شکل شناسی قهرمانان در داستان هفت خوان اسفندیار

به دلیل آمیزش اسطوره واقعیت در شاهنامه ، بر این باوریم که نخست باید قهرمانان را به دو گروه بزرگ طبیعی و مابعد الطبیعی یا به تعبیر دیگر زمینی و آسمانی بخش کرد و
چهارشنبه، 29 شهريور 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شکل شناسی قهرمانان در داستان هفت خوان اسفندیار
شکل شناسی قهرمانان در داستان هفت خوان اسفندیار

نو?سنده:نازنین نادری



 
به دلیل آمیزش اسطوره واقعیت در شاهنامه ، بر این باوریم که نخست باید قهرمانان را به دو گروه بزرگ طبیعی و مابعد الطبیعی یا به تعبیر دیگر زمینی و آسمانی بخش کرد و سپس طبقه بندی را تا آن جا که ممکن است در مورد هر دو گروه دنبال گرفت .

قهرمانان ما بعدالطبیعی

‏قهرمانان مابعدا لطبیعی، آن دسته از قهرمانان شاهنامه را شامل می شود که نقش آنان در روند داستان ها طبیعی نمی نماید و منطق مألوف را برنمی تابند. این قهرمانان یا اهورا یی هستند یا اهریمنی یا کالبد انسانی دارند یا درهیئت جانوران و گیاهان و پدیده های بی جان طبیعت حاضر می شوند. قهرمانان مابعدا لطبیعی هفت خوان اسفندیار عبارتند از :
1- اژدها: اژدها از جانوران اهریمنی شاهنامه است که بر پایه ی توصیفات فردوسی از تیره ی ماران است. منتها بسیار نیرومند تر و زهرآگین و خطرنا کتر از همه ی مارانی که می شناسیم. این جانور دمی گرم و سوزان دارد چنان که گویی آتش از کام وی بیرون می زند؛ دارای توانی مابعدا لطبیعی و کشتن آن از کردارهای با اهمیت پهلوا نان است.
ز جای اندر آمد چو کوه سیاه
تو گفتی که تاریک شد چرخ وماه
دوچشمش دو خورشید تابان ز خون
همی آتش آمد زکامش برون
‏2-سیمرغ: سیمرغ در شاهنامه موجودی است با گوهری دوگانه، گاهی اهورا یی و گاهی اهریمنی، دراین داستان، سیمرغ پرنده ای است اهریمنی چرا که به جنگ با شاهزاده ی رویین تن می آید و در راه او ایجاد سد می کند، پرنده ای است عظیم الجثه که گرگسار او را چنین توجیه می کند:
مرغی که فرمانروای کوه است و دانایان آن را سیمرغ می خوانند؛ همچون کوهی پرنده و پیکار جوی است که نهنگ را از دریا و پلنگ و پیل را نیز از خشکی برمی آورد و از این برداشتن او را هیچ رنجی نمی رسد. خون او به آسمان برود و پر بگستراند، دیگر زمین هیچ توان و خورشید نیز هیچ فری نخواهد داشت.
3 ‏- زن جادوگر: از انسان های اهریمنی به شمار می آید؛ او می تواند بیابان را همچون دریا و دریا را همچون بیابان کند، جادوهایی که در مقابل اسفندیار انجام می دهد عبارتند از:
1- صورت زشت روی و بدآیین خود را با جادو بسان دیبای چین می سازد و به هیئت ترکی خوب روی با موهای مشکین درمی آورد.
2- خود را به شکل شیر درمی آورد.
3- در انتها به هیئت اصلی خود، به شکل پیرزن سال خورده و فرتوت با روی سیاه و مویی به سپیدی برف ظاهر می شود.
4- پس از مرگش ، ناگهان باد و گرد سیاه همه جا را فرا می گیرد و روی خورشید و ماه را می پوشاند.

قهرمانان طبیعی

‏قهرمانان طبیعی شاهنامه را به دو گروه می توان تقسیم کرد:
1-جانوران -2 مردمان
1- جانوران: در شاهنامه گاهی جانوران طبیعی در داستان ها، نقش هایی را بر عهده می گیرند. در این داستان، اسفندیار با حیواناتی چون شیر و گرگ درمی آویزد. این حیوانات هراس آفرین بسیار عظیم الجثه هستند به گونه ای که عظمت جثه ی آن ها ، آدمی را به حیرت وا می دارد:
‏بمانند زان کار گردان شگفت
سپر یکسر اندیشه اندر گرفت
‏که این گرگ خوانیم گرپیل مست
که جاوید باد این دل و تیغ و دست
‏اما ازنظر خصوصیات رفتاری از خصلت های یک حیوان وحشی برخوردار هستند، حیواناتی فاقد شعور، کردار و درنده خوی.
‏2-مردمان: مردمان را در شاهنامه با در نظر گفتن عامل جنسیت و پایگاه طبقاتی به چهار گروه، بخش می کنند :
1-مردمان درباری و وابسته به دستگاه حکومت
2- زنان درباری و وابسته به دستگاه حکومت
3 - مردمان عادی
4- زنان عادی
در این داستان شخصیت ها در سه قالب نخست عینیت می یابند:

شاهان

1- گشتا سپ: در متون پهلوی از وی به دلیل گسترش دین بهی به نیکی یاد شده است اما در شاهنامه او یکی از منفورترین شاهان است. اوست که با دور شدن نابخردانه و نابه هنگام خویش از پایتخت، موجبات تاختن کهرم ‏تورانی به بلخ و کشته شدن پدر پیر خویش، لهراسب و همه ی پرستندگان آتشگاه پایتخت را فراهم می آورد؛ با آن که اسفندیار، تورانیان را از ایران می تاراند، با اصرار او را دوباره به جنگ می فرستد و باعث جنگی دیگر میان ایران و توران می گردد. در این داستان گشتاسب دو بار نمودار می شود؛ یک بار در آغاز داستان که با چهره ی درمانده و شکست خورده از پسر خود تقاضا می کند تا دخترانش را از اسارت ارجاسپ برهاند و بار دوم در پایان داستان، پس از پیروزی های اسفندیار در ظاهر نامه ای هویدا می گردد نامه ای که مهتری برای کهتر خود می نویسد و در آن پسر را پندهای بزرگوارا نه و خردمندانه می دهد که با توجه به شخصیت گشتاسپ در کل شاهنامه، نمی توان در حسن نیت او شک نکرد.
2- ارجا سپ: پس از افراسیاب بزرگترین پادشاه داستانی توران است که آخرین دشمن خطرناک ایران نیز شمرده می شود. قسمت بزرگی از شاهنامه به جنگ های او با گشتاسپ و اسفندیار تخصیص دارد. او با کشتن لهراسپ و پس آن گشتاسپ ضربه ی محکمی بر پیکره ی پادشاهی گشتاسپ می زند و با اسارت بردن دختران، گشتاسب را درد مند و حقیر می سازد و با گشتاسب آن می کند که دیگر برای او پای پایداری باقی نمی ماند چنان که مجبور می شود از پسر مغضوب کرده ی خود، اسفندیار، طلب یاری کند. اما چنین پادشاه قدرتمندی در برابر اسفندیار، نابخردی بسیاری به خرج می دهد. ارجا سپ به راحتی به افسون اسفندیار گرفتار می آید و او را نزد خود جای می دهد. ازهدایا و تمجید های یک بازرگان آن چنان سرخوش می شود که خود را به همراه نام آورترین سردارانش به دست میگساری های آن بازرگان می سپارد. اما او مرد نبرد است و از کارزار هراسی ندارد. با اولین خبر از لشگرکشی اسفندیار خود را آماده ی جنگ می کند. با اسفندیار به مقابله برمی خیزد و در پیکار تن به تن با او آنقدر پافشاری می کند تا ازپا درمی آید.

شاهزادگان

1-اسفندیار: بزرگترین پهلوان کیانی شاهنامه، اسفندیار، پسر گشتاسپ است که درعهد خود پس از رستم هماورد و نظیری نداشت. مانند رستم کارهای بزرگی به دست او برآمده که مهمترین آن ها منکوب کردن ارجا سپ تورانی، کشتن او، گذشتن از هفت خوان و گشودن رویین دژ است. اسفندیار در شاهنامه دو رو دارد، از یک سو قهرمان ملی بزرگی است که شر تورانیان را به هنگامی که رستم از جنگ برکنار بود، از ایران دور کرد و از سوی دیگر قهرمان دینی نام آوری است که توانست دین زرتشت را در ایران و کشورهاو بیرون از ایران رواج دهد. شجاعت، جوانمردی و اطاعت از پادشاه از صفات بارز اسفندیار است. اما بارز ترین صفت او دراین داستان کینه ور بودن اوست.
او حتی پس از بیعت مجدد با گشتاسپ و اعتراف به آن که خواهان بزرگی و عظمت پادشاه است، هنوز از دست گشتاسپ دل چرکین است. فردوسی از این کینه ی او قبل از آغاز هفت خوان چنین یاد می کند:
‏چنین گفت کو چون بیامد به بلخ
زبان وروان پر ز گفتار تلخ
هنگامی که با وضعیت تاسف بار خو اهران روبرو می شود و از شناخته شدن خود در نزد خواهران اطمینان می یابد، بلافاصله از پدرانتقاد می کند و در نزد خواهران از او گله می کند
‏کسی را که دختر بود آبکش
پسردرغم و باب در خواب خوش
پدرآسمان باد و مادر زمین
نخوانم برین روز گار آفرین
در نامه ی خود پس از پیروزی نیز حاضر نمی شود مراتب کهتری را نسبت به پادشاه ابراز کند.
اسفندیار آن چنان از تورانیان کینه به دل دارد که حتی به بازرگا نان ساده دلی که صادقانه به پرسش های او پاسخ می دهند، رحم نمی کند و بدون هیچ تاملی آنان را می کشد. اوج این دل چرکینی در هنگامی که تورانیان شکست خورده از او زنهار می خواهند، نمود پیدا می کند. اسفندیار بر خلاف صفت جوانمردی که همواره برای او ذکر کرده اند، تورانیان تسلیم شده را ازدم تیغ می گذراند، اموال آنان را غارت می کند و علاوه بر اسرای دیگر، مادر و خو اهران ارجا سپ را نیز با خواری به بند می کشد. اگر نتوان این رفتار را جزو رسومات جنگی آن زمان قلمداد کرد، باید گفت که رفتار اسفندیار در این خصوص ازاصول جوانمردی به دور بوده است. از دیگر صفات ناپسند اسفندیار در این داستان، عدم وفاداری او نسبت به قول است. او به گرگسار در ازای راهنمایی صادقانه اش وعده می دهد:
‏از آن پس بدو گفت کای تیره بخت رسانم ترا من به تاج وبه تخت
‏گرایدونک هر چت بپرسیم راست بگویی همه شهر ترکان تراست
‏چو پیروز گردم سپارم ترا به خورشید تابان بر آرم ترا
‏نیازارم آن را که پیوند توست هم آن راکه پیوند فرزند توست
‏اما در نهایت پس از پشت سر گذاشتن خوان ها، بر خلاف وعده ی خویش او را هلاک می کند. درست است که اسفندیار به عدم وفاداری گرگسار پی برده بود اما موجبات این نارضایتی را خود فراهم آورده است، چنان که در خوان ششم، پس از آن که رفتار خود را با گرگسار تغییر می دهد، گرگسار دوباره صادقانه با او همکاری می کند. اما اسفندیار به دلیل کینه ی خود نسبت به گرگسار، او را آن چنان تحریک می کند، که گرگسار برمی آشوبد و دست به مقابله می زند و اسفندیار حتی بدون آن که به او فرصت دفاع بدهد، او را می کشد.
‏اسفندیار در این داستان از شخصیتی زیرک برخورد اراست، او نقش های جنگی خود را چنان خردمندانه پیش می برد که داستان با تمامی نمادهای اسطوره ای، چهره ی واقعی و حقیقت نما به خود می گیرد و حوادث داستان کاملا جدی و واقعی جلوه گر می شوند. در کنار تمام زیرکی ها گاهی نیز اسفندیار از خرد و منطق به کلی دور می شود.
اما آن چه که چهره ی اسفندیار را در میان پهلوانان و شاهزادگان شاخص می گرد اند، پا ک دلی او و ایمان وی نسبت به خداوند و نیز از خودگذشتگی های او در برابر سپاهیان و ایران است. او در هیچ یک از خوان ها حاضر نمی شود که قبل ازخود، سپاهیان را به میدان بفرستد و آن چنان از جان آنان بیمناک است که خطاب به پشوتن می گوید:
‏بدو گفت لشگر به آیین بدار همی پیچم از گفته ی گرکسار
منم پیشرو گر به من بد رسد بدین کهتران بد نیاید سزد
و این احتیاط درهمه ی خوان ها تکرار میشود. وجهه ی بارز شخصیت اسفندیار شجاعت اوست، بدون شک شجاعت، پإیداری و زیرکی اسفندیار عوامل پیروزی در این مجموعه از جنگهایی بود که در نهایت برای ایران سربلندی و برتری را به ارمغان آورد. در آخر می توان گفت که اسفندیار در این داستان همان قهرمان حماسی است که از غرایز خویش الهام می گیرد، او با آن که یک اَبَرقهرمان است اما انسان کامل نیست. اصلاً انسان حماسی، انسانی است در مرز میان خامی و پختگی، در این اثر بزرگ هیچ انسانی را سراغ نداریم که ازنقص مبرا باشد.
2- پشوتن: اویکی ازچهار پسر گشتاسب است. پشو تن در شاهنامه همواره چون جوانی هوشیار و عاقل توصیف شده است :
پشوتن یکی مرد بیدار بود سپه را زدشمن نگه دار بود پشوتن شاهزاده ای است که همواره در هیئت مشاور، کنار اسفندیار قرار می گیرد. وی تنها شخص مورد اعتماد اسفندیار است، اسفندیار نقشه ها ی خود را با او درمیان می گذارد و درغیاب خویش او را جانشین خود می سازد .
2- نوش آذر: در بندهشن از اسفندیار سه پسر نام برده اند اما در شاهنامه چهار پسر به اسفندیار نسبت داده شده است . نوش آذر دراین داستان، یکی از مرداان سپاه اسفندیار است. در اولین رویا رویی دو سپاه، نوش آذر به میدان آمده و حریف می طلبد، طرخان، برترین سردار سپاه کهرم، برای مبارزه پیش می رود؛ دو سردار با هم درمی آویزند و در نهایت نوش آذر، طرخان را با شمشیر به دو نیم می کند، کشته شدن طرخان به دست نوش آذر ضربه ی محکمی به روحیه ی سپاه توران وارد می کند، به گونه ای که کهرم پس ازکشته شدن طرخان به پیش ارجا سپ می رود و او را از عاقبت کار بیم می دهد.
‏4- کهرم: کهرم به روایت فردوسی پسر ارجاسپ بود. وی همچنین کسی است که لهراسپ به وسیله او به قتل می رسد و پس از به میدان آمدن اسفندیار به همراه دیگر تورانیان عقب نشینی می کند. در هفت خوان به همراه ارجا سپ در خوان هفتم ظاهر می شود. چگونگی توصیف حالات روحی او قبل از مبارزاتش به گونه ای وصف می شود که شکست وی درهمه ی میدان ها را پیشاپیش به خواننده وعده می دهد.
قبل از اولین رویا رویی با سپاه ایران، ارجاسپ او را برای اطلاع از چگونگی سپاه ایران می فرستد:
سرافراز کهرم سوی دژ برفت گریزان و لشکر همه راند تفت
هنگامی که اسفندیار برای تضعیف روحیه ی تورانیان به نگهبانان آموزش می دهد که به تناوب مرگ ارجا سپ را توسط اسفندیار جار بزنند، عملی شدن این نقشه با چگونگی توصیف حال کهرم در هنگام شنیدن این خبر نشان داده می شود:
‏دل کهرم از پاسبان تنگ شد بپیچید و رویش پرآژنگ شد
‏به لشکر چنین گفت کز خواب شاه دل من پر از رنج شد، جان تباه
‏کنون بی گمان باز بإید شدن ندانم کزین پس چه شاید بدن
‏کهرم خود می داند که تاب مقاومت با اسفندیار را ندارد، با این حال با اسفندیار درمی آمیزد:
چو کهرم بر باره ی دژ رسید پس لشگر ایرانیان را بدید
‏چنین گفت که اکنون به جز رزم کار چه ماند ست با گرد اسفندیار
او ابتدا توسط اسفندیار اسیر و دست بسته و خفیف شده به همراه برادرش اندریمان به دار آویخته می شود، که چنین مرگی نشان از تسلط کامل اسفندیار بر اوست.
5-اندریمان: برادر ارجاسپ است. در شاهنامه نام این پهلوان تا درجه ای دور از اصل است و باید واندریمان باشد که به اندریمان و اندیرمال مبدل شده و در ظاهر نشانه ی این تحریف ضرورت شعری بوده است. نیز از او به عنوان برادر کهرم، یعنی پسر ارجاسپ نام برده شده است.

پهلوانان

پهلوانان ایرانی این داستان که همه از میان شاهزادگان هستند عبارتند از: اسفندیار، پشوتن و نوش آذر و از پهلوا نان انیران می توان به کهرم و اندریمان که از شاهزادگان هستند، اشاره کرد. اما طرخان و گرگسار از وابستگان درباری محسوب می شوند.
گرگسار: گرگسار برای حفظ جان از نام چشم می پوشد و دست به بند می دهد. در ازای وعده ی تاج و تخت توران ،با اسفندیار همراه می شود و از ابتدای راه تا خوان ششم مسیر راه را برای اسفندیار تشریح می کند و حتی در خوان هفتم در رد شدن سپاه ایران از رود آنان را یاری می کند. اما چهره ی غمگین و مضطرب او پس از هر پیروزی و گشودن راه توسط اسفندیار، نقش او را به عنوان یک مشاور دلسوز و صادق دچار تردید می کند. گرگسار می داند که اسفندیار پیش از این پا بر روی نام گذاشته و بند پدر را پذیرفته است، بنابراین به تصور آن که اسفندیار بار دیگر نام را فدای جان کند، سعی می کند تا او را برای حفظ جانش تشویق به بازگشت نماید. در نهایت افسون های وی در خوان ششم بر سپاهیان و همراهان اسفندیار اثر می کند و آنان را برای ادامه ی راه دچار تردید می گرداند. پس از بی نتیجه ماندن این ترفند، گرگسار آخرین تیر ترکش خویش را زه و خوان هفتم را بر خلف واقعیت توصیف می کند به گونه ای که اگراسفندیار به موقع سپاه را از حرکت بازنمی داشت، با این ترفند تمام سپاه هلاک می شدند.
گرگسار در تمام مراحل راه، آرزوی شکست اسفندیار را در دل می پروراند. او برای حفظ جان، تن به اسارت می سپارد و نام را به جان می فروشد و جان را به نام میهن. هنگامی که تورانیان سخن می گوید، گرگسار حتی بنا به مصلحت نیز حاضر به سکوت نمی شود و اسفندیار همان طور که وعده داده بود او را با شمشیر به دو نیم می کند. چهره ی میهن پرستانه ی گر گسار حتی این تصور را به وجود می آورد که او تنها به امید آن که خللی در کار اسفندیار به وجود آورد، حاضر به همراهی با او شده است.
طرخان: طرخان در شاهنامه از سرداران و پهلوانان سپاه توران است، در این داستان او را به همراه سپاه ارجاسپ می بینیم که برای مقابله با سپاه ایران در برابر رویین دژ صف کشیده اند. او به دنبال هما وردطلبی نوش آذر پا به میدان می گذارد و با مرگ او به دست نوش آذر، جنگ میان ایران و تو ران آغاز می گردد.

شاهدخت ها

همای و به آفرید، دختران گشتاسپ از شاهدخت های بلند آوازه اند اما هیچ یک از ویژگی ها و منشی استثنایی برخورد ار نیستند و چهره ی آنان را با چهره ای که از زن در شاهنامه به طور کلی می شناسیم، فرق چندانی نیست. در این داستان این دو شاهدخت در بند بیگانگان گرفتارند.
گشتاسپ آزادی آنان را به زاری از اسفندیار می خواهد و اسفندیار نیز از جمله دلایل لشگرکشی خود به توران را آزادی خواهران می نامد. با این شخصیت ها در داستان دو بار برخورد می کنیم. بار اول هنگامی که برای خبر گیری از اوضاع ایران به سراغ بازرگان (اسفندیار) می آیند و احوال زار خو اهران، چنان اسفندیار را برمی آشوبد که او بر آن می شود تا نقشه ی خود را برای رهایی آنان هر چه زود تر عملی سازد.
شاهدخت ها قبل از آن که اسفندیار را بشناسند از پدر خود، شاه ایران، در نزد بازرگانی که خود را دوستدار ارجاسپ و تورانیان معرفی کرده است، انتقاد می کنند و اسفندیار نیز پس از آن که بهره ی واقعی خود را به آنان می نماید، در جواب شکایت آنان، پدر را نفرین می کند؛ صحنه ی رویارویی همای، به آفرید و اسفندیار بسیار زیبا توصیف شده به گونه ای که در آن تمامی جنبه های نمایش داستان رعایت شده است.

سپاهیان

‏جنگیان ایران همه مردمانی فرمان پذیر، میهن دوست و از خود گذشته اند. اسفندیار با دوازده هزار مرد جنگی در مسیر هفت خوان قدم می گذارد، با آن که در طی این مسیر آنان را از جنگ بازمی دارد اما سپاهیان همواره آماده ی رویا رویی با دشمن هستند. در خوان ششم پس از آن که گرگسار از سختی و مصائب راه می گوید، درخواست سپاهیان از اسفندیار برای بازگشت امری منطقی و عقلانی جلوه می کند، اما آنان با آن که مرگ را در جلوی خویش می بینند، سر تسلیم در برابر فرمانده ی خود فرود می آورند و تا آخرین لحظه ی جنگ، اسفندیار را با شجاعت و دلیری حمایت می کنند. سپاهیان دلاور و وفادار تنها مختص به ایرانیان نیستند، بلکه از شجاعت و از خودگذشتگی سپاهیان انیران نیز در شاهنامه بسیار یاد شده است؛ سپاهیانی از تر کان و چینیان که در رویین دژ مقابل سپاه ایران ایستاد گی می کنند؛ آنان حتی پس از اطلاع از مرگ پادشاه و فرماند هان خود، باز دست از مبارزه برنمی دارند و تنها زمانی که دیگر شکست برای آنان مسجل می گردد، سلاح بر زمین می گذارند. علاقه ی آنان نسبت به زمامدار خود، در رثایی که پس از دیدن سر بریده ی ارجاسپ سرمی دهند به زیبایی تصویر شده است. این مرثیه با سادگی و بی پیرا یگی، عمق درد و اندوه و ناامیدی سپاهیان را بیان می کند.
‏که کشتت که برداشت کین کشته باد بر او جاودان روز برگشته باد
‏سپردن کرا باید اکنون بنه درفش که داریم بر میمنه
‏چو ارجاسپ پردخته شد قلبگاه مبادا کلاه و مبادا سپاه
در این داستان از دو ترک نیز نام برده شده است که اسفندیار از آن ها می خواهد تا رویین دژ را برای او توصیف کنند. با آن که فردوسی از این دو ترک با صفت ساده دل نام برده است، اما آنان، شاید زیرکانه، رویین دژ را چنان برای اسفندیار توصیف می کنند که اسفندیار، شاید از ضعفی که از هیبت دژ بر او مستولی می شود، آن دو ترک را می کشد. اما گفتگوی موجزی که میان دو نفر از مردمان عادی، سرمی گیرد، یکی از زیبا ترین پیش بینی هایی است که در این اثر دیده می شود، یک پیش بینی که با طنز آمیخته است؛ طنزی تلخ. و جالب آن که، در دو طرف این گفتگو آن که با صفت خردمند معرفی می شود، با دیدن بارهای بازرگان سؤالی را می پرسد که به هر ذهنی متبادر می شود و آن که جوابی خردمندانه می دهد، بارکشی است مجهول الهویه. مرد خردمند پرسید: درون آن صندوق ها چه چیزی نهاده است؛ مردی که آن صندوق را می کشید بدو گفت: ما مرگ خود را به ناچار بر دوش خودمان نهاده ایم.
گفتارها را می توان به دو گروه شفاهی و مکتوب نیز تقسیم کرد. در این داستان یک بار از نامه نگاری میان اسفندیار و گشتاسپ سخن به میان می آید؛ بار اول اسفندیار پس از فتح رویین دژ، خبر این پیروزی ر ا با نامه به اطلاع گشتاسپ می رساند. این نامه دارای بخش هایی جداگانه است:
نیایش: نامه ی اسفندیار مانند بسیاری از نامه های شاهنامه با آفرین خوانی آغاز می گردد. صفاتی که در نعت خداوند آورده شده، بیانگر ابعاد بینش توحیدی فردوسی است: خداوند ماه و خورشید و ستارگان، خداوند تمامی موجودات از پیل تا مور، خداوندی که تمامی توفیق ها از دوست، سرور همه ی کائنات است و فره ی ایزدی از جانب او به پادشاهان تعلق می گیرد. فردوسی این نیایش کامل را تنها در چهار بیت گنجانده است. سایر نیایش های خداوند نیز در جای جای شاهنامه دارای چنین مضامینی است و تنها شاعر در بعضی موارد با تفسیر بیشتری به این فرازها پرداخته است.
آفرین خوانی: نیایش خداوند با آفرین گشتاسپ پیوند می خورد اما از گشتاسپ ستایش شاهانه نمی کند، تنها برای او خواهان شادی است و برای لهراسپ نیز طلب جاودانگی در مینو دارد.
‏بیان موجز ما وقع: اسفندیار تمامی مراحل سفر پر فراز و نشیب خود را تنها در هشت بیت بیان و خود تاکید می کند هنگام بازگشت به ایران شرح ماجرا را خواهد داد. سر باز زدن اسفندیار از دادن گزارش کامل ماجرا را می توان این گونه تعبیر کرد:
الف - فردوسی نخواسته است بلافاصله پس از نقل داستان دوباره آن را وصف کند.
‏ب - اسفندیار تنها به گوشه ای از هنرنمایی های خویش اشاره می کند و بدین وسیله قدرت خویش را به رخ گشتاسپ می کشد؛ سخن به کوتاهی می گوید تا گشتاسپ توانایی هایی او را در درازی سخن فراموش نکند.
دعا: درپایان ،مه ضمن دعا کردن آن برای گشتاسپ، دوباره نام لهراسپ را به زبان می آورد؛ اشاره به سرنوشت شاد لهراسپ می تواند آینه ی عبرتی باشد برای گشتاسپ.
‏نامه ای را که گشتاسپ در جواب نامه ی اسفندیار ارسال می کند، بسیار زیرکا نه تنظیم شده است:
1 ‏- از این نامه به عنوان گشاینده ی بند نام برده و نامه بدون ستایش خداوند آغاز می شود.
2 ‏- آفرین خوانی؛ آفرین گشتاسپ نه برای اسفندیار بلکه برای هر کسی است که جویای نیکی است.
3 ‏- دعا؛ خرد را از جانب خداوند می داند و از خدا می خواهد که اسفندیار را راهنمایی کند، در این نامه گشتاسپ دوبار لزوم خرد را به اسفندیار گوشزد می کند و این تکرار به مخاطب می قبولاند که اعمال اسفندیار چندان بخردانه نبوده است.
4- اشاره به نماد درخت؛ در تصورات اساطیر مشرق زمین، انسان و هرچه که انسان در به وجود آمدن نقش داشته، از درخت به عمل آمده است. فردوسی، شاهنامه را به درخت میوه مانند و در بسیاری از موارد سخن، عمل و کردار را به درخت تشبیه کرده است. بنابراین می توان تصور کرد که منظور گشتاسپ از کاشتن درختی در بهشت، اشاره به وجود اسفندیار باشد. اما در بیت بعد دعا می کند که این درخت جاویدان بماند و تو نیز-خطاب به اسفندیار- دلشاد باشی. بنابراین منظور گشتاسپ از درخت نه وجود اسفندیار که افتخارات پیروزی در این جنگ است، چرا که او خود را عامل این پیروزی و صاحب تمام افتخارات آن می داند و درختی چنان با زیب و فرّ، نتیجه ی اعمال او و پاداش است که خداوند دربهشت نصیب او گرد انیده، پاداشی که حتی فریدون نیز آن را دریافت نکرده است.
5- تشریح اعمال اسفندیار؛ هر اندازه که اسفندیار سعی در توصیف دلاوری های خویش نموده و عظمت درایت و ذکاوت خود را به رخ گشتاسپ می کشد، سعی گشتاسپ بر آن است تا هر چه بیشتر شخصیت اسفندیار را در این فتوحات کم رنگ نشان دهد. نامه ی او را دوباره نویسی می کند و سعی می کند تا درهر قسمت اعمال اسفندیار را نابخردانه توصیف نماید و اعمال او را این گونه توجیه می کند که:
‏تن شهریاران گرامی بود که از کوشش سخت نامی بود
نگهدار تن باش و آن خرد که جان را به دانش خرد پرورد
گشتاسپ به اسفندیار گوشزد می کند: بدان که تن شهریاران گرامی است و شاه برای نام آور شدن نیازی به کوشش و جنگ ندارد و بدین ترتیب به او خاطرنشان می کند که آنها به چشم یک پهلوان و سپهسالار به او نگاه می کند، کسی که برای نام آور شدن به جنگ پرداخته است. سپس به کشتار بی رویه ی اسفند یار اشاره دارد و آن را برجسته می نماید:
‏سه دیگر که گفتی به جان زینهار ندادن کسی را ز چندان سوار
و در پوشش دعا او را شخصی معرفی می کند که خون ریختن و بیهوده با بزرگان درآویختن را پیشه ی خودساخته است:
مبادا ترا پیشه خون ریختن نه بی کینه با مهتر آویختن
در پایان نیز با تاکیدی دوباره بر خرد، برای او طلب شادی و بهروزی می کند و خود را خواهان بازگشت اسفندیار می داند. این نامه را می توان نشانه ی تقابل این دو شخصیت دانست. آن دو در این نامه ها برای هم به اصطلاح خط و نشان می کنند، البته گشتاسپ به دلیل زیرکی و تجربه ی بیشتر، موفق تر عمل می کند.
منابع و مآخذ:
1 ‏-حمیدیان، سعید، درآمدی براندیشه وهنرفردو سی، چاپ اول، نشر مرکز، تهران،1372.
2-سر ّامی، قدمعلی،ازرنگ کلی تا رنج خار، چاپ اول، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1368
‏3- صفا، ذبیح اله، حماسه سرایی درایران، چاپ ششم، امیر کبیر، تهران، 1379‏.
4-فردوسی، شاهنامه، بر اساس نسخه معتبر چاپ مسکو، چاپ دوم، سخن گستر، مشهد، 1378 ‏.
منبع: نشریه ثریا اول زمستان 1387

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط