اخلاق دكارت(2)
«قانون اخلاق موقت» از گفتار در روش
«نخست، پيروي از قوانين و رسوم كشورم، اعتقاد دائمي به ديني كه در آن به لطف خدا من از بچگي ام تعليم داده شده ام....
دومين قاعده، راسخ و استوار بودن در اعمال است، تا آنجا كه من بتوانم حتّي از مشكوك ترين عقايد كه يك مرتبه آنها را پذيرفته بودم، پيروي كنم، بدون هيچ پايداري در برابر اين كه آيا آنها كاملاً يقيني هستند....
سومين قاعده، تلاش وافر در اين بود كه من روي خودم حساب كنم تا شانس و بخث و اقبال و خواسته هايم را تغيير بدهم نه نظم جهان را....
سرانجام، در نتيجه ي اين قانون اخلاقي... فكر مي كنم كه نمي توانم با شغل و حرفه اي كه در آن مشغول بودم بهتر از اين ادامه دهم و تمام زندگي ام را به پروردن عقلم و ارتقا بخشي آن اختصاص دهم تا آن جا كه من بتوانم در شناخت حقايق، پيرو روشي باشم كه براي خودم توصيف كرده بودم.»
دكارت عدم يقين درباره ي شماري از قواعد در قانون موقّتش (سه يا چهار) را كه جالب توجّه است و ممكن است با وضعيت متفاوتي كه او براي قواعد تعيين كرده توضيح داده شده باشند، ابراز مي دارد.
مادامي كه سه قاعده ي نخست چگونگي عمل كردن در فقدان هر شناخت يقيني از خير و شر (شامل خرده گيري بيش از حد در حرمت به آداب و رسوم كشورش) را توصيه مي كنند، قاعده ي چهارم امكان پروردن عقلش را تا هنگامي كه به شناخت حقايق برسد، پيشنهاد مي كند.
با تكرار اظهاراتش در قواعد، او مي گويد كه در كشف چنين حقايقي «خشنودي چنان مفرطي را تجربه كرده ام. كه فكر نمي كنم هيچ كس بتواند در اين زندگي از چنين خشنودي خالص و شيرين لذّت ببرد.» اين مطلب ممكن است به عنوان حدي بر سعادتمان در تأمّل حقايق عقلاني از آن نوع كه در بخش چهار گفتار در روش اعلام شده تعبير شود. به هر حال، دكارت اين موضوع را واضح تر مي كند، به اين نحو كه او جستجوي حقيقت را مساوي داشتن اهميّت عملي آن نيز مي داند.
با پيروي از روشي كه او خود براي خودش توصيف كرده و به كارگيري ظرفيتش براي حكم، او مطمئن است كه نهايتاً همه ي شناخت راستيي را كه او توانايي اش را دارد، كسب مي كند و «به اين شيوه، همه ي خيرهاي راستين در دسترس من هستند.»(3)
پس مشهود است كه سه قاعده ي نخستِ «قانون اخلاق موقت» صرفاً آن قواعد موقّتي هستند كه دكارت مادامي كه جستجويش را براي شناخت يقيني انجام مي دهد، مي خواهد از آنها پيروي كند و اين كه او مطمئن است كه اين جستجو نهايتاً به شناخت «خيرهاي راستين» مي انجامد، كه دستورات قابل اطميناني براي عمل فراهم خواهند كرد.
دكارت به رده بندي اين انواع خير در بخش پنجم گفتار اشاره مي كند. آنها شامل حفظ سلامتي خواهند بود، «كه بدون ترديد نخستين خير (4) است و اساس همه ي خيرهاي ديگر در اين زندگي.» علاوه بر اين، دكارت مي گويد، كه چون «ذهن تا حدودي متكي بر منش و خلق و خوي اندام بدني است ما بايد به طب متوسّل شويم، اگر خواهان يافتن وسايلي باشيم كه بشر را به طور كلّي خردمند تر و تواناتر بر آنهايي كند كه تاكنون ترقي داشته اند.»(5)
قلمرو تعهّد دكارت به تلفيق (يگانگي) سلامتي جسمي و رواني در انفعالات نفساني هويدا مي گردد. به هر حال، اشتباه خواهد بود اگر نتيجه بگيريم او مي خواهد اخلاق را به طب فرو بكاهد.
آن گونه كه قبلاً در گفتار نشان داده شده، اخلاق دكارت بر ايده ي فضيلت به عنوان ظرفيتي براي انتخاب عاقلانه بنياد نهاده شده است، با فرض اين كه، فضيلت في نفسه براي وصول به سعادت كافي است:
« از اين رو، اراده ي ما متمايل به تعقيب يا گريز از آن چيزي است كه عقل ما به عنوان خوب يا بد نمايان مي كند ما تنها به قضاوت خوب براي عمل خوب نياز داريم و با قضاوت خوب مي توانيم بهترين عمل را انجام دهيم؛ يعني اين كه همه ي فضايل، و به طور كلّي، همه ي خيرهاي ديگر را مي توانيم به دست آوريم؛ و وقتي كه ما از اين مطمئن هستيم، نمي توانيم در رسيدن به سعادت ناكام بمانيم.»(6)
در اين بند دو ايده ي اصلي اخلاق دكارت ذكر شده است: «مهفوم فضيلت»، به عنوان ميل اراده به انتخاب بر طبق احكام عقلي درباره ي خوبي؛ و «مفهوم سعادت»، به عنوان بيان خوشي ذهني كه از طريق عملي فضيلت دست يافتني مي شود.
در مكاتبه با پرنسس اليزابت، دكارت جزئيات بيشتري را در وابستگي بين اين دو ايده شرح مي دهد. در اين جا مفيد است كه توجّه شود به اين كه، مادامي كه سعادت فضيلتي است كه اخلاق را به هدف وسيع تري، كه پروردن و باروري عقل است ـ مرتبط مي كند، دكارت نيز براي اهميّت سعادت در شكل آرامش و آسودگي ارزش قايل مي شود.
اين مطلب، هدف گفتار در روش را واضح تر مي كند، وقتي كه او توضيح مي دهد، كه چرا علي رغم ترديدهايش، او كتابش را تحت نام خودش منتشر مي كند:
« من شيفته و دلباخته ي افتخار نيستم. در حقيقت، آيا من جرأت داشتم اين چنين بگويم. من از آن بيزارم تا آنجا كه من آن را مخالف با آسودگي و آرامشي تلقّي مي كنم كه وراي همه چيز براي آن ارزش قايل شده ام... اگر من چنين كاري مي كردم، فكر مي كنم كه در اين صورت به دنبال انجام يك بي عدالتي بودم، و علاوه بر اين، نوع معيّني از تشويق را كه دوباره نيز مخالف با آرامش كامل ذهني است كه من جستجو مي كنم، براي خود ايجاد مي كردم.» (7)
«تأمّلات» و اخلاق عقيده
« من مي دانم كه هيچ خطر يا اشتباهي از طرح من نتيجه نمي شود و اين كه امكان ندارد من در اين رويكرد بدگماني از اين كه هستم پيش تر بروم. اين كار به خاطر وظيفه ي كنوني است كه در جريان عمل دخالت ندارد، بلكه صرفاً به اكتساب شناخت مي پردازد.» (8)
به اين دلايل، كسي ممكن است احساس كند كه در بررسي اخلاق دكارت، كنار گذاشتن تأمّلات توجيه شده است. به هر حال، در حقيقت، تأمّلات در يك بافت نظري، تحقيقي را كه دقيقاً مرتبط با اخلاق است، دنبال مي كند: ميل يا منش شايسته ي اراده.
دكارت عملكرد اراده را هم از حكم و هم از عمل جدايي ناپذير مي داند. به طور كلّي، اراده يا «آزادي انتخاب» مشتمل است بر «توانايي ما در انجام دادن يا ندادن چيزي (يعني تأييد يا انكار، تعقيب يا گريز)، و يا ترجيحاً، صرفاً مشتمل بر حقيقتي است كه وقتي ما چيزي را پيش رو قرار مي دهد، براي تصديق يا انكار و يا براي تعقيب يا گريز، تمايلات ما به گونه اي هستند كه ما اصلاً احساس نمي كنيم به توسط هيچ نيروي خارجي تحت اجبار قرار گرفته باشيم.»(9) براي دكارت، آزادي، خصيصه ي ذاتيِ اراده است. به هر حال، اين آزادي مستلزم بي تفاوتي نيست:
«اگر من هميشه به وضوح آنچه را درست و خوب است بگويم، ديگر نبايد درباره ي حكم يا انتخاب درست ترديدي داشته باشم. در اين مورد بايد كاملاً آزاد باشم، امّا غير ممكن است بي تفاوت باشم.»(10)
ما تنها وقتي بي تفاوت هستيم كه ادراكمان از درستي يا از خوبي كمتر واضح و متمايز باشد.
دكارت نقشي اساسي براي اراده در جستجوي معرفت قايل شد. وقتي كه ادراكي واضح و متمايز از آنچه درست است وجود داشته باشد، اراده ناگريز به موافقت با آن است؛ و وقتي كه ادارك خيلي كمتر واضح و متمايز باشد، اراده مجبور به موافقت با آن نخواهد بود. در چنين مواردي، اراده هم قدرت موافقت را دارد و هم خودداري يا سرباز زدن از آن را. در اراده ي مذكور، استفاده ي صحيح از اراده ي آزاد به عنوان ويژگي انتقادي در كسب معرفت مشخّص شده است:
«اگر... من صرفاً از حكم كردن در چنين مواردي كه آن حقيقت را با وضوح و تمايز كافي ادراك نمي كنم، اجتناب كنم، پس واضح است كه به طور صحيح عمل كرده ام از اشتباه نيز اجتناب نموده ام. امّا اگر در چنين مواردي، من نه تأييد كنم و نه انكار، پس من اراده ي آزادم را به طور صحيح به كار نگرفته ام.»(11)
پس توصيه شده كه ما از پذيرش آنچه به طور واضح و متمايز ادراك نشده، خودداري كنيم، در اين صورت است كه صحّت احكام ما تضمين مي گردد.
در تأمّل چهارم، دكارت تقارن نزديكي ميان اراده در رابطه با درستي و خوبي ترسيم مي كند؛ به طوري كه اراده، ملزم به پذيرش آن چيزي است كه به طور واضح و متمايز درستي آن ادراك شده است؛ آنچنان كه ملزم به انتخاب آن چيزي است كه به طور واضح و متمايز خوب بودن آن ادراك شده است:
«اگر من هميشه به طور واضح آنچه را درست و خوب است بگويم، من نبايد هرگز درباره ي حكم يا انتخاب صحيح تعمّق كنم.»(12)
و به طور قياسي، ما ممكن است فرض كنيم كه دستور به اجتناب كردن از خطا، سرباز زدن از پذيرش آن حقيقتي است كه به طور واضح و متمايز ادراك نشده است. هم چنين دستور به اجتناب كردن از خطاي اخلاقي يا گناه، امتناع از انتخاب آن خوبي است كه به طور واضح و متمايز ادراك نشده است.
آرنولد در اعتراضاتي كه بر تأمّلات مي كند، به دكارت در اين نكته هشدار مي دهد، كه آن تفسيري كه او «از علّت خطا مي كند، اعتراضات جدّي تري را در پي دارد؛ اگر آنها به خارج از متن گسترده شوند، جستجوي خير و شر را مستور مي كنند.»(13)
در توجه به اخطار آرنولد، دكارت انكاري را به چكيده ي تأمّلات مي افزايد:
«اما اينجا بايد ضمناً توجه شود كه من اصلاً از گناه بحث نمي كنم؛ يعني خطايي كه در جستجوي خير و شر مرتكب شده ام، بلكه تنها از خطايي بحث مي كنم كه در تمايز ميان حقيقت و دروغ رخ داده است.»(14)
اين ادّعا بدون چون و چرا با متن تأمّل چهارم متناقض است، آنجا كه دكارت نوشته است كه جايي اراده بي تفاوت است «كه به آساني از آنچه درست و خوب است روي بر مي گرداند و اين منشأ خطا يا گناه من است.»(15) با در نظر گرفتن اين نكته و سماجت دكارت برمرسن، كه انكار را در جمله ي معترضه قرار دهد، دليل بر اين عقيده است كه دكارت اعتقاد يكساني به بيان اراده در رابطه با درستي و خوبي بر عهده گرفته است.
با اين حال، طريق مهمي وجود دارد كه در آن عملكرد اراده در متني كاملاً نظري (نظير تأمّلات) بايد از عملكردش در متن عملي متمايز شده باشد. در جستجوي يقين، دكارت ادّعا مي كند كه هم ممكن و هم معقولانه است كه از پذيرش هر ايده اي كه به طور واضح و متمايز ادارك نشده است، خوداري كنيم.
به هر حال، ظاهر منفك شده ي حدود تأمّلات غير ممكن است با چنين ديدگاه منفعلي حفظ شود. زندگي خواستار آن است كه ما با انتخاب در ميان كالاي رقيب بر اساس ايده هايي كه اغلب كمتر واضح و متمايز هستند، عمل كنيم. وقتي كه با احتياجات حياتي روبه رو مي شويم، توقّف انتخاب صرفاً يك اختيار نيست. از اين رو، ما مجبور هستيم تحت شرايطي بي تفاوت عمل كنيم، كه ممكن است به نظر برسد پيروي كردن از اين است كه ما محكوم به يك زندگي اي هستيم كه بر اساس خطاي اخلاقي است و دائماً بر اساس ادراكات غير كافي از خوبي و بدي اشيا انتخاب اشتباه مي كنيم. يقيناً اين سهم معمولي موجودات انساني است.
به هر حال، دكارت معتقد نيست كه اين حالت بي درمان است. در نوشته هاي بعدي اش او در بيان فضيلت، نشان مي دهد كه چگونه مي توانيم از توانايي مان در انتخاب صحيح كردن، يا عمل از روي تقوا، علي رغم نابسندگي بيشتر معرفتمان، خاطر جمع باشيم.
پي نوشت ها :
1ـ دانشجوي مقطع دكتري فلسفه ي دانشگاه اصفهان.
Movahedi. MJ@Gmail.com
2ـ une Morale par Provision.
3ـ مجموعه ي آثار دكارت، ج6، صص 7-22؛ آثار فلسفي دكارت، ج1، صص 122-124.
4ـ Le Premier Bien.
5ـ مجموعه ي آثار دكارت، ج6، ص 27؛ آثار فلسفي دكارت، ج1، ص 124.
6ـ مجموعه ي آثار دكارت، ج6، ص 28؛ آثار فلسفي دكارت، ج1، ص 125.
7ـ مجموعه ي آثار دكارت، ج6، ص 62؛ آثار فلسفي دكارت، ج1، ص 143.
8ـ مجموعه ي آثار دكارت، ج6، ص 28؛ آثار فلسفي دكارت، ج1، ص 125.
9ـ مجموعه ي آثار دكارت، ج6، ص 74؛ آثار فلسفي دكارت، ج1، ص 149.
10ـ مجموعه ي آثار دكارت، ج7، ص 22؛ آثار فلسفي دكارت، ج2، ص 15.
11ـ مجموعه ي آثار دكارت، ج7، ص 57؛ آثار فلسفي دكارت، ج2، ص 40.
12ـ مجموعه ي آثار دكارت، ج7، ص 58؛ آثار فلسفي دكارت، ج2، ص 40.
13ـ مجموعه ي آثار دكارت، ج7، صص 59-60؛ آثار فلسفي دكارت، ج1، ص 41.
14ـ مجموعه ي آثار دكارت، ج7، ص 58؛ آثار فلسفي دكارت، ج2، ص 40.
15ـ مجموعه ي آثار دكارت، ج7، ص 251؛ آثار فلسفي دكارت، ج2، ص 151.