صعوه آمد دل ضعيف و تن نزار شاعر : عطار پاي تا سر همچو آتش بيقرار صعوه آمد دل ضعيف و تن نزار بيدل و بيقوت و قوت آمدم گفت من حيران و فرتوت آمدم وز ضعيفي قوت موريم نيست همچو موسي بازو و زوريم نيست کي رسم در گرد سيمرغ عزيز من نه پر دارم نه پا نه هيچ نيز صعوه در سيمرغ هرگز کي رسد پيش او اين مرغ عاجز کي رسد وصل او کي لايق چون من کسيست در جهان او را طلب کاران بسيست بر محالي راه نتوانم بريد در وصال او چو نتوانم رسيد يا بميرم يا بسوزم...