چون خليل الله درنزع اوفتاد

چون خليل الله درنزع اوفتاد شاعر : عطار جان به عزرائيل آسان مي‌نداد چون خليل الله درنزع اوفتاد کز خليل خويش آخر جان مخواه گفت از پس شو، بگو با پادشاه بر خليل خويشتن جان کن سبيل حق تعالي گفت اگر هستي خليل از خليل خود که دارد جان دريغ جان همي بايد ستد از تو به تيغ ازچه مي‌ندهي به عزرائيل جان حاضري گفتش که اي شمع جهان تو چرا مي‌داري آخر جان نگاه عاشقان بودند جان بازان راه چونک عزرائيل باشد در ميان گفت من چون گويم آخر ترک جان گفت...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چون خليل الله درنزع اوفتاد
چون خليل الله درنزع اوفتاد
چون خليل الله درنزع اوفتاد

شاعر : عطار

جان به عزرائيل آسان مي‌ندادچون خليل الله درنزع اوفتاد
کز خليل خويش آخر جان مخواهگفت از پس شو، بگو با پادشاه
بر خليل خويشتن جان کن سبيلحق تعالي گفت اگر هستي خليل
از خليل خود که دارد جان دريغجان همي بايد ستد از تو به تيغ
ازچه مي‌ندهي به عزرائيل جانحاضري گفتش که اي شمع جهان
تو چرا مي‌داري آخر جان نگاهعاشقان بودند جان بازان راه
چونک عزرائيل باشد در ميانگفت من چون گويم آخر ترک جان
گفت از من حاجتي خواه‌اي خليلبر سر آتش درآمد جبرئيل
زانک بند راهم آمد جز الهمن نکردم سوي او آن دم نگاه
کي دهم جان را به عزرائيل منچون بپيچيدم سر از جبريل من
تا از و شنوم که گويد جان بيارزان نيارم کرد خوش خوش جان نثار
نيم جو ارزد جهاني جان مراچون به جان دادن رسد فرمان مرا
تا که او گويد، سخن اينست و بسدر دو عالم کي دهم من جان به کس


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط