نخستین زن گوگلی
قبل از شروع باید اذعان کنم این نوشته بیش از آن که درباره مریسا باشد، در رابطه با گوگل است. شاید در بسیاری از بخش ها مریسا تنها نقش یکی از بازیگران حاضر در صحنه را ایفا می کند. کسی تمام افراد حاضر در آن صحنه را به یاد نمی آورد، بلکه داستان اصلی است که تماشاگر را جذب می کند. با این حال، مریسا بهترین سال های زندگی اش را در گوگل سپری کرده و از بدو تولد با آن همراه بوده است. شاید خودش هم نتواند داستان زندگی اش را از داستان گوگل جدا کند. حداقل اعتراف می کنم من که نمی توانم.
مریسا مه یر، یکی از زنان شناخته شده دنیای فناوری است. وی معاون شرکت گوگل در زمینه محصولات جست وجو و تجربه کاربر و نخستین زن مهندسی است که توسط گوگل استخدام شده و نقشی اساسی در موفقیت رابط های کاربری شرکت گوگل ایفا کرده، مریسا به اصطلاح گوگلی ها یکی از دروازه بانان ( Gatekeeper ) این شرکت است. یعنی تعیین می کند که آیا یک محصول مشخص گوگل برای عرضه نهایی به کاربران آماده است یا خیر. همچنین وی یکی از چهره های عمومی گوگل است و در بسیاری از رویدادها به نمایندگی از شرکت برای اظهار نظر حاضر می شود. مه یر جوان ترین زنی است که تا به حال در فهرست پنجاه زن قدرتمند جهان که توسط فورچون منتشر می شود، قرار گرفته است. در متن ارائه شده فورچون این گونه توصیف شده است: «مه یر با نظارت بر هزاران مهندس و مدیر محصول، طراحی های مربوط به Google.com، Google Maps، Earth، Health، iGoogle و بسیاری از پروژه های دیگر را شکل داده است.» در این میان، یکی از بزرگ ترین پروژه های وی شاید شکل دادن به ویژگی ای بود که اصلی ترین نشانه فلسفه مبتنی بر سادگی گوگل بود : «صفحه اصلی گوگل.» بعد از سال ها مقاومت برای حفظ طراحی ساده و کمینه گرای صفحه اصلی سایت، مه یر در نهایت پذیرفت که کاربران علاقه مند بتوانند طراحی صفحه نخست گوگل را به دلخواه خود تغییر دهند. اما مریسا تنها به دلیل موفقیت های فنی اش مشهور نیست. بسیاری از مجله های مشهور، در طول دهه اخیر سعی کرده اند در زندگی شخصی و علایق فردی وی نیز وارد شوند. وارد شدنی که عموماً با به سخره گرفتن رفتارهای نخبه مأبانه وی همراه شده است. بارها مجله های مختلف عناوینی مانند «مدیر ماشینی گوگل» را برای وی به کار برده اند. با این حال، بسیاری از نزدیکان او با تأیید رفتارهای خاصش این برخورد را عادلانه نمی دانند. آن ها معتقدند، مریسا انسانی بسیار دوست داشتنی است. چیزی که شاید امروزه در دره سیلیکون کمتر پیدا شود.
مه یر در سی ام می ۱۹۷۵ در ایالت ویسکانزین ایالات متحده به دنیا آمد. پدرش مهندس کنترل آلودگی آب و مادرش معلم هنر بود. تأثیر مادر هنوز هم در طراحی های مریسا محسوس است. وی از مادرش به عنوان نمونه ای مثبت برای اندازه گیری سادگی و کاربردی بودن یک محصول یاد می کند. او می خواهد گوگل تا حد امکان ساده باشد. همچنین مه یر اعتقاد دارد که هنوز در زمینه جست وجو نیز باید پیشرفت های بسیاری انجام شود و راه بسیاری باقی است. به عنوان مثال، او به ویژگی ای اشاره می کند که عکسی از کاربر دریافت کند و عکس های مشابه با آن را بیابد یا امکان صحبت با موتور جست وجو و دریافت نتایج در خودروتان. مریسا از سال ۱۹۹۹ به گوگل اضافه شده و در آن زمان رهبری گروه طراحی رابط کاربری و وب سرور را برعهده گرفت. از جمله کارهای او می توان به طراحی رابط جست وجوی گوگل، بین المللی کردن سایت برای بیش از صد زبان، تعریف Google News، Gmail و راه اندازی بیش از صد ویژگی و محصول در Google.com اشاره کرد. داستان شروع کار مه یر در گوگل نیز در نوع خود بسیار جالب توجه است. کریگ سیلورشتین، مدیر فناوری و نخستین کارمند گوگل در این باره می گوید : «مریسا برای یک کار برنامه نویسی استخدام شده بود. حال به وی نگاه کنید. امروز او کسی است که برای ما تصمیم می گیرد، چه کار انجام دهیم.» و در ادامه می گوید: «مه یر با استعدادترین فردی است که در تمام عمرم دیده ام.» نخستین باری که سیلورشتین مه یر را ملاقات کرد، بهار سال ۱۹۹۹ بود. یعنی زمانی که مه یر ۲۴ ساله و در حال اتمام دوره کارشناسی ارشد علوم کامپیوتر در دانشگاه استنفورد. وی مدرک کارشناسی اش را در زمینه سیستم های سمبولیک نیز از همین دانشگاه دریافت کرده بود. در هر دو مقطع نیز گرایش ویژه او هوش مصنوعی بود، زیرا مریسا به منطق و شیوه بازنمایش چیزها در کامپیوتر بسیار علاقه داشت. بازار کار فوق العاده فارغ التحصیلان علوم کامپیوتر در آن زمان (به دلیل حباب دات کام) باعث می شد تا مریسا نیز مانند بقیه هم رشته ای هایش با گزینه های زیادی برای ادامه فعالیتش مواجه باشد. وی با دوازده پیشنهاد کاری مواجه بود که تدریس در دانشگاه کارنگی ملون، مشاوره در McKinsey و مهندس نرم افزار در اوراکل تنها نمونه هایی از آن ها بودند. در آن زمان به نظر می رسید، مه یر به سمت مک کینزی گرایش بیشتری دارد و تصمیم گرفته است به عنوان یک مشاور برای شرکت های فناوری دره سیلیکون مشغول کار شود. اما در جمعه شبی آرام در اوایل آوریل، مه یر در حال خوردن پاستا در اتاق خوابگاه، در میان انبوه ایمیل هایش به ایمیلی با عنوان« کار برای گوگل؟» مواجه شد. درست در زمانی که قصد داشت Delete را زده و میل را پاک کند (عکس العمل همیشگی وی به چنین درخواست های استخدامی) به طور اتفاقی دستش به space برخورد کرده و میل را باز کرد. در حالی که مشغول خواندن درخواست بود، به یاد مکالمه ای در پاییز با استادش اریک رابرتس افتاد. در زمان آن مکالمه مه یر تازه و بعد از نه ماه از زوریخ بازگشته بود. جایی که در آن وی و سی محقق دیگر روی یک سیستم توصیه کننده تحت وب کار می کردند که شباهت های فراوانی با کاری که آمازون در آن زمان انجام می داد، داشت. هنگام صحبت با رابرتس در اتاقش، پروفسور طبقه بالا را نشان داده و گفت : «دو پسر در طبقه چهارم هستند که روی چیزی مشابه با آنچه که شما ساخته اید، کار می کنند.» رابرتس عذرخواهی کرده و ادامه داده بود: «دقیقاً به خاطر ندارم که کار دقیق آن ها چیست؟ اما می دانم که اسم شرکتشان خیلی بامزه است، گوگل. به نظرم بد نیست که با آن ها در ارتباط باشی.»
مه یر در آن زمان زندگی بسیار شلوغی داشت. رابرتس از وی درخواست کرده بود، به چهارصد دانشجوی کارشناسی درس ارائه کند و این در حالی بود که درسش هنوز باقی مانده بود و به دلیل برخورد با دانشجوهای دکترا می دانست که آن ها حمام نمی روند، برای صبحانه پیتزا می خورند و وقتی به شما تنه می زنند، معذرت خواهی نمی کنند. همین مسائل باعث شد که به رابرتس بگوید : «از پیشنهادتان سپاس گزارم، اما فکر نکنم.» اما در آن شب بهاری وی با یادآوری دوباره آن دو دانشجوی طبقه چهارم، تصمیم گرفت برای مصاحبه به گوگل برود و به این ترتیب چهار روز بعد برای مصاحبه در گوگل حاضر شد. آنجا هفت کارمند داشت و اتاق کنفرانسش با میز پینگ پونگ مزین شده بود. وی در همان سمتی از میز نشست که پیج و برین نشسته بودند. پیج در تمام مدت مصاحبه در افکارش گم شده بود و یک کلمه هم حرف نزد. برین که یک اعجوبه ریاضیات بود، سعی کرد در رابطه با هوش مصنوعی، مه یر را سؤال پیچ کند. مصاحبه آن روز نیمه تمام ماند، زیرا برین و پیج مجبور شدند به دیدن یک سرمایه گذار بروند. ادامه مصاحبه به فردا موکول شد. بعدازظهر آن روز، آمیت پاتل هشتمین کارمند شرکت، که صبح همان روز استخدام شده بود، با مه یر مصاحبه کرد. جملات ابتدایی آمیت این بود : «راستش من خودم امروز صبح به اینجا آمدم و نمی دانم می توانم مصاحبه را پیش ببرم یا نه، زیرا دقیقاً نمی دانم که اینجا ما چه کار می کنیم!» و این بود روحیه غالب بر گوگل در روزهای اولیه.
بعد از یک مصاحبه دیگر مه یر به خوابگاه برگشت. گوگل او را جذب کرده بود، اما درعین حال نگران بود که وی آن ها را جذب نکرده باشد. وقتی به اتاقش در خوابگاه برگشت، سعی کرد بهترین تصمیمات زندگی اش را در آن زمان به یاد آورد. اولی رفتن به استنفورد بود، در حالی که وی از ییل و چند دانشگاه خوب دیگر نیز پذیرش داشت. دومی تغییر رشته اش از بیوشیمی به سیستم های سمبولیک بود؛ سومی نیز تصمیم به کار کردن برای مرکز تحقیقات استنفورد و بعد از آن پذیرفتن شغل در سوئیس بود؛ جایی که هیچ کس را نمی شناخت و زبانشان را نیز صحبت نمی کرد. در این زمان وی فهمید که هر کدام از این موقعیت ها باعث شده وی با تعدادی افراد بسیار باهوش احاطه شود و این موضوع بر توانایی هایش افزوده است. مه یر با چنین حسی کار کردن در گوگل را شروع کرد.
مصاحبه کننده های گوگل، باهوش ترین مصاحبه کننده هایی بودند که او در تمام عمرش با آن ها مواجه شده بود. مریسا حال واقعاً دوست داشت که گوگل وی را بپذیرد. در یکم می وی یازده پیشنهاد کاری را رد کرده و تنها گوگل و مک کینزی را نگه داشت. شش روز بعد وی با گوگل به تفاهم شفاهی رسید و در دوازدهم می با شرکت قراردادش را امضا کرد. در روز فارغ التحصیلی مریسا، پیج و برین نیز برای تبریک به وی در مراسم حاضر شدند. البته، لباس آن ها خیلی مناسب این جشن نبود، زیرا هر دو شلوار کوتاه و کفش اسکیت پوشیده بودند. همان طور که این دو در حال حرف زدن با مریسا و خانواده اش بودند، ناگهان پیج گفت : «راستی، من فکر می کنم من هم امروز فارغ التحصیل می شوم. باید بروم و ببینم.» و با اسکیت از جمع دور شد. کمی بعد وی با مدرک کارشناسی ارشدش به جمع بازگشت. مدرکی که مدت زیادی دریافت آن را به تعویق انداخته بود! در همین حال، والدین مریسا سعی داشتند تا جای ممکن نگرانی خود را از وضعیت آینده دخترشان پنهان کنند. اما این موضوع امکان پذیر نبود. چه چیزی دخترشان را علاقه مند به کار در شرکتی با در آمد صفر، بدون راهبرد مشخص برای کسب آن و مهم تر از همه شرکتی که رهبرش در مراسم فارغ التحصیلی با کفش های اسکیت ظاهر می شود، کرده است؟
در بیست و چهارم ژوئن مریسا به عنوان بیستمین کارمند در گوگل مشغول کار شد. آن روز، روز بزرگی برای گوگلی ها محسوب می شد. زیرا آن ها با نت اسکیپ برای استفاده از گوگل به عنوان موتور جست و جوی پیش فرض شرکت به توافق رسیده بودند. همه کارمندان در حال محاسبه حجم ترافیک ورودی بودند. گوگل در آن زمان سیصد کامپیوتر داشت، اما این به نظر کافی نمی آمد. آن ها به نت اسکیپ گفته بودند، از هر پنج در خواست تنها یکی را به گوگل بفرستد، اما نت اسکیپ بدون توجه به حرف آن ها تمام ترافیک را به گوگل منتقل کرد. حدود ۱۱ صبح بود که مه یر برای خوردن چیزی به آشپزخانه رفت. همان طور که مشغول نگاه کردن داخل یخچال بود، احساس کرد که در اتاق تنها نیست. برگشت و پیج را دید که در گوشه ای ایستاده است. مریسا شگفت زده پرسید : «این جا چه کار می کنید؟» و پیج جواب داد : «قایم شده ام! سایت داون شده و همه چیز به طرز وحشتناکی به هم ریخته است.» آن شب مه یر سه صبح به خانه رسید. وقتی به تخت می رفت تا بخوابد، با خود فکر کرد که این خیلی بد است که شما ببینید نفر نخست یک شرکت با بد پیش رفتن اوضاع، رفته و در آشپزخانه پنهان شده است. سپس مریسا با خود گفت که این شرکت کمتر از دو درصد شانس برای موفقیت دارد. مریسا به یاد می آورد که در اوایل اشتغالش در گوگل هرگاه در جایی به کسی می گفت که در گوگل کار می کند، آن ها اظهار بی اطلاعی کرده و می گفتند که چنین شرکتی را نمی شناسند. در آگوست، یعنی دو ماه پس از مشغول شدنش در شرکت، وی برای نخستین بار کسی را ملاقات کرد که گوگل را می شناخت. کمی بعد این موضوع به سرعت فراگیر شد. در آوریل ۲۰۰۰ گوگل در چهارده زبان عرضه شد. همه چیز به سرعت پیش می رفت. یک سال و نیم بعد مه یر در سایبر (کافه ای در سوئیس) کسی را در حال استفاده از گوگل دید. در آن زمان دیگر همه گوگل را می شناختند.
تفریحات شخصی مریسا نیز در نوع خود بسیار جالب و قابل توجه است. وی به شیرینی پذیری علاقه وافری دارد و بیشتر زمان های بیکاری اش را به این موضوع اختصاص می دهد. خودش در این باره می گوید : «فکر می کنم این به خاطر آن باشد که من دانشمندم. بیشتر آشپزهای خوب شیمیدان هستند.» وی همچنین به هنر و موزه های هنری (به خصوص موزه هنرهای مدرن سان فرانسیسکو) نیز بسیار علاقه مند است. این علاقه مندی به هنر در آپارتمان وی نیز کاملاً مشهود است. سقفی شیشه ای که توسط یکی از مشهورترین هنرمندان این زمینه طراحی شده است، تابلوهایی از هنرمندان مشهور مانند اندی وارهول و مجسمه های عجیب. خرید کردن نیز از علایقی است که به تازگی به فهرست مریسا اضافه شده است. شاید دیدن این صحنه نیز عجیب باشد که مریسا، یعنی زنی که بیشتر عمرش را به کار روی برنامه نویسی و طراحی الگوریتم هایی با ریاضیات دشوار اختصاص داده است، در رابطه با مد و آخرین طراحی های روز صحبت کند.
اما وی علایقش را به هیچ وجه عجیب نمی داند و می گوید : «من قبل از هرچیز یک زن تاجر هستم.» و سپس با خنده ای عجیب می افزاید: «البته، سرگرمی هایم به من کمک می کند تا در کارم بهتر باشم. آن ها باعث می شوند من بتوانم به موضوعات به صورت جدید و خلاقانه بنگرم.» البته باید توجه داشت که حتی در این تفریحات نیز روحیه رقابت پذیری خانم مه یر همچنان پابرجا است. وی دوست دارد، بهترین کاپ کیک را درست کند، زیباترین لباس را بپوشد و بهترین پنت هاوس را داشته باشد. جان بتل، مؤسس وایرد، درباره او می گوید : «هیچ وقت نشده که مکالمه ای با او داشته باشم و از آن چیزی که می گفته کاملاً مطمئن نباشد.» بتل می گوید : «شخصیت وی آینه کاملی از فرهنگ گوگلی است. همه چیز در گوگل بستگی به این دارد که شما چه قدر هوشمند بوده و تا چه حد می توانید از نقطه نظرتان دفاع کنید. شیوه رفتار مریسا بسیار شبیه این است. او به طرز وحشتناکی سریع صحبت می کند و در برابر افرادی که نمی توانند با وی همراهی کنند، هیچ صبر و تحملی ندارد.» او به شدت کار می کند و به طور معمول بیش از چهار ساعت در روز نمی خوابد. مریسا مانند برین، پیج و بسیاری از سرشناسان دیگر دره سیلیکون خیلی درگیر جنبه های شیک و گران قیمت زندگی افراد ثروتمند نیست. وی به ماشین های سریع و خرید هواپیمای شخصی علاقه مند نیست. به هر حال کار کردن و همکار بودن با پیج و برینی که هنوز هم با شلوار جین در قرارهای رسمی حاضر می شوند، نتیجه ای غیر از این نیز ندارد. فقط ده سال قبل، یعنی هنگامی که دانشجوی تحصیلات تکمیلی استنفورد بود، معمولاً از سوی دوستانش بابت نحوه لباس پوشیدنش سرزنش می شد. اعتماد به نفس بالا، نگاه بی عاطفه و حافظه بی نقصش باعث می شد تا وی عموماً توسط بقیه به عنوان آدمی خودخواه یا منزوی تلقی شود. مادرش می گوید : « من فکر می کنم افراد از دیدن میزان انرژی مریسا تعجب می کردند. وی خیلی دقیق و قاطع است، اما به هیچ وجه آن طور که به نظر می آید، مکانیکی نیست.» این وضعیت به خصوص زمانی که او از محیط کار دور است بسیار بهتر می شود. در طول سال های اخیر او تا حد فراوانی توانسته پیله ای را که به دور خود پیچیده بود، از بین ببرد. مریسا امروز فردی بسیار اجتماعی تر از ده سال گذشته است. اما هنوز هم نمی توان از یک دانشجوی علوم کامپیوتر استنفورد که در گوگل نیز فعالیت دارد، انتظارات خیلی زیادی داشت.
مریسا علاوه بر کار در گوگل هنوز به تدریس در استنفورد نیز ادامه می دهد. در سال ۲۰۰۹، مؤسسه فناوری ایلی نوی به وی دکترای افتخاری را برای ارج گذاشتن به کارهایش برای یافتن مسیر در حوزه جست وجو اهدا کرد. زندگی شخصی مه یر نیز سرانجام در سال ۲۰۰۹ سر و سامان گرفت. همسر وی زک بوگ نیز فردی مطرح در دنیای تجارت است و یکی از مؤسسان شرکت سهامی خاص Montara Capital Partners محسوب می شود. شرکتی که در زمینه املاک صنعتی فعالیت دارد. زک بوگ در هاروارد علوم محیطی و سیاست عمومی خوانده و سپس در جورج تاون به تحصیل حقوق پرداخته است. مریسا تصمیم ندارد گوگل را ترک کند. وی پس از ده سال فعالیت هنوز از کار در گوگل خسته نشده و اعتقاد دارد که همواره چیزهای جالبی در آینده وجود دارند که باید به سوی آن ها حرکت کرد. آینده ای که هنوز هم برای او و همکارانش در گوگل پر از موفقیت تصور می شود.
منبع:افتاب
ارسال توسط کاربر محترم سایت : mohamadaminsh
مریسا مه یر، یکی از زنان شناخته شده دنیای فناوری است. وی معاون شرکت گوگل در زمینه محصولات جست وجو و تجربه کاربر و نخستین زن مهندسی است که توسط گوگل استخدام شده و نقشی اساسی در موفقیت رابط های کاربری شرکت گوگل ایفا کرده، مریسا به اصطلاح گوگلی ها یکی از دروازه بانان ( Gatekeeper ) این شرکت است. یعنی تعیین می کند که آیا یک محصول مشخص گوگل برای عرضه نهایی به کاربران آماده است یا خیر. همچنین وی یکی از چهره های عمومی گوگل است و در بسیاری از رویدادها به نمایندگی از شرکت برای اظهار نظر حاضر می شود. مه یر جوان ترین زنی است که تا به حال در فهرست پنجاه زن قدرتمند جهان که توسط فورچون منتشر می شود، قرار گرفته است. در متن ارائه شده فورچون این گونه توصیف شده است: «مه یر با نظارت بر هزاران مهندس و مدیر محصول، طراحی های مربوط به Google.com، Google Maps، Earth، Health، iGoogle و بسیاری از پروژه های دیگر را شکل داده است.» در این میان، یکی از بزرگ ترین پروژه های وی شاید شکل دادن به ویژگی ای بود که اصلی ترین نشانه فلسفه مبتنی بر سادگی گوگل بود : «صفحه اصلی گوگل.» بعد از سال ها مقاومت برای حفظ طراحی ساده و کمینه گرای صفحه اصلی سایت، مه یر در نهایت پذیرفت که کاربران علاقه مند بتوانند طراحی صفحه نخست گوگل را به دلخواه خود تغییر دهند. اما مریسا تنها به دلیل موفقیت های فنی اش مشهور نیست. بسیاری از مجله های مشهور، در طول دهه اخیر سعی کرده اند در زندگی شخصی و علایق فردی وی نیز وارد شوند. وارد شدنی که عموماً با به سخره گرفتن رفتارهای نخبه مأبانه وی همراه شده است. بارها مجله های مختلف عناوینی مانند «مدیر ماشینی گوگل» را برای وی به کار برده اند. با این حال، بسیاری از نزدیکان او با تأیید رفتارهای خاصش این برخورد را عادلانه نمی دانند. آن ها معتقدند، مریسا انسانی بسیار دوست داشتنی است. چیزی که شاید امروزه در دره سیلیکون کمتر پیدا شود.
مه یر در سی ام می ۱۹۷۵ در ایالت ویسکانزین ایالات متحده به دنیا آمد. پدرش مهندس کنترل آلودگی آب و مادرش معلم هنر بود. تأثیر مادر هنوز هم در طراحی های مریسا محسوس است. وی از مادرش به عنوان نمونه ای مثبت برای اندازه گیری سادگی و کاربردی بودن یک محصول یاد می کند. او می خواهد گوگل تا حد امکان ساده باشد. همچنین مه یر اعتقاد دارد که هنوز در زمینه جست وجو نیز باید پیشرفت های بسیاری انجام شود و راه بسیاری باقی است. به عنوان مثال، او به ویژگی ای اشاره می کند که عکسی از کاربر دریافت کند و عکس های مشابه با آن را بیابد یا امکان صحبت با موتور جست وجو و دریافت نتایج در خودروتان. مریسا از سال ۱۹۹۹ به گوگل اضافه شده و در آن زمان رهبری گروه طراحی رابط کاربری و وب سرور را برعهده گرفت. از جمله کارهای او می توان به طراحی رابط جست وجوی گوگل، بین المللی کردن سایت برای بیش از صد زبان، تعریف Google News، Gmail و راه اندازی بیش از صد ویژگی و محصول در Google.com اشاره کرد. داستان شروع کار مه یر در گوگل نیز در نوع خود بسیار جالب توجه است. کریگ سیلورشتین، مدیر فناوری و نخستین کارمند گوگل در این باره می گوید : «مریسا برای یک کار برنامه نویسی استخدام شده بود. حال به وی نگاه کنید. امروز او کسی است که برای ما تصمیم می گیرد، چه کار انجام دهیم.» و در ادامه می گوید: «مه یر با استعدادترین فردی است که در تمام عمرم دیده ام.» نخستین باری که سیلورشتین مه یر را ملاقات کرد، بهار سال ۱۹۹۹ بود. یعنی زمانی که مه یر ۲۴ ساله و در حال اتمام دوره کارشناسی ارشد علوم کامپیوتر در دانشگاه استنفورد. وی مدرک کارشناسی اش را در زمینه سیستم های سمبولیک نیز از همین دانشگاه دریافت کرده بود. در هر دو مقطع نیز گرایش ویژه او هوش مصنوعی بود، زیرا مریسا به منطق و شیوه بازنمایش چیزها در کامپیوتر بسیار علاقه داشت. بازار کار فوق العاده فارغ التحصیلان علوم کامپیوتر در آن زمان (به دلیل حباب دات کام) باعث می شد تا مریسا نیز مانند بقیه هم رشته ای هایش با گزینه های زیادی برای ادامه فعالیتش مواجه باشد. وی با دوازده پیشنهاد کاری مواجه بود که تدریس در دانشگاه کارنگی ملون، مشاوره در McKinsey و مهندس نرم افزار در اوراکل تنها نمونه هایی از آن ها بودند. در آن زمان به نظر می رسید، مه یر به سمت مک کینزی گرایش بیشتری دارد و تصمیم گرفته است به عنوان یک مشاور برای شرکت های فناوری دره سیلیکون مشغول کار شود. اما در جمعه شبی آرام در اوایل آوریل، مه یر در حال خوردن پاستا در اتاق خوابگاه، در میان انبوه ایمیل هایش به ایمیلی با عنوان« کار برای گوگل؟» مواجه شد. درست در زمانی که قصد داشت Delete را زده و میل را پاک کند (عکس العمل همیشگی وی به چنین درخواست های استخدامی) به طور اتفاقی دستش به space برخورد کرده و میل را باز کرد. در حالی که مشغول خواندن درخواست بود، به یاد مکالمه ای در پاییز با استادش اریک رابرتس افتاد. در زمان آن مکالمه مه یر تازه و بعد از نه ماه از زوریخ بازگشته بود. جایی که در آن وی و سی محقق دیگر روی یک سیستم توصیه کننده تحت وب کار می کردند که شباهت های فراوانی با کاری که آمازون در آن زمان انجام می داد، داشت. هنگام صحبت با رابرتس در اتاقش، پروفسور طبقه بالا را نشان داده و گفت : «دو پسر در طبقه چهارم هستند که روی چیزی مشابه با آنچه که شما ساخته اید، کار می کنند.» رابرتس عذرخواهی کرده و ادامه داده بود: «دقیقاً به خاطر ندارم که کار دقیق آن ها چیست؟ اما می دانم که اسم شرکتشان خیلی بامزه است، گوگل. به نظرم بد نیست که با آن ها در ارتباط باشی.»
مه یر در آن زمان زندگی بسیار شلوغی داشت. رابرتس از وی درخواست کرده بود، به چهارصد دانشجوی کارشناسی درس ارائه کند و این در حالی بود که درسش هنوز باقی مانده بود و به دلیل برخورد با دانشجوهای دکترا می دانست که آن ها حمام نمی روند، برای صبحانه پیتزا می خورند و وقتی به شما تنه می زنند، معذرت خواهی نمی کنند. همین مسائل باعث شد که به رابرتس بگوید : «از پیشنهادتان سپاس گزارم، اما فکر نکنم.» اما در آن شب بهاری وی با یادآوری دوباره آن دو دانشجوی طبقه چهارم، تصمیم گرفت برای مصاحبه به گوگل برود و به این ترتیب چهار روز بعد برای مصاحبه در گوگل حاضر شد. آنجا هفت کارمند داشت و اتاق کنفرانسش با میز پینگ پونگ مزین شده بود. وی در همان سمتی از میز نشست که پیج و برین نشسته بودند. پیج در تمام مدت مصاحبه در افکارش گم شده بود و یک کلمه هم حرف نزد. برین که یک اعجوبه ریاضیات بود، سعی کرد در رابطه با هوش مصنوعی، مه یر را سؤال پیچ کند. مصاحبه آن روز نیمه تمام ماند، زیرا برین و پیج مجبور شدند به دیدن یک سرمایه گذار بروند. ادامه مصاحبه به فردا موکول شد. بعدازظهر آن روز، آمیت پاتل هشتمین کارمند شرکت، که صبح همان روز استخدام شده بود، با مه یر مصاحبه کرد. جملات ابتدایی آمیت این بود : «راستش من خودم امروز صبح به اینجا آمدم و نمی دانم می توانم مصاحبه را پیش ببرم یا نه، زیرا دقیقاً نمی دانم که اینجا ما چه کار می کنیم!» و این بود روحیه غالب بر گوگل در روزهای اولیه.
بعد از یک مصاحبه دیگر مه یر به خوابگاه برگشت. گوگل او را جذب کرده بود، اما درعین حال نگران بود که وی آن ها را جذب نکرده باشد. وقتی به اتاقش در خوابگاه برگشت، سعی کرد بهترین تصمیمات زندگی اش را در آن زمان به یاد آورد. اولی رفتن به استنفورد بود، در حالی که وی از ییل و چند دانشگاه خوب دیگر نیز پذیرش داشت. دومی تغییر رشته اش از بیوشیمی به سیستم های سمبولیک بود؛ سومی نیز تصمیم به کار کردن برای مرکز تحقیقات استنفورد و بعد از آن پذیرفتن شغل در سوئیس بود؛ جایی که هیچ کس را نمی شناخت و زبانشان را نیز صحبت نمی کرد. در این زمان وی فهمید که هر کدام از این موقعیت ها باعث شده وی با تعدادی افراد بسیار باهوش احاطه شود و این موضوع بر توانایی هایش افزوده است. مه یر با چنین حسی کار کردن در گوگل را شروع کرد.
مصاحبه کننده های گوگل، باهوش ترین مصاحبه کننده هایی بودند که او در تمام عمرش با آن ها مواجه شده بود. مریسا حال واقعاً دوست داشت که گوگل وی را بپذیرد. در یکم می وی یازده پیشنهاد کاری را رد کرده و تنها گوگل و مک کینزی را نگه داشت. شش روز بعد وی با گوگل به تفاهم شفاهی رسید و در دوازدهم می با شرکت قراردادش را امضا کرد. در روز فارغ التحصیلی مریسا، پیج و برین نیز برای تبریک به وی در مراسم حاضر شدند. البته، لباس آن ها خیلی مناسب این جشن نبود، زیرا هر دو شلوار کوتاه و کفش اسکیت پوشیده بودند. همان طور که این دو در حال حرف زدن با مریسا و خانواده اش بودند، ناگهان پیج گفت : «راستی، من فکر می کنم من هم امروز فارغ التحصیل می شوم. باید بروم و ببینم.» و با اسکیت از جمع دور شد. کمی بعد وی با مدرک کارشناسی ارشدش به جمع بازگشت. مدرکی که مدت زیادی دریافت آن را به تعویق انداخته بود! در همین حال، والدین مریسا سعی داشتند تا جای ممکن نگرانی خود را از وضعیت آینده دخترشان پنهان کنند. اما این موضوع امکان پذیر نبود. چه چیزی دخترشان را علاقه مند به کار در شرکتی با در آمد صفر، بدون راهبرد مشخص برای کسب آن و مهم تر از همه شرکتی که رهبرش در مراسم فارغ التحصیلی با کفش های اسکیت ظاهر می شود، کرده است؟
در بیست و چهارم ژوئن مریسا به عنوان بیستمین کارمند در گوگل مشغول کار شد. آن روز، روز بزرگی برای گوگلی ها محسوب می شد. زیرا آن ها با نت اسکیپ برای استفاده از گوگل به عنوان موتور جست و جوی پیش فرض شرکت به توافق رسیده بودند. همه کارمندان در حال محاسبه حجم ترافیک ورودی بودند. گوگل در آن زمان سیصد کامپیوتر داشت، اما این به نظر کافی نمی آمد. آن ها به نت اسکیپ گفته بودند، از هر پنج در خواست تنها یکی را به گوگل بفرستد، اما نت اسکیپ بدون توجه به حرف آن ها تمام ترافیک را به گوگل منتقل کرد. حدود ۱۱ صبح بود که مه یر برای خوردن چیزی به آشپزخانه رفت. همان طور که مشغول نگاه کردن داخل یخچال بود، احساس کرد که در اتاق تنها نیست. برگشت و پیج را دید که در گوشه ای ایستاده است. مریسا شگفت زده پرسید : «این جا چه کار می کنید؟» و پیج جواب داد : «قایم شده ام! سایت داون شده و همه چیز به طرز وحشتناکی به هم ریخته است.» آن شب مه یر سه صبح به خانه رسید. وقتی به تخت می رفت تا بخوابد، با خود فکر کرد که این خیلی بد است که شما ببینید نفر نخست یک شرکت با بد پیش رفتن اوضاع، رفته و در آشپزخانه پنهان شده است. سپس مریسا با خود گفت که این شرکت کمتر از دو درصد شانس برای موفقیت دارد. مریسا به یاد می آورد که در اوایل اشتغالش در گوگل هرگاه در جایی به کسی می گفت که در گوگل کار می کند، آن ها اظهار بی اطلاعی کرده و می گفتند که چنین شرکتی را نمی شناسند. در آگوست، یعنی دو ماه پس از مشغول شدنش در شرکت، وی برای نخستین بار کسی را ملاقات کرد که گوگل را می شناخت. کمی بعد این موضوع به سرعت فراگیر شد. در آوریل ۲۰۰۰ گوگل در چهارده زبان عرضه شد. همه چیز به سرعت پیش می رفت. یک سال و نیم بعد مه یر در سایبر (کافه ای در سوئیس) کسی را در حال استفاده از گوگل دید. در آن زمان دیگر همه گوگل را می شناختند.
تفریحات شخصی مریسا نیز در نوع خود بسیار جالب و قابل توجه است. وی به شیرینی پذیری علاقه وافری دارد و بیشتر زمان های بیکاری اش را به این موضوع اختصاص می دهد. خودش در این باره می گوید : «فکر می کنم این به خاطر آن باشد که من دانشمندم. بیشتر آشپزهای خوب شیمیدان هستند.» وی همچنین به هنر و موزه های هنری (به خصوص موزه هنرهای مدرن سان فرانسیسکو) نیز بسیار علاقه مند است. این علاقه مندی به هنر در آپارتمان وی نیز کاملاً مشهود است. سقفی شیشه ای که توسط یکی از مشهورترین هنرمندان این زمینه طراحی شده است، تابلوهایی از هنرمندان مشهور مانند اندی وارهول و مجسمه های عجیب. خرید کردن نیز از علایقی است که به تازگی به فهرست مریسا اضافه شده است. شاید دیدن این صحنه نیز عجیب باشد که مریسا، یعنی زنی که بیشتر عمرش را به کار روی برنامه نویسی و طراحی الگوریتم هایی با ریاضیات دشوار اختصاص داده است، در رابطه با مد و آخرین طراحی های روز صحبت کند.
اما وی علایقش را به هیچ وجه عجیب نمی داند و می گوید : «من قبل از هرچیز یک زن تاجر هستم.» و سپس با خنده ای عجیب می افزاید: «البته، سرگرمی هایم به من کمک می کند تا در کارم بهتر باشم. آن ها باعث می شوند من بتوانم به موضوعات به صورت جدید و خلاقانه بنگرم.» البته باید توجه داشت که حتی در این تفریحات نیز روحیه رقابت پذیری خانم مه یر همچنان پابرجا است. وی دوست دارد، بهترین کاپ کیک را درست کند، زیباترین لباس را بپوشد و بهترین پنت هاوس را داشته باشد. جان بتل، مؤسس وایرد، درباره او می گوید : «هیچ وقت نشده که مکالمه ای با او داشته باشم و از آن چیزی که می گفته کاملاً مطمئن نباشد.» بتل می گوید : «شخصیت وی آینه کاملی از فرهنگ گوگلی است. همه چیز در گوگل بستگی به این دارد که شما چه قدر هوشمند بوده و تا چه حد می توانید از نقطه نظرتان دفاع کنید. شیوه رفتار مریسا بسیار شبیه این است. او به طرز وحشتناکی سریع صحبت می کند و در برابر افرادی که نمی توانند با وی همراهی کنند، هیچ صبر و تحملی ندارد.» او به شدت کار می کند و به طور معمول بیش از چهار ساعت در روز نمی خوابد. مریسا مانند برین، پیج و بسیاری از سرشناسان دیگر دره سیلیکون خیلی درگیر جنبه های شیک و گران قیمت زندگی افراد ثروتمند نیست. وی به ماشین های سریع و خرید هواپیمای شخصی علاقه مند نیست. به هر حال کار کردن و همکار بودن با پیج و برینی که هنوز هم با شلوار جین در قرارهای رسمی حاضر می شوند، نتیجه ای غیر از این نیز ندارد. فقط ده سال قبل، یعنی هنگامی که دانشجوی تحصیلات تکمیلی استنفورد بود، معمولاً از سوی دوستانش بابت نحوه لباس پوشیدنش سرزنش می شد. اعتماد به نفس بالا، نگاه بی عاطفه و حافظه بی نقصش باعث می شد تا وی عموماً توسط بقیه به عنوان آدمی خودخواه یا منزوی تلقی شود. مادرش می گوید : « من فکر می کنم افراد از دیدن میزان انرژی مریسا تعجب می کردند. وی خیلی دقیق و قاطع است، اما به هیچ وجه آن طور که به نظر می آید، مکانیکی نیست.» این وضعیت به خصوص زمانی که او از محیط کار دور است بسیار بهتر می شود. در طول سال های اخیر او تا حد فراوانی توانسته پیله ای را که به دور خود پیچیده بود، از بین ببرد. مریسا امروز فردی بسیار اجتماعی تر از ده سال گذشته است. اما هنوز هم نمی توان از یک دانشجوی علوم کامپیوتر استنفورد که در گوگل نیز فعالیت دارد، انتظارات خیلی زیادی داشت.
مریسا علاوه بر کار در گوگل هنوز به تدریس در استنفورد نیز ادامه می دهد. در سال ۲۰۰۹، مؤسسه فناوری ایلی نوی به وی دکترای افتخاری را برای ارج گذاشتن به کارهایش برای یافتن مسیر در حوزه جست وجو اهدا کرد. زندگی شخصی مه یر نیز سرانجام در سال ۲۰۰۹ سر و سامان گرفت. همسر وی زک بوگ نیز فردی مطرح در دنیای تجارت است و یکی از مؤسسان شرکت سهامی خاص Montara Capital Partners محسوب می شود. شرکتی که در زمینه املاک صنعتی فعالیت دارد. زک بوگ در هاروارد علوم محیطی و سیاست عمومی خوانده و سپس در جورج تاون به تحصیل حقوق پرداخته است. مریسا تصمیم ندارد گوگل را ترک کند. وی پس از ده سال فعالیت هنوز از کار در گوگل خسته نشده و اعتقاد دارد که همواره چیزهای جالبی در آینده وجود دارند که باید به سوی آن ها حرکت کرد. آینده ای که هنوز هم برای او و همکارانش در گوگل پر از موفقیت تصور می شود.
منبع:افتاب
ارسال توسط کاربر محترم سایت : mohamadaminsh
/ج