه نيلي کرده‌ام از درد اوچون ز نامردي نيم من مرد او
ز آتش عشق آب من شد جوش زنخشک لب بنشسته‌ام مدهوش من
زنده‌ي جاويد گردم بر درشگر بيابم قطره‌اي از کوثرش
مي‌بميرد در ره او روز و شبورنه چون من صد هزاران خشک لب


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط