نقش سیاسی و نظامی مالک اشتر در حکومت علی (ع)
«... به من گزارش نمودهاند که از اعزام مالک اشتر به جانب مصر رنجش خاطر پیدا کردهای ولی من این کار را نه به این جهت انجام دادهام که تو در انجام ماموریتخود کوتاهی کردهای. اگر تو را از فرمانداری مصر معزول میدارم، در عوض کارگزار جایی قرار میدهم که اداره آنجا چندان سخت نخواهد بود و حکومت آن ناحیه برایت جالبتر خواهد بود. شخصی را که برای فرمانروایی مصر برگزیده بودم، نسبت به ما خیرخواه و نسبتبه دشمنان سختگیر بود، خدا او را رحمت کند که دوران زندگی خود را سپری کرد و مرگ را ملاقات نمود درحالی که ما از او راضی بودیم خداوند نیز از او راضی گردد و پاداش او را مضاعف سازد. اکنون بر تو لازم است که برای ستیز با دشمن، سپاه خود را به بیرون از شهر انتقال دهی و در آنجا اردو بزنی و کار را با بصیرت کامل دنبال کنی و برای جنگ کمر همتبه میان ببندی. مردم را به سوی پروردگارت فرا خوان و از او کمک بخواه که امور مهم تو را کفایت میکند و در شداید تو را یاری میرساند.»
هنگامی که نامه حضرت علی (ع) به محمد بن ابی بکر رسید، در پاسخ آن حضرت نامهای نوشت و عرض کرد:
«نوشته امیرمؤمنان (ع) به من رسید، مضمون آن را درک کردم و از مندرجات آن آگاه شدم، در میان مردم کسی مانند من نسبت به دشمنان مولای پرهیزکاران سختگیر نمیباشد و نسبت به دوستان او کسی مهربانتر از من نیست. اکنون از منزل خود بیرون شدم و در لشگرگاه هستم و سپاه تهیه کردهام و به همه مردم امنیت و آسایش دادهام مگر آنهایی که با ما در حال جنگ میباشند و مخالفت خود را آشکار کردهاند. من از شما متابعت مینمایم و حافظ امرتان هستم و به شما ملتجی میباشم و به اجرای فرمایش شما در اینجا اشتغال دارم و در هر حال از خداوند کمک میخواهم» (1)
دیانت و صلابت
«مالک اشتر» مردی بلند قامت و با هیبتبود و صدایی غرا و بلند داشت، و در نبردهای بسیاری شرکت کرد و تجربههای خوبی در مسایل نظامی اندوخت و با تاکتیکهای رزمی کاملا آشنا بود، دلاوری و شهامتش زبانزد موافقان و مخالفان گردید و کسی را یارای هماورد شدن با او نبود. در هر نبردی که او حضور مییافت، پیرزوی نصیب سپاهی میشد که وی در آن حضور داشت و بر اثر لیاقتی که داشت، سرپرست قوم و قبیله خود به شمار آمد.
مخالفت مالک با کارگزاران فاسد عثمان
نقش مالک در جنگ جمل
حکمرانی مالک در مناطق مجاور شام
فرزانهای فداکار
«خداوند مالک را رحمت کند، او برای من همانگونه بود که من برای رسول اکرم صلی الله علیه و آله بودم».
و نیز فرمود:
«کاش در میان سپاه من دو نفر و بلکه یک نفر با مشخصات مالک بود که درباره مخالفان من چون او رای میداد».
ابن ابی الحدید در شرح نهجالبلاغه خود میگوید:
«اگر کسی سوگند یاد کند که خداوند در میان عرب و عجم قهرمانی شجاعتر از مالک جز رهبرش علی (ع) خلق نکرده است، من او را در این سوگند خاطی و گزافهگوی نمیدانم».
نقش مالک در جنگ صفین
در روز سیزدهم ربیعالاول سال سی و هفتم هجری که امیرمؤمنان (ع) یورش وسیعی را علیه شامیان شروع کرد و آنان را وادار به عقبنشینی نمود، «مالک اشتر» به حالت نقابدار پس از حمد خداوند و وصف خصوصیات حضرت علی (ع) بر شامیان تاخت و در شب سرنوشتسازی که به «لیلةالمبیت» شهرت یافت، شدت یورشهای مالک به حدی بود که زنگ خطر را برای معاویه به صدا درآورد و او احساس کرد نمیتواند در مقابل سپاهیان امام مقاومت کند بنابراین با مشورت «عمروعاص» به حیلهای متوسل گردید و قرآنها را بر سر نیزه کردند و سپاه حضرت را به حکم قرآن دعوت کردند و عدهای از سربازان امیرمؤمنان فریب این نیرنگ را خورده و خواهان آتشبس شدند، حضرت نپذیرفت و فرمود: من قرآن ناطقم، این حرکتیک حیله است، آنها که در جهل مرکب فرو رفته بودند، قبول نکردند و از حضرت خواستند دستور دهد مالک برگردد و این درحالی بود که مالک نزدیک چادر فرماندهی معاویه شمشیر میزد؛ و شکستسپاهیان شام قریبالوقوع و حتمی بود و چون وی از مراجعت تاخیر نمود. فریاد و خروش آنها نسبتبه بازگشت مالک اوج گرفت. سرانجام با اصرار حضرت علی (ع) مالک برگشت و طرفین از جنگ دست کشیدند و مالک به آنان پرخاش کرد و گفتگوهای تندی در میان آنان درگرفت.
به این ترتیب جنگ بزرگ صفین خاتمه یافت ولی مقدمات نبرد خونین نهروان بنیان نهاده شد و در این بحرانهای شگفت و آمیخته به نیرنگ و نفاق یار باوفا و سردار راستین حضرت علی (ع) یعنی مالک اشتر بر صفحه تاریخ، اخلاص و فداکاری را ترسیم کرد. به راستی که مالک اشتر مشعلی فروزان و چراغی تابناک بود که قدم بر جای قدمهای رهبرش نهاده بود، این سردار قهرمان و فرمانروای سیاستمدار نه تنها در نبرد با دشمنان شجاعت داشت، بلکه در ستیز با نفس خود شجاعترین مردم بود و فرمایش حضرت علی (ع) دربارهاش صدق میکند که فرمودهاند: «اشجع الناس من غلب هواه» «شجاعترین شخص کسی است که بر هوای نفس خود غلبه کند».
مالک نرمش، آرامش و عاطفه را با شدت و قهر بر دشمن توام میکرد و هرجا که اقتضایی داشت، در همان مسیر گام مینهاد، لباس سادهای بر تن میکرد و از دنیا به اموری مختصر اکتفا مینمود و در برابر خداوند خضوع داشت و اثر سجود در پیشانیش هویدا بود. با وجود آن که فرماندهی والامقام به شمار میرفت، و پستهای حساس را عهدهدار گردید، با نهایتسادگی و کمال فروتنی و به حالت گمنامی روزگار میگذرانید او از نظر معنوی به کمالاتی دستیافته و خصالی چون حلم، سخاوت، کرم و استقامت در وجود او تجلی داشت. تمامی رجال نویسان، او را توثیق کردهاند و شیخ «مفید» در کتاب «اختصاص» او را از مقربین اصحاب امیرمؤمنان (ع) دانسته است. چنین شخصیتی برای حکومت مصر تعیین میشود و شایستگی آن را مییابد که حضرت علی (ع) منصب فرمانروایی این سرزمین وسیع و حساس را به وی بسپارد (2).
پي نوشت ها :
1 الغارات، ص 136 - 137 و نیز بنگرید به شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، ج6، ص 78 - تاریخ طبری، ج4، ص 72 - شرح نهجالبلاغه، ابنمیثم بحرانی، ج5، ص 75 - الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج3، ص 354 - بحارالانوار، ج33، ص 593 ضمنا این نامه با اندکی تفاوت در نهجالبلاغه (نامه 34) آمده است.
2 در خصوص شرح حال مالک نگاه کنید به این منابع:
پیکار صفین، نصر بن مزاحم منقری، سفینةالبحار، ج1 - شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، ج15 - مالک اشتر، عبدالواحد مظفر - مالک الاشتر، محمد رضا الحکیم، الکنی و الالقاب، ج2 - اعیان الشیعة، ذیل مالک اشتر - بحارالانوار، ج8 - منتهی الآمال، ج1 - تتمة المنتهی - ناسخ التواریخ (حضرت علی)، ج1 - مجالس المؤمنین، ج1 - مناقب ابن شهراشوب سروی مازندرانی، ج3 - علی کیست، فضلالله کمپانی - تاریخ یعقوبی، ج2 - سیمای مالک اشتر، محمد محمدی اشتهاردی - سیمای کارگزاران علی بن ابیطالب، ج2، علی اکبر ذاکری - حماسهآفرینان، هادی دستباز، ج2 .
/ع