عدم باور به مبارزهی مسلحانه
در مکتب اخلاقی و انسانی امام، جان و آبروی هر انسانی از احترام برخوردار است. امام به همان اندازه که مواظب بود تا احزاب و گروههای راستگرا و مدّعی مبارزه پارلمانتاریستی، اخلاص و حیثیت مردم را فدای اهداف حزبی خود نکنند و با استفادهی ابزاری از احساسات دینی و ملی مردم اهداف محافظهکارانه خود را دنبال نکنند، به همان اندازه هم با روشهای گروههای چپگرا و خشونتگرا- که با روشهای قهرآمیز در صدد دستیابی به قدرت بودند- مخالف بود.امام به خوبی بدین نکته واقف بود که حرکتهای مسلحانه و بمبگذاری و ترور، جان و مال مردم را با خطر روبرو میسازد. از این رو، حتی در مقابل تلاش برخی گروهها برای خائنین به دین و ملت سکوت اختیار میکرد. حجّتالاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی، دربارة عدم اعتقاد امام به اقدام مسلحانه، در مبارزه با رژیم سفاک پهلوی میگوید:
هرچند که امام در جریان مبارزات مسلحانه سکوت کرده بودند؛ اما در یک جمع بندی (از) اظهارات ایشان، میتوان به این نتیجه رسید که مبارزات مسلحانه را نمیپسندیدند و آن را تأیید هم نمیکردند. در سال 41 در اعلامیهای این جمله از ایشان شایان تأمل است: «من از انقلاب سیاه و انقلاب از پایین نگرانم...».
خوب، انقلاب از پایین که امام از آن نگرانی داشتند یعنی چه؟ امام در گفتههایش اظهار میکردند: «من به آنها گفتم دست به این کار نزنید اولاً .. اسلامی نیست و ثانیاً فایدهای ندارد».
در جریان سیاهکل، امام در نامهای به انجمن اسلامی – که آنها پخش نکردند، اما تصویر آن موجود است- نوشتهاند: «از حرکتهای استعماری در کشورهای اسلامی نظیر حادثهی سیاهکل و جریان ترکیه فریب نخورید».
میدانیم که هم زمان با جریان سیاهکل یک حرکت چپی دانشجویی در ترکیه، اعتصاباتی به راه انداخته بود. (1)
پایبندی امام به اخلاق و سیرة اهل بیت به قدری بود که حتی راضی به ترور شاه نشد. آقای هاشمی رفسنجانی در این به اره میگوید:
میدانم که در یکی دو مورد رفتند از امام اجازه بگیرند. امام با انجام کارهای تروریستی موافقت نکردند. همان سالهای اول، افسری توسط یکی از طلبههای قم آمد خدمت امام و اجازه خواست که شاه را ترور کند؛ او میخواست بمبی به خود ببندد و در دیداری که با شاه داشت آن را منفجر کند؛ امام اجازه ندادند. (2)
امام تنها بر افشای حرکتهای ضد دینی و ضد اخلاقی رژیم طاغوت و بالا بردن سطح بینش مردم و کادرسازی تکیه داشت و حتی تهدید به اعلام حکم جهاد از سوی او در دوران اوج گیری انقلاب، مبارزهای با دست خالی از سلاح در برابر یک حکومت کاملاً مسلح بود و این شبیه حماسة روز بیست و یکم و بیست و دوّم بهمن سال 1357بود که مردم در آن روزها با دست خالی به میدان آمده بودند. (3)
امام در یکی از بیاناتش، به تلاش یکی از عناصر سازمان منافقین در نجف اشاره میکند که سعی داشت ایشان را برای آغاز عملیات مسلحانه متقاعد کند.
یک ماه [یا] بیست و چند روز، یکی از همین منافقین با صورت صالح، با ژ- سه، با همه چیز آمد آن جا، نشست در نجف. من بودم؛ برای من گفت. هر روز گفت. هر روز گوش کردم. از مرحوم آقای طالقانی سفارش آورده بود. از یکی از علمای دیگر سفارش آورده بود. آنها را هم بازی داده بود. آمد [مواضعشان را] گفت. من دیدم خیلی این مسلمان است؛ خوب ما که این قدر مسلمان نیستیم! من به او سوء ظن پیدا کردم. (4) من هیچ جوابش را ندادم. فقط گفت ما میخواهیم قیام مسلحانه بکنیم؛ گفتیم نمیتوانید. خودتان را به کشتن ندهید. (5)
اما در جایی دیگر، پاسخ صریح خود را به این عنصر سازمان منافقین چنین بیان میکند:
آمده بود که تأیید بگیرد از من. من همان گوش کردم و یک کلمه هم جواب ندادم، فقط این که گفت که ما میخواهیم که قیام مسلحانه بکنیم من گفتم: نه، قیام مسلحانه حالا وقتش نیست و شما نیروی خودتان را از دست میدهید و کاری هم ازتان [بر] نمیآید. (6)
حسین روحانی بعدها در مصاحبهای با مجله پیکار- ارگان رسمی سازمان منافقین- اعتراف میکند که سخن آن روز امام، جنبهی تاکتیکی و مقطعی نداشت و اصولاً دیدگاه امام، برخاسته از یک باور و اعتقاد بود که ربطی به یک زمان و مکان خاص ندارد. او میگوید:
آخرین حرفی که آیت الله [خمینی] به صراحت به من گفت این بود: «آقا این مطلب را پیش خودتان داشته باشید؛ واقع امر این است که من اعتقادی به مبارزهی مسلحانه ندارم.» (7)
عدم تمایل به حزب گرایی و رفتار حزبی
امام در طول دوران مبارزه، تمایل نداشت که مردم و یارانش وارد احزاب و دستجات سیاسی شوند. این رفتار امام، گذشته از آن که نشان از شناخت وی از ماهیت احزاب آن زمان داشت، ریشه در راهبرد اخلاقی امام در مبارزاتش داشت. براساس این راهبرد، احزاب و گروههای سیاسی که با برنامه ریزی و اهداف از پیش تعیین شده، به مردم و مبارزان نگاه ابزاری داشتند، دیگر قادر نبودند از احساسات پاک مردم سوء استفاده کنند.حجت الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی در این باره میگوید:
علاوه بر این که امام هیچ گاه اقدامی در تأیید مبارزات مسلحانه نکردند، حساسیت خاصی در مورد احزاب سیاسی داشتند.
همیشه به ما میگفتند: «شما سراغ این احزاب نروید، اینها پیچیده هستند، از سادگی و اخلاص شما بهره برداری میکنند و کلاه سرتان میگذارند.» (8)
امام به خوبی به این مسأله واقف بود که احزاب و دستجات سیاسی، یا وابسته به دربارند (9) یا وابسته به ابرقدرتهای بیگانه؛ (10) و یا این که از ایدئولوژی کاملاً اسلامی برخوردار نیستند. امام اصولاً اهداف و حرکتهای پارلمانتاریستی گروههایی چون جبهه، ملی و نهضت آزادی، و اقدام مسلحانهی سازمان منافین را در تقابل با مطالبات واقعی مردم میدانست و تحزّب و تشکلهای آن روز- که غیر اسلامی و غیراخلاقی بودند- را تقلید و پیروی از بلوک شرق و غرب بر میشمرد. بدین خاطر هنگامی که گروههای سهگانهی (11) مرتبط، دربارة مسأله انجمنهای ایالتی و ولایتی و مسأله رفراندوم با امام ملاقات کردند، امام بر نکتهای اخلاقی انگشت گذاشت که ریشه در فرهنگ اسلامی و نهضتهای شیعی داشت. امام به اعضای مؤتلفه فرمود: به جای عضوگیری «برادریابی» داشته باشید. (12)
برادریابی بخشی از فرهنگ اسلامی است که تا قبل از قیام الهی امام تنها در نهضت شیعی و بیگانه ستیز سربداران به آن توجه شده بود. از دیگر کسانی که دارای این فرهنگ بودند میتوان شیخ حسن جوری را نام برد که به یاران وی «اخی صفت» میگفتند. الگوی امام الگویی کاملاً اسلامی و ایرانی بود.
فاصله گرفتن از مبانی اسلامی و رعایت نکردن اصول اخلاقی و انسانی از سوی احزاب، گروهها و دستجات سیاسی موجب شده بود که امام، نه تنها مردم و یاران خود را به ورود در احزاب و همکاری با آنان ترغیب نکند، بلکه توصیه و تأیید هیچ کس، حتی علمای مبارز را دربارة رفتار و کردار آنان به رسمیت نمیشناخت. این مسألهای بود که بعدها برای همه به ویژه یاران امام ثابت شد: مجاهدین هم که کشف شدند، همان روزهای اول که گیر افتادند هواپیما را بردند به عراق. آقای طالقانی نامهای به امام نوشته بودند که در شروع آن این آیه نوشته شده بود: «إِنَّهُم فِتیَةُ آمَنُوا بِرَبّهِم وَزِدنَاهم هُدیً» (13)؛ با تأکید بر جنبههای مثبت آنها و به منظور گرفتن تأییدی از امام، و امام تأییدی نکردند، هرچند ممکن است اقداماتی در کمک و به منظور نجات آنها کرده باشند.
من خودم وقتی سالهای اول اینها ضربه را خوردند، در نامهای از امام خواسته بودم که تأییدشان کنند و تأکید داشتن که اینها بچههای خوبی هستند. اما امام تأییدی نفرمودند. دیگران همچنین اقداماتی کرده بودند که شاید در نجاتشان از اعدام موثر باشد. ولی سال 54 که رفتم نجف خدمت ایشان گفتم تا به حال ما اصرار داشتیم شما به شکلی اینها را تأیید کنید؛ ولی شما موافقت نفرمودید. و [ما] تصورمان این بود که اگر خدمت شما بیاییم، در مورد جلب موافقت شما و گرفتن تأیید تلاش میکنیم. بعد از انحراف و ارتداد جمعی از آنها حالا میفهمیم- با آن که شما از اینها دور بودید و ما در کشور بودیم- حرکت شما صحیح بوده است، ما سه چهار سالی به اینها کمک کردیم؛ حالا میبینیم سر از کفر در میآورند، این روزها ممکن است تلاشهای جدیدی برای تأیید گرفتن از شما بشود، تقاضای ما این است که شما همان راه خودتان را ادامه بدهید. (14)
عدم نگرش تاکتیکی به احزاب و دستجات سیاسی
در حالی که در همة انقلابها و نهضتهای غیرالهی، برخورد تاکتیکی با گروهها و دستجات سیاسی امری متداول به شمار میرود و پس از دست یابی به قدرت، تصفیه خونین و حذف از معادلات سیاسی امری غیر قابل پیشگیری است، در مکتب اخلاقی امام برخورد ابزاری با گروهها و دستجات جایی نداشت. و اصولاً دروغ و وعدههای دروغین و خنجر زدن از پشت پس از به قدرت رسیدن، در قاموس فرهنگ عاشورایی امام وجود نداشت.امام در اواخر پاییز سال 1356 که انقلاب وارد خیزش مردمی شده بود، به صراحت موضع خود را دربارهی گروههای چپ گرا اعلام کرد و حتی آن دسته از دستجات چپگرایی که به مبارزهی مسلحانه با شاه رو آورده و یا دارای تفکری التقاطی بودند خائن به اسلام و ایران معرفی کرد: من صریحاً اعلام میکنم که از این دستجات خائن، چه کمونیست و چه مارکسیست و چه منحرفین از مذهب تشیع و از مکتب مقدس اهل بیت عصمت- علیهم الصلوة و السلام- به هر اسمی و رسمی باشد متنفر و بیزام و آنها را خائن به مملکت و اسلام و مذهب میدانم. (15)
گاهی سیاست و رفتار سیاسی ایجاب میکند که رهبر یک نهضت، برای پیشبرد اهدافش با بعضی از گروهها مماشات کند یا حداقل در برابر خواستههای آنان تا دست یابی به پیروزی سکوت نماید؛ اما امام که ماهیت جبهه ملی را – با وجود سابقة مبارزاتی شان- کاملاً میشناخت، موضع خود را در ملاقات با سنجابی در پاریس با صراحت مشخص نمود و در مصاحبهای در تاریخ بیست و ششم آبان 1357 اعلام داشت:
من مسائل و مطالبی [را] که داشتم و امکان ندارد یک قدم از آنها برگردم به ایشان [سنجابی] گفتم؛ و ما با جبههی خاصی [جبهه ملی و..] ائتلاف نداریم. (2)
در حالی که امام در برابر یک ابرقدرت و همه دستگاههای جاسوسی، رسانهای و امنیتی آن ایستاده بود و به اصطلاح، سیاست اقتضا میکرد تا امام پیش از پیروزی و یا حتی پس از پیروزی، مواضع خود را در برابر ابر قدرت دیگر (شوروی) و گروهها و احزاب وابسته به آن شفاف نسازد، امام موضعی گرفتند که همهی سیاست مداران را به تعجب واداشت.
امام در تاریخ بیستم دی ماه 1357 در مصاحبه با رادیو لوکزامبورگ، در پاسخ سوال خبرنگار رادیو که پرسیده بود آیا روابطی با حزب توده ایران- و در نتیجه مسکو- دارید؟ فرمود:خیر، به هیچ وجه روابطی نداشتهام و ندارم و نخواهم داشت. (16)
اصولاً امام سیاست متداول و حاکم بر معادلات جهانی را که بر پایهی تزویر و دروغ و استفادهی ابزاری شناخته میشد، با سیاست الهی و اخلاقی در تضاد میدانست و در صحنهی عمل به تبلیغ و ترویج مکتب سیاسیای پرداخت که برای جهانیان جدید بود، اما برای امام چیزی جز سیره و سلوک معصومان (ع) به شمار نمیرفت.
همین رفتار موجب شد که انقلاب اسلامی به هیچ یک از احزاب، گروهها و دستجات بدهکار نباشد؛ و نیز همین سیره موجب شد تا امام مطلبی را به صراحت بر زبان آورد که برای هیچ یک از رهبران سیاسی قبل از وی ممکن نبوده است. او دو ماه پیش از عروج ملکوتیاش از این عالم خاکی فرمود:
من بارها اعلام کردهام که با هیچ کس در هر مرتبهای که باشد عقد اخوّت نبسته ام. چهارچوب دوستی من در درستی راه هر فرد نهفته است. دفاع از اسلام و حزب الله اصل خدشه ناپذیر سیاست جمهوری اسلامی است. (17)
رابطة اخلاقی امام با یاران خود
بسیاری از رهبران نهضتها و حکومتهای دنیا- حتی رهبران مدعی دموکراسی- در دوران مبارزه، از تسهیلات و امکاناتی برتر از نیروهای مبارز خود برخوردار بودند و بیشتر آنان در قرارگاههای امن و مجهز به محافظ، پزشک و لوازم رفاهی به سر میبردند و از همان جا مبارزه را رهبری میکردند. از معدود کسانی که در طول دوران مختلف مبارزه و حتی پس از پیروزی،زندگی ساده و برابر با طبقة آسیب پذیرکشور داشت حضرت امام (ره) بود. (18) معمولاً امام در دورهی تبعید از مکان، غذا و امکانات سادهای استفاده میکرد و بدون محافظ ویژه و پزشک شخصی به سر میبرد. این زندگی زاهدانهی امام، گذشته از مشی ساده زیستی به اخلاق سیاسی او باز میگردد؛ یعنی اخلاقی مبنی بر سیره و روش اهل بیت عصمت و طهارت. در مکتب سیاسی- اخلاقی امام، از عدالت و مروّت به دور بود، در حالی که برخی از یاران او در زندان و تبعید به سر میبردند او زندگی راحتی برای خود و خانوادهاش برگزیند. امام قبل از شروع مبارزه، تابستانها قم را به مقصد دیگری ترک میکرد؛ اما با آغاز مبارزه قم و نجف را که از گرمترین شهرهای ایران و عراق است حتی برای یک روز هم ترک نکرد و حاضر به استفاده از وسایل خنک کننده هم نشد.به جرأت میتوان گفت که وضعیت غذا، مکان و تسهیلات نلسون ماندلا در زندان آپارتاید در آفریقای جنوبی، به مراتب بهتر از وضعیت غذایی و اتاق کوچک فاقد لوازم سرمایشی و گرمایشی امام در سالهای تبعید و مبارزه بود. در سیرة سیاسی امام، راحتی و آسایش زمانی معنا داشت که همهی مبارزان در آسایش و آرامش به سر برند؛ حتی فرزند دلبند او (شهید مصطفی خمینی) هم زمانی در منزلش از وسیلة خنک کننده بهرهامند میشود که نه تنها مبارزان، بلکه همهی طلاب از آن برخوردار باشند. بازتاب و نتیجهی چنین سلوکی آن شد که یارانش در بدترین شرایط و در زیر شدیدترین شکنجهها به دفاع از امام ادامه داده و از او به بزرگی و عظمت یاد کنند. آیت الله شهید حاج شیخ حسین غفاری که در زیر شکنجة وحشیانهی قرون وسطایی عوامل ساواک به شهادت رسید، در بازجوییهای ساواک، شجاعانه از امام به عنوان نایب امام زمان (ع) و واجبالاطاعه بودن وی یاد میکند:
سوال: آیا شما اقدامات آیتالله خمینی را در مورد پخش اعلامیه و مخالفت با اصلاحات دولت مورد تأیید قرار میدهید یا خیر؟
جواب: امام حسن عسکری (ع) در ضمن گفتارش و امام زمان عجّل الله تعالی فرجه ضمن تعیین نایب عام، تمام مراجع را واجبالطاعه و رد قول آنان را رد قول خود قرار داده [است] : «هُم حُجّتِی عَلیکُم و أنا حُجّه الله»؛ «الرّادُ عَلیهِم کالرّادِ علَینا» (19)
وقتی میخواستند او را از بند چهار به بند یک ببرند خواستند صورتش را بتراشند سرهنگ محرری رئیس فراری زندان قصر گفت: شیخ! به خمینی دشنام بده تا صورتت را نزنند. شهید با عصبانیت برگشت و در حالی که دهانش پر از کف شده بود گفت: مسأله مهمی نیست من دشنام میدهم؛ اما به رضاخان پالانی، و محمد رضا! و بعد سرهنگ محرری خود سیلی محکمی به صورتش زد و صورتش را نیز تراشیدند. (20)
رابطهی اخلاقی امام و یارانش رابطهی مراد و مرید بود و نمود آن را میتوان در دفاع مریدان امام از مرادشان- حتی در زیر سختترین شکنجهها- مشاهده کرد. این رابطه که یک رابطة کاملاً معنوی و الهی است، برگرفته از شیوهی رفتار معصومین با اصحابشان بود که در هیچ قیام و خیزش انقلابی تاکنون دیده نشده است.
روحانی شهید محمد منتظری در دفاعت خود در دادگاه نظامی بدوی که در سوم آبان سال 1345 تشکیل شده بود- بدون واهمه از بازگشتن به سلول و آغاز مجدد آزار و اذیت ساواک – پس از بیان شکنجهها (21) از توهین به رهبر و وجود مقدس امام زمان (عج) به عنوان بزرگترین شکنجه یاد میکند و میگوید:
خوب به یاد دارم که در روز فلک کردن ضمن فریادها، امام زمان (عج) را یاد کردم که یک دفعه یکی از بازجوها گفت: امام زمان کیه!! آن قدر این جمله مرا کوبید که حد نداشت، آنچنان شرمآور بود که یکی از آنان انگشت خود را بالای بینی خود قرار داد و صوت (هیس) را در خارج به وجود آورد. آن روز آن قدر به حضرت آیت الله العظمی خمینی ناسزا گفتند و دشنام دادند که بینهایت شرمآور بود. (22)
یاران امام در هنگام مبارزه، به امام خیانت نکردند؛ چرا که همه به این باور رسیده بودند که فراموش کردن یاران در سیره ی اخلاقی – سیاسی امام وجود ندارد، و امام کسی نیست که به خاطر شکنجهها، دشمنم ها و تلخیهای دورهی مبارزه صحنه را ترک کند. رفتار الهی امام با یاران خود، موجب شد مردان و زنانی به صحنه سیاست و مبارزه گام نهند که تاریخ تاکنون مانند آنان کمتر به خود دیده است؛ مردان و زنانی که آرزوی شان شهادت بود و اگر امام اجازه میداد، قلب خود را به او هدیه میکردند. آنان به خوبی به این واقعیت رسیده بودند که امام اهل شعار نیست و اگر فریاد بر میآورد که «من اکنون قلب خود را برای سرنیزههای مأمورین شما حاضر کردم»، از شهادتطلبی خود خبر میدهد و حاضر است پا به پای آنان جان خود را در راه رسیدن به هدف تقدیم کند. (23)
از این رو، در دوران دفاع مقدس یاران سنگر نشین و جوان امام همچون یاران دوران شکنجه و تبعید، امام را در کنار خود احساس میکردند و میدیدند که امام مثل همهی دولت مردان دنیا نیست که با شروع جنگ، زندگی خود را به پناهگاههای محکم و ضد اتمی ببرد. او حتی در حساسترین روزهای دفاع مقدس و موشکباران شهر تهران به یاد مردم بی دفاع شهر و یاران سنگرنشین، حتی حاضر نبود به یک پناهگاه برود. فریده مصطفوی فرزند امام راحل در خاطراتش نقل میکند:
در ایام جنگ تحمیلی و بمبارانها که جماران بسیار مورد تهاجم قرار میگرفت امام حاضر نشدند اتاق خود را تغییر مکان بدهند؛ ولی از خانم میخواستند که به جای امنی بروند (24)
یاران امام خود را در امام، و امام هم خود را در یارانش فانی و ذوبشده میدید؛ امام آرزوی محشور شدن با آنان را داشت؛ (25) و بر دست و بازوانشان بوسه میزد، (26) و آنان نیز خود را پروانة شمع وجود خمینی میدیدند.
نامة محبت آمیز یکی از سوختگان شمع وجود خمینی در کنج اسارتگاههای سخت و جانکاه رژیم بعثی، نشان از رابطهی عمیق و الهی یاران امام با مراد و مرجع خود دارد؛ رابطهای که تحمیل گرسنگیها، تازیانهها، محرومیتها و سیاهچالهای حزب بعث مانند شکنجهگاههای ساواک رابطه آنان با امامشان را نگسست:
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهم ایّاک نعبد و ایّاک نستعین
مادرم سلام، این نامه مخصوص پدر بزرگوارم هست.
پدر عزیز و هادیام و مایهی داناییام و دارای روح خداییام، سلام علیکم! گرچه مشکل است معرفت قدر تو؛ اما این جملاتی است تقدیم به قلب تو، و صفت تو را از چند چیز پرسیدم: از کوه گفت از من استوارتر؛ از دریا، گفت از من خروشانتر؛ از خورشید، گفت از من تابانتر.
گاهی که سر انقیاد به حال تحقیر بر دامنت گذاشتیم به ما فرزندانت فرمودی: - اگر لایق باشم- «دست و بازویتان را میبوسم». دانی چرا چنین شاعرانه میگویم! دیدهای پروانه را گرد شمع مجنونوار، فقط سر سودای وصال نور دارد. من الان چنینم و یاد وصال در خاطرم هست که از او دورم؛ اما عیان میبینم که اگر مولایت بخواهد- به زودی – شاید تو را ببینم، و اگر نبینم وعدهی مابر سر حوض با مادرت ان شاء الله.
خداحافظ، التماس دعا (پدر ما را حلال کن) (27)
امام در پاسخ به این نامة محبتآمیز، هرگز نمیتواند افسردگی خود را از دوری یارانش پنهان کند:
به نام خدا
فرزند عزیزم! نامهی شما که از سلامت مزاجتان بحمد الله خبر داد واصل شد؛ و موجب خرسندی از این جهت، و افسردگی از جهات دیگر شد. عزیزم ما سلامت هستیم و به شما و سایر دوستان دربند، دعا میکنم. شما نگران نباش. این نحو گرفتاریها برای دوستان خدا همیشه بوده و موجب بلندی مقام و رحمت خدا هست. امیدوارم به زودی همگی با سلامت به وطن خود بازگردید. به دوستانتان سلام مرا برسانید، خداوند به شماها صبر و اجر عنایت کند. (28)
یاران امام به درجهای از اخلاق رسیده بودند که امام، خود قبلاً به آن دست یافته بود. حضرت امام جوانانی به جامعه تحویل داد که یکی از آنان شهید آزاده شهسواری بود که با دستان بسته در میان دژخیمان بعثی فریاد برآورد: «مرگ بر صدام، ضد اسلام».
امامِ از خود گذشته و به خدا پیوسته، بذر گذشت و ایثار و برادری را در دل جوانان به گونهای کاشت که در سنگرهای جهاد، گذشتن از جان خود را بر شهادت برادران، مقدم میکردند، و اگر چند سیب برای رفع گرسنگی به دستشان میرسید، بهترین سیب از آن آخرین نفر میشد. یاران امام مفتخر بودند در زمانی زندگی میکنند که رهبرشان رنگ و بوی امام زمانشان را دارد و امام نیز مفتخر به زندگی در عصر این جوانان بود:
ما مفتخریم که در یک همچو برهه از زمان واقع شدیم که مثل شما عزیزان در آن جا و در آن زمان و در آن مکان واقع شدید و ما از هوایی تنفس میکنیم که شما از آن هوا تنفس میکنید. شما ایثارگرید و شما اخلاصمندید. شما بر نفس خود پیروز شدید و ما عقب ماندیم. (29)
محوریت مهربانی در مشی سیاسی
آشنایی کامل حضرت امام به زمان و شناخت ویژگیهای مخاطب عصر خود، در کنار تجربهی تاریخیاش در شیوههای تبلیغ و ترویج مبانی دینی، موجب شده بود که وی در مسیر هدایت گری جنبهی مدارا و رأفت را در پش گیرد.امام گرچه در ارتباط خود با خدا، توازنی بین خوف و رجا ایجاد کرده بود و پیرو عرفانی اعتدالی بود؛ اما در برخورد با مخاطبان و شاگردانش تکیه بر صفات جمالی خداوند داشت و آنان را نافذتر و تأثیرگذارتر از بیان صفات جلالی میدانست.
از این رو، پیروان مکتب سیاسی خود و نیز مسؤولان نظام اسلامی را به بیان صفات جمالی، امید و رأفت و مهربانی سفارش میکرد:
در مسائل ملایمت و جهت رحمت، بیشتر از جهت خشونت تأثیر میکند... با ملایمت، انسان بهتر میتواند مسائل را حل کند تا شدت. (30)
رأفت و محبت و امید و مبارزه با یأس از رحمت الهی، در تمام حرکتهای سیاسی- اجتماعی امام موج میزند. ایشان به روحانیون و مبلغان توصیه میکرد تا کارهای خود را با نام خدا آغاز کنند و آبرو و حیثیت افراد را در نظر داشته باشند. علاوه بر این، روحیهی محبت را تأثیرگذارتر و کارامدتر از روحیهی شدت و حدّت میدانست:
با اسم خدا حرکت کنید و با اسم خدا هدایت کنید و با اسم خدا ترویج کنید و با اسم خدا انحرافات رامستقیم کنید... [اگر] بخواهید مقابل یک اهل علمی که آن جا هست بایستید و بشکنید خدای نخواسته حیثیت او را، بدانید که این انسانی نیست و الهی نیست، شیطانی است. با همه محبت کنید؛ با محبت میشود منحرفها را مستقیم کرد، بهتر از این که با شدت و حِدّت، گاهی نمیشود و الّا غالباً میشود. (31)
امام در مسیر هدایت الهی- در عرصهی سیاست – قائل به دو اصل بود: در اصل نخست با نفی روش «هدف وسیله را توجیه میکند»، بر این باور بود که نمیتوان انحراف را با انحراف درست کرد، بلکه تنها با نور هدایت میتوان فرد منحرف را به «صراط مستقیم» باز گرداند. از این رو، میفرمود:
ما فرض میکنیم که شما وقتی که رفتید یک انحرافات دیدید، انحرافات را با انحراف خیال نکنید، [میتوانید] اصلاح بکنید، انحراف نمیتواند انحراف را مستقیم کند. انحرافات را با نور هدایت خدا و به اسم ربک مستقیم کنید. (32)
اصل دوم در مکتب سیاسی – اجتماعی امام، تزکیه و تهذیب شخص هدایت گر است. بر مبنای این اصل و بر مبنای نص صریح قرآن کریم: «قُوا أنفُسَکُم وَ أَهلِیکُم نَارَاً» کسی که هدایت گر جامعه است و دارای مسئولیت، ابتدا باید خودش مراحل تهذیب و تزکیه را طی کند:
اگر بخواهد تهذیب کند جامعه را، اول از خودش باید شروع کند و بعداً تکلیف دارد که جامعة خودش را تهذیب کند. اگر خودش تهذیب نشود، نمیتواند جامعه را تهذیب کند. (33)
مردم در مکتب اخلاقی امام
از دیدگاه امام، مردم در نظام سیاسی حکومت جایگاه ویژهای دارند. این جایگاه به قدری سرنوشتساز است که در هیچ یک از ارکان نظام نمیتوان نقش محوری آن را نادیده انگاشت؛ تا آن جا که از دیدگاه ایشان، اگر خلیفة مسلمین از چهارچوب شرع و قانون گام فراتر نهد، مردم حق دارند برای برکناری وی اقدام کنند:باید مسلمان این طور باشد که اگر- هرکه میخواهد باشد، خلیفه مسلمین... هرکه میخواهد باشد- اگر دید پایش را کنار گذاشت، شمشیرش را بکشد که پایت را راست بگذار. (34)
آنچه در سخن امام جلب توجه میکند، بهکارگیری واژه «باید» است. از منظر امام نظارت بر مسئولین و حتی خلیفهی مسلمین امری الزامی است و آنان میتوانند در هر زمان و مکانی به این وظیفة شرعی عمل کنند. چنین نگاهی در هیچ یک از مکاتب سیاسی- اجتماعی جهان به چشم نمیخورد. بی شگ نگاه امام به مردم ایران- که از ایمان و اعتقاد به اسلام و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) ناشی میشد- نگاهی کاملاً عالمانه و آگاهانه بود و به خاطر همین اعتقاد بود که امام نه تنها به پیروزی این مردم در انقلاب اسلامی باور داشت، بلکه به آنان اعتمادی داشت که شاید هیچ کدام از رهبران سیاسی- اجتماعی عصر کنونی بدان اندازه به مردم خود اعتماد نداشتند. از نظر امام، مردم در نظام اسلامی ویژگیهایی دارند که به برخی از آنها اشاره میشود:
الف- امت برگزیده
امام راحل، امت ایران را امت برگزیدهی جهان اسلام- از عصر پیامبر اکرم (ص) تاکنون- بر میشمرد و بر این باور بود که مردم ایران از مردم عصر رسالت و عصر امامت بهتر هستند:من با جرأت مدعی هستم که ملت ایران و تودهی میلیونی آن در عصر حاضر، بهتر از ملت حجاز در عهد رسولالله (ص) و [بهتر از مردم] کوفه و عراق در عهد امیرالمومنین و حسین بن علی (صلوات الله و سلامه علیهما) میباشند. (35)
ب- برادر رهبر
از منظر امام، مردم ایران برادر او بودند و ایشان خود را خادم و خدمتگزار این مردم میدانست:من با مردم ایران برادر هستم و خود را خادم و سرباز آنان میدانم. (36)
اگر به من بگویند خدمتگزار بهتر از این است که بگویند رهبر؛ رهبری مطرح نیست، خدمتگزاری مطرح است. اسلام ما را موظف کرده که خدمت بکنیم. (37)
ج- صاحب و حافظ اصلی انقلاب
در مکتب سیاسی- اخلاقی امام، مردم صاحب، مسئول و حافظ اصلی انقلابند و هر فتنه و دسیسهای را که بر ضد انقلاب صورت گیرد دفع میکنند:اگر نبود حضور مردم، هریک از این توطئهها میتوانست به اصول نظام ضربه بزند، که خدا را سپاس میگزاریم که ملت ایران را موفق نمود تا با قامتی استوار به رسالت خود عمل کند و صحنهها را ترک نگوید. (38)
اما برای مردم چنان جایگاه والایی قائل است که خود را نیز از پاسخگویی و خواست مردم مستثنا نمیداند:
ملت با اسلام است؛ نه با من است و نه با شما و نه با دیگری. من اگر یک کلمهای برخلاف اسلام بگویم، همین ملت میریزند و من را از بین میبرند. ملت اسلام را میخواهد، ملت، شخص نمیخواهد، شخصپرست نیست ملت. ملت میخواهد که قوانین اسلام در این مملکت پیاده بشود. (39)
اما به گونهای با مردم برخورد کرد که هیچ یک از رهبران سیاسی عصر حاضر برخورد نکردند. امام مردم را به جای دعوت به خود، به خدا دعوت کرد و به جای تکیه بر فرد، به اسلام ترغیب کرد.
دعوت امام به خودباوری و پرهیز از اسطورهسازی و دوری از مکاتب
شرقی و غربی نیز ریشه در همین نگرش والا و تربیت الهی و هدایت انسانی او داشت. چنین باوری از مردم در مکتب سیاسی امام، موجب شد تا مردم در دیدگاه امام چنین تجلی کنند:مردم یک عقد اخوتی با افراد نبستهاند، که با هیچ یک از ما [نبستهاند]. اگر دیدند من یک وقتی پایم را کنار گذاشتم از آن رویهای که خود این ملت دارد و این سیل خروشان دارد، من بخواهم به خلاف این سیل شنا بکنم، من را از بین میبرند؛ هرکس باشد این طور است. (40)
محوریت دادن حضرت امام به مردم، برای دفاع از اسلام و انقلاب موجب شد مردم به قدرتی تبدیل شوند که بتوانند دهها و بلکه صدها بحران به وجود آمده توسط شرق و غرب و ایادی آنان را یکی پس از دیگری خنثی کنند؛ بحرانهایی که حتی یکی از آنها میتوانست انقلاب و حکومت را به سوی فروپاشی سوق دهد.
رابطهی متقابل بین امام و مردم، رابطهای به عمق ایمان این دو به اسلام و ارزشهای الهی است. در حقیقت، امام گمشدة مردم بود و مردم گمشدة امام. گویی تقدیر چنین رقم خورده بود که پس از قرنهای پرفراز و نشیب در تاریخ تشیع و ایران، این دو در حساسترین مقطع تاریخ، یکدیگر را بیابند. مردم امام را جانشین امامان معصوم (ع) میدیدند و امام، مردم را بهتر از مردم عصر پیامبر و ائمه. امام (ع) انتقاد و اعتراض نسبت به اعمال خلاف را حقی برای مردم بر میشمرد و میفرمود:
اگر خدای نخواسته یک کسی پیدا شد که یک کار خلاف کرد، اعتراض کنند؛ مردم، مردم همه به او اعتراض کنند که آقا چرا این کار را میکنی. (42)
امام دامنهی این اعتراض و انتقاد را برای مردم چنان گسترده میدید که دروصیت نامه سیاسی- الهی خود به مردم چنین اجازهای داد تا در صورتی که دستگاههای خبری و مطبوعات برخلاف اسلام و مصالح کشور حرکت کردند و مبلّغ و مروّج آزادیهای غیراخلاقی شدند و بستر تباهی دختران و پسران را مهیا کردند، اگر مسئولان رسیدگی نکردند، خودشان وارد میدان شوند، و با مفاسد و مظاهر فساد و تباهی به مبارزه برخیزند:
از آزادیهای مخرب باید جلوگیری شود و از آنچه در نظر شرع، حرام و آنچه برخلاف مسیر ملت و کشور اسلامی و مخالف با حیثیت جمهوری اسلامی است، به طور قاطع اگر جلوگیری نشود، همه مسئول میباشند. و مردم و جوانان حزب اللهی اگر برخورد به یکی از امور مذکور نمودند، به دستگاههای مربوطه رجوع کنند و اگر آنان کوتاهی نمودند، خودشان مکلّف به جلوگیری هستند.(43)
از دیدگاه امام، مردم مؤمن ایران از چنان شعور سیاسی و انقلابی برخوردار هستند که نیاز به امر و نهی احزاب و گروهها نداشته و ندارند و نیازمد هیچ قیّمی نبوده و نیستند و هیچ کس هم حق آن را ندارد که کسی و یا گروهی را بر آنان تحمیل کند: باید مردم را برای انتخابات آزاد گذاریم و نباید کاری بکنیم که فردی بر مردم تحمیل شود. (44)
در همین راستا، امام جایگاه و اختیاراتی برای مردم قائل شد که در هیچ یک از مکاتب سیاسی، حتی مدعی دموکراسی و مردم سالاری دیده نشده است. امام از روزی که نهضت را آغاز کرد تنها بر قدرت مردم تکیه داشت، و حتی در وصیت نامهی سیاسی- الهی خود – در صورت عدم توجه مسئولین به مبانی دینی و اخلاقی- مردم را به دفاع از آن فرا خوانده و برای حراست از آرمانهای انقلاب اسلامی باز هم به مردم قدرت و اختیاراتی میدهد.
عذرخواهی امام از مردم (45) در برخی از مقاطع تاریخ انقلاب، اظهار شرمندگی و کوچکی در مقابل آنان، توصیههای مکرر به مسئولین برای خدمت به مردم، به کارگیری الفاظ ساده و عامیانه در سخنرانیهایش- با این که میتوانست به عنوان یک سیاستمدار، فیلسوف و عارف از الفاظ سنگین سیاسی، فلسفی و عرفانی استفاده کند- همه و همه، نشان از احترام نهادن به عامة مردم و جلب توجه مسئولین به آنها دارد. امام راحل همان گونه که در آغاز مبارزه، تنها بر اراده مردم تکیه کرد و اعتقادی به احزاب، دستجاب، اپوزیسیونها و سندیکاهای مختلف نداشت، پس از پیروزی انقلاب هم مردم را اصل میدانست.
قطعاً این اعتماد و توجه، دو طرفه بود و مردم هم امام را نمایندهی همهی مظلومان و پابرهنگان و حق مداران جهان میدانستند؛ اما راز این دلبستگی قلبی و دو طرفهی امام و مردم، چیزی جز این نبود که امام میدانست یکایک مردم مؤمن و انقلابی، خود حافظ دین و انقلاب خواهند بود؛ از این رو، امام با قلبی مطمئن و آرام از بین مردم رخت بر بست، و به جایگاه ابدی خود که همانا جوار ملکوتی معصومین (ع) بود هجرت کرد، در حالی که مردم را به باوری رساند که در آن باور: با رفتن یک خدمتگزار در سدّ آهنین ملت خللی حاصل نخواهد شد که خدمتگزاران بالا و والاتر در خدمتند؛ و الله نگهدار این ملت و مظلومان جهان است. (46)
پی نوشت ها :
1. دوران مبارزه، ج1، ص247
2. همان، ص248.
3. ر. ک: همان، ص249
4. امام با آن نگاه نافذ و تیزبینی منحصر به فردش، آن روز به حسین روحانی و نیّت پلیدش ظنین شد. حسین روحانی حتی پس از تغییر ایدئولوژی در سازمان منافقین، به پذیرفتن ایدئولوژی مارکسیستی و التقاط آن با اسلام راضی نشد و برای همیشه با اسلام خداحافظی کرد و به چریکهای فدایی پیوست. وی در تاریخ 22/5/1362 به جرم کشتار پاسداران در کردستان دستگیر و اعدام شد.
5. صحیفة امام، ج 18، ص 255-256.
6. همان، ج8، ص144.
7. مجله پیکار، ش 19 (آبان 1359)؛ به نقل از : جریانها و جنبشهای مذهبی سیاسی ایران، ص 402.
8. دوران مبارزه، ج 1، ص 248-249.
9. احزاب وابسته به دربار عبارت بودند از: حزب مردم (اقلیت)، حزب ملّیون (اکثریت)، حزب ایران نوین، حزب رستاخیز ملت ایران، حزب پان ایرانیست.
10. یکی از احزاب وابسته به بیگانگان حزب توده بود که در اختیار اهداف شوروی سابق بود و دبیر کل آن از سوی کا. گ. ب منصوب میشد.
11. گروه مسجد شیخ علی با چهرههایی چون صادق امانی، اسدالله لاجوردی، گروه مسجد امین الدوله ی بازار دروازه با چهرههایی چون حبیب الله عسکراولادی، مهدی عراقی، هاشم امانی و گروه اصفهانیها با چهرههایی چون محمود میرفندرسکی، اسدالله بادامچیان و سید علاء الدین میرمحمد صادقی در کنار امام موتلفهی اسلامی را تشکیل داده بودند.
12. هفته نامه شما، ویژه چهلمین سال تأسیس موتلفه اسلامی، ص 4.
13. کهف (18): 13.
14. دوران مبارزه، ج 1، ص248.
15. صحیفة امام، ج3 ص204.
16. همان، ج 4، ص501.
17. همان، ج5، ص417.
18. همان، ج21، ص326.
19. فیدل کاسترو در میان رهبران انقلابهای سوسیالیستی به ساده زیستی شهرت دارد. او با مشاهدهی منزل و داراییهای امام، از زندگی سادة او تعجب کرد.
1. یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب 22، ص21.
20. نهضت روحانیون ایران، ج6، ص426.
21. مانند خوردن حدود 400 سیلی متوالی در یک جلسة شکنجه؛ شلاق خوردن با شلاق سیمی؛ سرپا ایستادن بسیار طولانی و نشاندن بدن برهنهاش بر روی اجاق.
22. یادنامهی شهید محمد منتظری، ص 300.
23. امام خمینی (ره): «من بین خودم و شما فاصلهای نمیبینم و سخن دل شما و همه عاشقان انقلاب اسلامی را پیش از اینکه به کاغذ و قلم کشیده شود، درک مینمایم». (صحیفهی امام، ج 21، ص134)
24. مجلهی نامهی جامعه، ص 7-8
25. «از خدا میخواهم تا با بسیجیانم محشور گرداند». (صحیفه امام، ج21، ص194)
26. «من دست یکایک شما پیشگامان رهایی را میبوسم». (همان، ص196)
27. همان، ج20، ص307
28. همان.
29. همان، ج 16، ص198.
30. همان، ج18، ص202.
31. همان، ج8، ص331.
32. همان، ص330-331.
33. همان، ج 19، ص 135.
34. همان، ج 8، ص6.
35. همان، ج21، 410.
36. همان، ج 5؛ ص354؛ امام به روایت امام، ص39.
37. صحیفهی امام، ج10، ص463؛ امام به روایت امام، ص47.
38. صحیفهی امام، ج21، ص86.
39. همان، ج14، ص371.
40. همان، ج 14، ص445.
41. همان،ج 13، ص 18.
42. همان،ج 8،ص 6.
43. همان، ج21، ص436.
44. همان، ج20، ص294-295.
45. «از ملت امیدوارم که عذرم را در کوتاهیها و قصور و تقصیرها بپذیرند». (همان، ج 21، ص450)
46. همان، ص450-451.