گفت شيخ مهنه را آن پيرزن

گفت شيخ مهنه را آن پيرزن شاعر : عطار دلخوشي را هين دعايي ده به من گفت شيخ مهنه را آن پيرزن مي‌نيارم تاب اکنون بيش ازين مي‌کشيدم بي‌مرادي پيش ازين بي‌شک آن وردي بود هر روزيم گر دعاي خوش دلي آموزيم تا گرفتم من پس زانو حصار شيخ گفتش مدتي شد روزگار ذره‌اي نه ديدم و نه يافتم اينچ مي‌خواهي، بسي بشتافتم خوش دلي کي روي باشد مرد را تا دوا نايد پديد اين درد را
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گفت شيخ مهنه را آن پيرزن
گفت شيخ مهنه را آن پيرزن
گفت شيخ مهنه را آن پيرزن

شاعر : عطار

دلخوشي را هين دعايي ده به منگفت شيخ مهنه را آن پيرزن
مي‌نيارم تاب اکنون بيش ازينمي‌کشيدم بي‌مرادي پيش ازين
بي‌شک آن وردي بود هر روزيمگر دعاي خوش دلي آموزيم
تا گرفتم من پس زانو حصارشيخ گفتش مدتي شد روزگار
ذره‌اي نه ديدم و نه يافتماينچ مي‌خواهي، بسي بشتافتم
خوش دلي کي روي باشد مرد راتا دوا نايد پديد اين درد را


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط