صوفيي مي‌رفت در بغداد زود

صوفيي مي‌رفت در بغداد زود شاعر : عطار در ميان راه آوازي شنود صوفيي مي‌رفت در بغداد زود مي‌فروشم سخت ارزان، کو کسي کان يکي گفت انگبين دارم بسي مي‌دهي هيچي به هيچي، گفت دور شيخ صوفي گفت اي مرد صبود کس به هيچي کي دهد چيزي به کس تو مگر ديوانه‌اي اي بوالهوس يک دکان زينجا که هستي برترآي هاتفي گفتش که‌اي صوفي درآي ور دگر خواهي بسي نيزت دهيم تا به هيچي ما همه چيزت دهيم جمله‌ي ذرات را دريافته هست رحمت آفتابي تافته در عتاب آمد براي کافري...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
صوفيي مي‌رفت در بغداد زود
صوفيي مي‌رفت در بغداد زود
صوفيي مي‌رفت در بغداد زود

شاعر : عطار

در ميان راه آوازي شنودصوفيي مي‌رفت در بغداد زود
مي‌فروشم سخت ارزان، کو کسيکان يکي گفت انگبين دارم بسي
مي‌دهي هيچي به هيچي، گفت دورشيخ صوفي گفت اي مرد صبود
کس به هيچي کي دهد چيزي به کستو مگر ديوانه‌اي اي بوالهوس
يک دکان زينجا که هستي برترآيهاتفي گفتش که‌اي صوفي درآي
ور دگر خواهي بسي نيزت دهيمتا به هيچي ما همه چيزت دهيم
جمله‌ي ذرات را دريافتههست رحمت آفتابي تافته
در عتاب آمد براي کافريرحمت او بين که با پيغامبري


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط