عامل تحصيل کمال از منظر صدر المتألهين (2)

انسان پس از ولادتجسماني، حيوان بالفعل بوده، غرق در شهوات و صفات حيواني است، از اين روي، تا از خواب جهالت و غفلت، بيدار نشود و پي نبرد که فراتر از محسوسات، مراتب کمالي در انتظار اوست، هيچ گاه روي به سوي کمال نهايي خويش نخواهد کرد؛ تا بارقه اي از رحمت الهي، انسان را متوجه حقيقت نکند، سلوکي محقق نخواهد شد و در نيتجه، وصولي رخ نخواهد داد.
پنجشنبه، 17 شهريور 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عامل تحصيل کمال از منظر صدر المتألهين (2)

عامل تحصيل کمال از منظر صدر المتألهين (2)
عامل تحصيل کمال از منظر صدر المتألهين (2)


 

نويسنده:مهدي عبداللهي *




 

عوامل موثر در راه يابي به کمال نهايي
 

تنبه
 

انسان پس از ولادتجسماني، حيوان بالفعل بوده، غرق در شهوات و صفات حيواني است، از اين روي، تا از خواب جهالت و غفلت، بيدار نشود و پي نبرد که فراتر از محسوسات، مراتب کمالي در انتظار اوست، هيچ گاه روي به سوي کمال نهايي خويش نخواهد کرد؛ تا بارقه اي از رحمت الهي، انسان را متوجه حقيقت نکند، سلوکي محقق نخواهد شد و در نيتجه، وصولي رخ نخواهد داد.
اما روشن است که بيداري از خواب جهالت و پاي از ظلمت غفلت بيرون نهادن، به کلي در اختيار خود انسان نيست؛ بلکه بايد امري از برون، عامل بيداري درون شود، وگرنه تا وقتي انسان به همان حال سابق خود باقي است، پاي از ظلمت کده ي حيوانيت بيرون نخواهد نهاد. بايد کساني وي را از اين خواب غفلت بيدار کنند و مبدأ و معادش را به ياد او آورند، و ايشان، انبيا، ائمه، اوليا و سپس عالمان الهي ميباشند.(1)

اراده
 

وقتي انسان از حقيقت وجودي و آغاز و انجام خود آگاه شد و دانست که کمال نهايي او در امري وراي دنيا و خواهش هاي حيواني نهفته است، از آنجاکه بر اساس فطرتش کمال طلب است، شوق وصول به آن مقصد عالي در وجودش موجب مي شود تا بکوشد به اين مرتبه والا برسد.
روشن است مادام که اراده ي تحصيل کمالي در انسان ظاهر نشود، به هيچ روي درصدد به دست آوردن آن کمال برنخواهد آمد. دستيابي به هر کمالي، تنها در سايه ي رفتارهاي ارادي خود انسان حاصل مي شود و هر کمالي که نسبت به آن، اراده اي در وجود آدمي نقش نبندد، انسان بدان نخواهد رسيد.(2)
اصل مسئله لزوم اراده در وصول به کمال، امري واضح است، اما توجه به آن، بدين دليل مهم است که بسياري از سالکان در مراتب متوسط سلوک متوقف شده، از وصول به غايت نهايي
بازمانده اند. به حتم يکي از علل اين بازماندن از کمال نهايي، نبود اراده در نفس سالک به مراتب فراتر است. علت اين امر مي تواند دل خوش داشتن به مراتب فروتر ياامري ديگر باشد.

رياضت در دامان شريعت الهي
 

ملاصدرا درجايگاه يک فيلسوف مسلمان متعهد، عمل به شريعت اسلامي و التزام به اخلاق اسلامي را از ملزومات سلوک الي الله مي داند، و معتقد است وصول به کمال، تنها از رهگذر پايبندي به برنامه ي هدايت الهي محقق مي شود. دستورالعمل هدايت الهي، از طريق خاتم انبيا و ائمه اطهار (عليه السلام) در دسترس طالبان سلوک الي الله قرار گرفته است. به همين دليل، آنان که در پي صعود مدارج کمال و دست يابي به قله «حقيقت» اند، بايد سر تعظيم بر آستان نبوت و ولايت فرود آورده، تابع محض «شريعت» محمدي و مطيع کامل اوامر و نواهي ولوي باشند.(3)
ملاصدرا، بعثت انبيا از سوي خداوند متعالي به سوي انسان ها را قوي ترين سبب در رهايي نفوس از عالم ظلمات و عروج به عالم بالا دانسته، (4) معتقد است عمل به شريعت الهي سودمندترين رياضت براي نفس، و رويگرداني از آن، مستلزم دوري از حق تعالي است.(5)
همانطور که پيش از اين دانستيم، اهميت افعال به واسطه ي ميزان تأثيرشان در هدف نهايي، متفاوت است. از اين روي، در ميان اعمال شرعي و از ميان رياضت هاي متعدد، چهار امر به اعتقاد اهل سلوک جايگاه ويژه اي دارند. به مدد چهار امر، موانع را از سر راه قلب برداشته، سپس وارد راهي مي شدند تا پس از پيمودن آن و پشت سر نهادن منازل، به قرب حق تعالي برسند. آن چهار امر عبارت اند از: گرسنگي، شب زنده داري، گزيده گويي و خلوت.(6)
«گرسنگي»، بدان دليل براي سالک مفيد است که از سويي خون قلب را کاسته، آن را سفيد مي گرداند و اين سفيدي قلب مايه ي نورانيت آن مي شود و از سوي ديگر، چربي آن را ذوب کرده، موجب رقت قلب مي شود، و رقت قلب، کليد مکاشفه است؛ چنان که قساوت آن، مايه ي حجاب است. «شب بيداري» نيز موجب صفاي قلب و نورانيت آن مي شود. اين پيراستگي قلب به نورانيت حاصل از گرسنگي افزوده شده، قلب را بسان آينه اي مي کند که حقايق در آن ظاهر مي شوند. در ضمن، بيداري شب، محصول گرسنگي است؛ زيرا که اين بيداري با سيري به دست نمي آيد، و خواب بيش از مقدار نياز، موجب قساوت قلب شده، آن را مي ميراند. «صمت» بدان دليل مطلوب است که سخن گفتن، قلب را که طمع فراواني به تکلم دارد، مشغول مي کند. از
اين روي، فراغت براي ذکر و فکر را سنگين مي شمارد. پس لازم است که اين مرض با سکوت معالجه شود، صمت، عقل را بارور کرده، ورع و تقوا را به دنبال مي آورد. فايده ي «عزلت و خلوت»، دفع مشغوليت ها و کنترل چشم و گوش است که ورودي هاي قلب مي باشند و مفاسد و وسوسه ها از مجراي اين دو وارد قلب مي شوند.
گفتني است ملاصدرا در جايي ديگر درباره ي فايده هاي فوائد عزلت و درآميختن با مردم و برتري يکي برديگري سخن گفته است. از فوايد عزلت، فراغت براي عبادت و فکر، انس گيري به مناجات الهي به جاي مناجات با خلق، و مشغول شدن به اسرار الهي در آفرينش دنيا و آخرت و ملکوت آسمان هاست. امور نامبرده نياز به فراغت دارند و روشن است که فراغت خاطر، در آميختگي با مردم نيست. به همين دليل بود که رسول خدا (صل الله عليه و آله) در ابتداي امر، از خلق کناره مي گرفت و در غار حرا عبادت مي کرد تا اينکه نور نبو ت در وي تقويت شد و ديگر خلق، او را از خالق باز نمي داشت و با ا ينکه بدنش با خلق بود، قلبش با الله بود.(7) از سوي ديگر، همانگونه که دانستيم، تماميت عمل به اخلاص در نيت است. از اين روي، سالک تا زماني که به مقام فنا نرسيده و غيرخدا در نظرش، سايه ي حق تعالي نشده اند، براي رهايي از فتنه ي شهرت و ريا، غالباً نياز به عزلت و خلوت از خلق دارد.(8)

علوم و معارف الهي
 

يکي از لوازم سير و سلوک الي الله، علوم و معارف الهي است. به تصريح ملاصدرا، «معرفت، ريشه ي هر سعادت و جهل، اساس هر شقاوت است».(9) قوت و سرعت سير سالکان راه خدا نيز بر اساس نور يقين شان است. در نتيجه، تفاوت درجات کمال نيز به تفاوت ميزان معرفت و يقين بستگي دارد.(10)
ملاصدرا علومي را که در اين مسير براي سالک الي الله ضروري است، به دو بخش تقسيم مي کند: علوم اصالي و علوم آلي؛ منظور از علوم اصالي (علم مکاشفه يا وصول، علومي است که خود موضوعيت دارند و به شکلي، از سنخ همان مقصد نهايي مي باشند؛ مانند علم به ذات الهي و صفات و افعالش؛ اما علوم ابزاري (علم معامله يا سلوک)، علوم مربوط به کيفيت عمل به طاعات ترک معاصي و سيئات است که مقصود از علم به آنها، عمل به آنهاست، واگر عمل مطابق با آنها نباشد، فايده اي برآنها مترتب نمي شود.(11)
افزايش علوم مکاشفه، موجب ازدياد بصيرت و نور قلب صاحب آن، افزايش انس او به حق
تعالي و عالم آخرت و اشتياق به دار ملکوت و وحشت از دنيا مي شود؛ (12) در حالي که علم متعلق به اعمال، تنها آن مقدار که در مقام عمل بدان نيازمنديم، مفيد است. به بيان ديگر، فايده ي علوم عملي، همان عمل بر اساس آن است. از اين روي، اگر به آن عمل نشود، وجود آن در نفس، بدان دليل، که علمي جزئي و متعلق به امور جزئي جسماني متغير است، حجاب حق مي شود و افزايش آن و غوطه ور شدن در آن، مايه ي فراموشي آخرت، مانع بازگشت به جانب قدس و اشتغال به غير آن در طول عمر مي گردد.
علوم مکاشفه و معارف الهي عبارت اند از: معرفت ذات حق تعالي و صفات کمال و جمال و کيفيت صدور افعالش و شناخت کتب و انبيا و اولياي الهي، يعني ائمه اطهار (عليه السلام)، علم به معاد و روز قيامت، معرفت نفس و کيفيت استکمال آن و چگونگي اتحادش با عقل فعال وکيفيت سعادت و شقاوت حقيقي او، (13) علم به حقيقت بهشت و دوزخ، (14) شناخت دنيا و فرومايگي آن و علم به آخرت.(15)
به اعتقاد ملاصدرا، علمي که تحصيل آن بر انسان واجب عيني است، علم يقيني به لقاء الله، وحدانيت او و صفات و افعال اوست و سپس، معرفت عالم انساني و کيفيت نشئه ي دنيا و آخرت. از اين روي، هر که جهل به اين امور داشته باشد،؛ ناقص است؛ هر چند در ساير علوم خبره باشد. بنابراين، انسان بايد ابتدا علم توحيد و خودشناسي تحصيل کند و سپس اين معرفت را به تدريج در خود راسخ کند تا اهل مشاهده عيني شود.(16)
بر اساس اصالت علم توحيد و مقدميت سايرمعارف، مراتب اين علوم،به حسب نقش شان در معرفت الله متفاوت است، زيرا برخي از مسائل، با يک يا چندين واسطه، به برخي ديگر از علوم منتهي مي شوند تا اينکه در نهايت به علم الهي برسد. از اين روي، هر معرفتي که فاصله اش با معرفت الله کمتر باشد، يعني واسطه هاي کمتري ميان آن دو باشد، برتر از معارفي است که واسطه هاي ميان آنها با توحيد بيشتر است.(17)
بر اساس آنچه گذشت، علم به معارف الهي و حقايق توحيدي، از لوازم اساسي سلوک الي الله است و وصول به کعبه ي محبوب، بدون آنها به دست نمي آيد؛ اما ممکن است اين سوال به ذهن بيايد که صرف آگاهي از حقايق الهي ومعارف رباني را نمي توان کمال نفس به شمار آورد. انساني که از واقعيات آگاهي پيدا مي کند، براي مثال، علم به وجود حق تعالي و جهان آخرت پيدا مي کند، در صورتي به کمال مي رسد که به دانسته خود «ايمان» بياورد. علم ذهني اگر به
ايمان قلبي منتهي شود، موجب کمال نفس مي شود، اما اگر قلب شخص در برابر يافته ي ذهنش خاضع نشود و بدان اعتراف نکند، نه تنها اين علم او را به کمالي نرسانده است، بلکه سبب شقاوت و سقوط وي نيز خواهد بود؛ زيرا او با اين کار، گرفتار کفر جحودي شده است.
پاسخ اين است که صدرالمتألهين، ايمان و کفر را با علم و جهل يکي مي داند. به اعتقاد او، ايمان به مبدأ و معاد، همان معرفت به حق تعالي و روز واپسين است و کفر به آن دو، همان جهل به آنهاست.(18) البته بايد توجه داشت که مبناي وي، ناتمام و مخدوش است؛ زيرا علم، فعل يا انفعال ذهني است؛ اما ايمان، فعل قلب است؛ علم، انکشاف حقيقت يک امر براي ذهن انسان است، اما ايمان، کرنش و التزام قلب و استکبار نورزيدن دل در برابر آن حقيقت است. در واقع، بايد گفت ديدگاه صحيح درباره ي علم و ايمان آن است که علم، شرط ايمان است، نه عين آن و نه جزء آن.(19)

پي نوشت ها :
 

*دانشجوي دکتري فلسفه دانشگاه باقرالعلوم(ع).
1.همو، المبدأ و المعاد، ص 384؛ همو، شرح الهداية الأثيرية، ص 207؛ همو، مفاتيح الغيب، ج 1، ص 131؛ همو، إيقاظ النائمين، ص 54؛ همو، کسر أصنام الجاهلية، ص 221.
2.صدرالدين محمد الشيرازي، الحکمة المتعالية في الأسفار العقلية الأربعة؛ ج 5؛ ص 348.
3.همو، تفسير القرآن الکريم، ج 7، ص 199ــ200؛ همو، المبدأ و المعاد، ص 380.
4.همو، إکسير العارفين (در ضمن الرسائل)، ص 327.
5.همان، ص 262؛ صدرالدين محمد شيرازي، تفسير القرآن الکريم، ج 7، ص 405ــ406.
6.صدرالدين محمد الشيرازي، شرح أصول الکافي، ج 1، ص 448.
7.همان، ج 1، ص 369ــ370؛ صدرالدين محمد شيرازي، الحکمة المتعالية في الأسفار العقلية الأربعة، ج 7، ص 190؛ همو، تفسير القرآن الکريم، ج 7، ص 379ــ380.
8.همو، تفسير القرآن الکريم، ج 4، ص 62ــ63.
9.همو، تفسير القرآن الکريم،ص 423؛ همو، شرح أصول الکافي، ج 4، ص 257.
10.همو، الحکمة المتعالية في الأسفار العقلية الأربعة، ج 9، ص 286.
11.همو، شرح أصول الکافي، ج 2، ص 16؛ ص 104؛ همو، رساله سه اصل، ص 70؛ همو، تفسير القرآن الکريم، ج 2، ص 69ــ70؛ ج 3، ص 176؛ ج 5، ص 113.
12.صدرالدين محمد شيرازي، شرح أصول الکافي، ج 2، ص 217؛ همو، إکسير العارفين (در ضمن الرسائل)، ص 334.
13.همو، الحکمة المتعالية في الأسفار العقلية الأربعة، ج 1، ص 2ــ3؛ همو، المبدأ و المعاد، ص 100؛ همو، تفسير القرآن الکريم، ج 3، ص 176؛ ج 5، ص 108؛ ج 6، ص 214؛ همو، إکسير العارفين (در ضمن الرسائل)، ص 288.
14.صدرالدين محمد الشيرازي، تفسير القرآن الکريم، ج 5، ص 299.
15.همو، الحکمة المتعالية في الأسفار العقلية الأربعة، ج 9، ص 237.
16.همان، ص 288.
17.صدرالدين محمد الشيرازي، تفسير القرآن الکريم، ج 5، ص 113.
18.همو، الحکمة المتعالية في الأسفار العقلية الأربعة، ج 1، ص 21؛ ج 6، ص 3ــ4، 7ــ 8؛ همو، تفسير القرآن الکريم، ج 1، ص 243، 250، 252ــ254، 255، 261؛ ج 4، ص 207؛ همو، شرح أصول الکافي، ج 1، ص 255، 430.
19.مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 23، (انسان کامل)، ص 182ــ 195.
 

منبع:نشريه معرفت اخلاقي، شماره 3



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط