جنون مدرنیته

مدرنیته، مجموعه اى فرهنگى، سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فلسفى است که از حدود سده 15، یا از زمان پیدایش نجوم جدید، اختراع چاپ و کشف آمریکا آغاز، و تا چندین دهه پیش
چهارشنبه، 19 مهر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جنون مدرنیته
جنون مدرنیته

نویسنده: بهزادی بیرک علیا زهرا



 
 

مقدمه

مدرنیته، مجموعه اى فرهنگى، سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فلسفى است که از حدود سده 15، یا از زمان پیدایش نجوم جدید، اختراع چاپ و کشف آمریکا آغاز، و تا چندین دهه پیش ادامه یافته است. این دوره، به نگرشى منتهى مى شود که در بنیان خود و امانیستى(2) (انسان گرا) است و همنوا با آنچه فیلسوفان عصر رنسانس آموزش داده اند، انسان و طبیعت در آن یکى مى شود و هر گونه نیروى معنوى، بیرون از ساحت خرد آدمى، بى اعتبار تلقى مى گردد. در واقع مدافعان مدرنیته معتقدند که میان مدرنیته، دموکراسى و خردباورى، رابطه ناگسستنى وجود دارد. مى توان گفت اگر نقدى به مدرنیته وارد مى شود، در واقع انتقاد به ایدئولوژى خرد باورى است. نقدى که پیامدهاى این باور، یعنى علمگرایى، خرد ابزارى و تکنولوژى را با پرسش مواجه مى سازد. در این راستا پرسش اصلى که نگارنده در این نوشتار، در پى پاسخ گویى به آن برآمده، این است که با توجه به این که »عقلانیت«(3) در غرب، مظهر پیشرفت، ترقى و گسترش تکنولوژى دانسته مى شود و اندیشمندان غربى، همواره مزایاى آن را برشمرده اند، نویسندگان پست مدرن و اسلام، چه انتقاداتى بر »عقلانیت مدرن«(4) وارد کرده اند؟
براى وارد شدن به بحث نقد عقلانیت مدرن در اندیشة پست مدرنیسم و اسلام، نخست باید در خصوص مدرنیته و شاخصه هاى آن توضیحاتى داده شود.

1. مدرنیته و شاخصه هاى آن

کلمه مدرن را نخستین بار رومیان، در قرن شش پیش از میلاد از ریشة لاتین (modernus) و از کلمه (mode) به معنى »تازگى« ساختند؛ این واژه، به معنى »گذار از کهنه به نو« است (باومن، 1379: 27-28). مدرنیته به معنى تجدد و نوگرایى است که پس از تحولات قرون وسطى در دوره رنسانس و عصر »روشنگرى«(5)، با کشف قاره آمریکا و رشد جهانبینى عقلانى پدیدار شد و دستور العمل جدید زندگى را براى جهان به ارمغان آورد.
بیشتر اندیشمندان، مدرنیته را مجموعه اى پیچیده و فرهنگى مى دانند که امکان نفى را فراهم مى آورد و راهگشاى سلطنت عقل و برقرارى آزادى است. جامعه اى را مدرن مى خوانند که بنا به قوانین انسانى، و نه بر اساس قوانین آسمانى اداره شود؛ نظامش بر خرد باورى و کنشهاى حساب شده، در راستاى دستیابى به هدفى، یعنى کنش هاى علمى و تکنولوژیک استوار باشد(احمدى، 1373: 9-11). در این راستا، برخى مهم ترین شاخص هاى مدرنیته، عناوینى چون رنسانس، انقلاب صنعتى، اومانیزم، رفورمیزم مذهبى و پروتستانتیزم، لیبرالیزم، روشنگرى و نقد سنت هاى محافظه کار کلیسایى و... است که در آثار کلاسیک مدرنیته بیان شده است.
در ادامه به مهم ترین شاخصه مدرنیته، یعنى عقلانیت و خردباورى مى پردازیم.

2. چیستى عقلانیت

واژه عقلانیت، بیان گر ویژگى عقلانى بودن یک واقعیت است؛ به عبارت دیگر، چگونگى هستى و واقعیت عقلانى را عقلانیت گویند. خردمندى ، معقول و منطفى بودن و جنبه عقلانى داشتن واژگان، معادل عقلانیت است (ربانى گلپایگانى، 1382: 40). آنچه امروز در افواه عمومى مغرب زمین، به پارادایم مسلط مبدل گردیده، قرائت ابزارى از عقل است. در این تعریف، عقلانیت را به عنوان چیزى در نظر مى گیرند که به ما در انتخاب اهداف خاص یا تحقق بخشیدن به ابزارهاى سودمند، براى دستیابى به اهداف، یارى مى رساند؛ این برداشت از عقلانیت، »عقلانیت ابزارى« نام گرفته است. به نظر طرف داران این دیدگاه، هیچ چیز فى نفسه معقول نیست، بلکه عقلانیت همواره وصف چیزهاى دیگرى است که مى تواند آنها را برآورده سازد.

3. پست مدرنیسم و نقد عقلانیت مدرن

دهه 1980 با فروپاشى کمونیسم، حرکت جدیدى از عقل، در غرب ظهور یافت که دوران زوال مدرنیسم را با خود به همراه داشت و این حوزه به عرصه تاخت و تاز، و رشد شکل و شمایل جدیدى از مدرنیسم، به نام پست مدرن تبدیل شد (1985 ,Bernstein : 5). »پست«(6) در فارسى به معناى مابعد، فرا، پس و پسا و از لحاظ لغوى، بیشتر تداوم جریانى را ثابت مى کند که به معناى پایان مدرنیسم نیست، بلکه نقد مدرنیسم و تداوم جریان مدرنیسم است. به یک معنا پست مدرنیسم، اعلام پایان توانایى ها و نیروهاى نهفته خرد(مدرنیسم)است. جهانى که عقل و خرد جویاى آن است، جهانى است که وحدت درونى و بیرونى داشته باشد؛ اما پست مدرنیته، تعدد و تکثر جهان را به دلیل گستردگى و پراکندگى خواستگاه داورى ها در ملل و اقوام گوناگون به رسمیت مى شناسد، و آرمان دهکده جهانى را دست نایافتنى مى بیند(دریابندرى، 1374: 20).
یکى از وعده هاى مدرنیته، به تعبیر »زیگموند بامن«(7)، در کتاب »مدرنیته و ابهام« این بود که قصد دارد نوعى وضوح و شفافیت را که تنها عقل توانایى ارائه آن را دارد، به عرصه حیات انسان ها ارزانى دارد؛ ولى آیا این وعده تحقق یافت؟ بسیارى اندیشمندن پست مدرن، با ارجاع به پیامدها و گیرودارهاى پس از روشنگرى و رنسانس بر این عقیده اند که امروزه دیگر نمى توان به تحقق وعده هاى مدرنیته ایمان داشت؛ جزمیات و دگماى مدرنیسم سر بر آورده است، به گونه اى که پویایى، تحرک و دینامیسم درونى و بالقوة خود را از دست داده است. در تمامى دیدگاه هاى پست مدرنیستى، اعم از »فوکو«، »دریدا«، »رورتى« و »لیوتار«، نفى فراروایت ها، نقد اندیشه رئالیستى واقعیت، و دانش و عقلانیت، نفى »متافیزیک حضور«(8)، غیر نمادین بودن واقعیات و تأکید قاطع بر »غیریت«(9)از وجوه مشترک اندیشه آن ها به حساب مى آید(احمدى، 1373: 271).
پست مدرن ها معتقدند که اگر واقعیت خارجى وجود نداشته باشد، عقلى هم که بخواهد آن را بشناسد، مورد نیاز نخواهد بود. در واقع پست مدرنیست ها، با طرح آموزه نهیلیستى خود، زمینه هاى تردید درمورد امکان شناسایى و شناخت را فراهم کرده اند و این همان چیزى است که از آن به »بحران معرفتى« عصر پست مدرن یاد مى شود(سجادى ، 1379: 51). از نظر پست مدرن ها، نمى توان با اتکا بر عقلانیت ابزارى، انتظار کشف حقیقت، آزادى و رستگارى را داشت. این عقل داراى ایرادات و نواقصى است و بسیارى مشکلات امروز بشر، به دلیل نادیده گرفتن همین نواقص است؛ ولى باید توجه داشت که پست مدرن ها، ابزار دیگرى به عنوان جایگزین عقل معرفى نمى کنند؛ آنها عقل مدرن را نقد کرده اند، بى آن که جایگزین ثابت و مطمئنى براى آن مطرح کنند. در واقع با انکار فراروایت ها و عقل جهانى و »عمومى«(10)، نویسندگان پست مدرنیسم بر این باورند که اندیشه اخلاقى نیز نمى تواند در یک زمینه جهانى و »عام«(11) انجام گیرد؛ به تعبیر »میشل فوکو«، »ما باید در مقابل تمایلات مرکز گرایانه مربوط به جهانى کردن تئورى ها مقاومت کنیم و به جاى آن، تحقیق در دانش تحت انقیاد درآمده و محلى و خاص خود را جایگزین نماییم«(،1980: Foucault 80).
از دیدگاه پسامدرنیست ها، عقلانیت با توجه بر ارزش خردباورى و جهانى کردن معیارهاى پذیرفته شده، آفاقى چون سیطره ماشین بر سرنوشت آدم ها و حذف معنویت را در پى داشت. اتکاى مدرنیته بر مسئله عقلانیت و عقل گرایى محض، افزون بر اینکه راه تحولات و پیشرفت هاى گسترده را در اروپا باز کرد، به کمرنگ ساختن ارزش هاى دیگر، مانند دین، مذهب، اخلاق و در کلیت، برخى پدیده هاى معنوى انجامید؛ از دیدگاه پست مدرن ها عامل نخست در کمرنگ سازى ارزشهاى معنوى، استفاده افراطى از مقوله عقلانیت، به عنوان ابزارى براى رشد سریع جوامع و به گونه اى ایجاد موج جنونگرایى به سوى مدرنیته بود. کسالت دوره قرون وسطى و شکل گیرى وضعیت رنسانس، عاملى مهم براى ایجاد این موج از جانب اروپاییان بود؛ ولى عدم توجه به شیوه هاى اعتدال و افراط در امر مدرن گرایى، ارزش ها را نفى کرد و مادیت به صورت کامل بر معنویت چیره گشت(جاوید،1386: 3).
هابرماس معتقد است که جامعه مدرن سیطره و سلطه اى را پنهان مى کند که شهروندانش ناخودآگاه آن را پذیرفته اند. این شهروندان نمایش آزادى مى دهند در حالى که در »زندان آهنین« عقل ابزارى گرفتار آمده اند(موسوى، 1377: 115). پارسونز، جامعه شناس آمریکایى، بر یک مشکل کلیدى درمورد تعریف عقلانیت مدرن انگشت مى گذارد و مى گوید: »عقلانیت هرگز امکان پیوند انگیزه ها را با رفتار، در هیچ راه عینى به وجود نمى آورد، بلکه درنهایت مبتنى بر روانشناسى و اجتماعى شدن، به عنوان فرایندى است که فرهنگ را در ذهن هر شخص، درهمان حین که وى رشد مى کند، مى کارد.« (Geertz، 1957: 24). این مسئله نیز قابل تأمل است که پست مدرن ها، تنها به نقد و نفى عقلانیت مدرن بسنده کردند و نتوانستند، جایگزین مناسبى براى آن بیابند.

4. عقلانیت در اسلام

در اسلام، تاریخ عقل و تعقل، همزاد تاریخ بشرى است؛ وجه ممیز انسان از موجودات دیگر، عقل او است و آدمى با تعقل به حیات انسانى خویش ادامه مى دهد. امام على علیه السلام فرمودند: »الانسان بعقله«(12) (جوادى آملى، 1381: 182-188). در واقع در اسلام، بزرگ ترین موهبت بارى تعالى به انسان عقل است. در قرآن و روایات اسلامى، عقل و تعقل ستایش شده اند. در مقابل آن، جهل و تقلید کورکورانه، نکوهش شده است. همان گونه که انبیا و امامان معصومان(علیهم السلام) حجت هاى ظاهرى اند، عقل نیز یکى از حجت هاى الهى در باطن انسان است. در دین اسلام، تعقل مبناى ایمان قرار گرفته و قرآن، همواره انسان را به تفکر و تدبر و پرهیز از تقلید کورکورانه فرا مى خواند و پلیدى را از آن غیر اهل تعقل مى داند(کلینى، 1386: 286).
عقلانیت در اندیشة اسلامى چنان نیست که در خدمت امیال بوده، و ابزارى براى رسیدن به خواست ها باشد. این نکته نیز قابل توجه است که اسلام، به خصوص در عرصه هاى اجتماعى، هیچ گاه از آموزه هاى ضد علمى دفاع نکرده است و با تأیید عقل، علم و اندیشه، شائبه هرگونه مقابل نشانى عقل و ایمان را از میان برده است. تمایز امر قدسى و عرفى، اگر در فرهنگ و معارف مسیحى مقبول افتاده و زمینه عرفى شدن تدریجى فرد و جامعه را فراهم آورده، در باورهاى اسلامى معنا و جایگاهى نمى تواند داشته باشد. در اسلام، این دو عرصه، در هم تنیده و مناسبات آنها، نه همانند دو رقیب متخاصم که دو قلمرو مکمل یک دیگر است. در عقلانیت اسلامى، بر خلاف برخى ادیان که دغدغه شریعت ندارند و توجه اصلى آنها تنها بر مقوله »ایمان« است، مسئله شریعت دغدغه اى جدى است. از این رو، اجتهاد و مسائل مربوط به احکام اولیه، ثانویه و حکومتى، عرف، بناى عقلا و مصلحت، در مبحث عقل، جایگاه برجسته اى مى یابند.
در میان مذاهب اسلامى، بى تردید عقل گراترین مذهب، آیین تشیع است که به مدد آموزه هاى قرآن، قوت منطقى و غناى عقلانى، توانست بستر مناسبى براى دوام و رونق عقلانیت اسلامى فراهم آورد(زرین کوب، 1369: 226). نحله هاى عقل گریز در تاریخ و فرهنگ اسلامى، چه در عرصه هاى کلامى و چه در حوزه هاى فقهى و فلسفى، نتوانستند دوام چندانى بیاورند و به گفتمانى غالب و دوران ساز تبدیل شوند.
با توجه به بحث هایى که انجام گرفت، نمى توان دایره مجزایى میان عقلانیت و دین قرار داد و چون عقل نورى است که از طرف خدا به انسان عطا مى شود و دین هم منشاء الهى دارد و از طرف دیگر عالم آفرینش، مخلوق اوست، پس چگونه مى توان میان اینها حکم کرد. در حالى که همه منشاء واحد دارند تضاد وجود دارد!

1-4. نقد عقلانیت غربى از دیدگاه اسلام

عقلانیت را چه »باورهاى عقلانى حاوى دلیل« بدانیم(براون، 1375: 28). چه به »گسترش عرصه عمومى جامعه به عنوان عرصه چند ذهنى« تعریف کنیم( بشیریه،1383: 42). چه آن را »سازگارى عقاید و رفتارها« توصیف کنیم. چه آن را »عقایدى که بى دلیل و خودسرانه و تبعیدى نباشند«، به حساب آوریم (ملکیان، 1379: 5-6) و چه، به تعبیر ماکس وبر »تکیه بر تدابیر علمى و طرد عوامل غیبى و ماورایى« معرفى کنیم (ترنر، 1379: 260). در عقلانیت لیبرال معطوف به عقلانیت ابزارى، با نوعى افسون زدایى و دنیایى و بشرى شدن عقل، و بنا به برخى دیگر از تعاریف، با عبور از ساحت قدسى به ساحت عرفى و ناسوتى مواجه ایم. اندیشمندان در عرصة عقل ابزارى، از ساحت عرفى معناى عقلانیت نیز عبور کرده و به حوزه اى رسیده اند که عقل را کاملاً محدود انگاشته و به گفته هیوم، آن را وسیله یا برده امیال و شهوات توصیف کرده اند. به لحاظ انسان شناسى عقلانیت لیبرال، انسان موجودى غیرمنطقى، بى هدف و بى ریشه است و عقل او تنها در خدمت غرایز و امیال اوست. در واقع گونه اى تناقض در موضع انسان مدرن در برابر عقل مشاهده مى شود. از یکسو، عقل و قواى ادراکى انسان، فاقد ارزش معرفتى قلمداد مى شوند و امکان شناسایى مطلق طرد و غیرممکن دانسته مى شود و از سوى دیگر، حلّ تمامى مسایل چه در حوزه شناسایى و چه عمل اخلاقى و عالم رفتارى، بر عهده عقل انسان مى شود (حاجیان، 1385: 2).
یکى از مشکلات پیش روى عقلانیت ابزارى این است که بسیار محدود است. این نوع عقلانیت، تنها در رابطه وسایل و ابزارها و اهداف تحقق مى یابد؛ به عبارت دیگر، تنها عقلانیت ابزارها وجود دارد و نمى توان از عقلانیت اهداف سخن به میان آورد؛ دلیل این نکته روشن است. عقلانیت ابزارى »نسبى یا مشروط« است. از طرف دیگر، دو مؤلفه ناسازگار که در آن به چشم مى خورد، این است که از یک سو داعیه آن داشت که سعادت، امنیت و آرامش بشر را فراهم کند و از سوى دیگر، به مهم ترین ساحت وجودى انسان، یعنى روح، معنویت و دین بى توجهى کرده و از نقش دین در نهادهاى اجتماعى طفره رفته است. بنابراین، تنها چیزى که از آن ساخته است، نگاه ابزارى به همه چیز حتى دین است.
در برابر نواقص عقلانیت ابزارى غربى، عقلانیت اسلامى از مزایایى برخوردار است که به برخى آن ها اشاره مى شود.
1. عقلانیت اسلامى هیچ گاه خود را در تور مفاهیم صرف و عقل ابزارى اسیر نمى کند و همواره وحى و سنت را مکمل خود مى داند.
2. این نوع عقلانیت توجه به مبدأ و معاد را نه تنها در حاشیه زندگى قرار نمى دهد، بلکه وظیفه اصلى را در شناخت تکالیف الهى و عمل به آن مى داند و تمام مراحل زندگى این جهان را مقدمه اى براى آخرت مى شناسد.
3. افق هاى فکرى در عقلانیت اسلامى گسترده است؛ چنین نیست که در جست وجوى حقایق، آنچه را که دست نیافت، حکم به عدم وجود آن کند( جوادى آملى، 1378: 343).

نتیجه گیرى

در این نوشتار، با نگاهى انتقادى عقلانیت مدرن(غربى یا ابزارى) از دیدگاه پست مدرنیسم و اسلام، بررسى و تحلیل شد. در اسلام حکم عقل و شرع یکسان دانسته شده و ایندو از یک دیگر جدایى ناپذیرند. اصول فقه در اسلام، حتى در مکاتب اهل سنت، به ویژه در مکتب فقه اصولى شیعه، هرگز دوگانگى عقل و ایمان را نپذیرفته است. با این ترتیب، در حالى که جنبه عقلانى در غرب، ضرورتاً تنها در خارج دین و حتى در برابر دین رشد کرد، عقل گرایى در اسلام، در متن دین و در درون دین گسترش یافت. عقل گرایان واقعى در تاریخ فلسفه اسلام همان علماى دینى و بیشتر فقهاى اصولى بودند، درحالى که عقل گرایان در غرب، مخالفان مسیحیت بودند و اعتبار خود را در مخالفت با آن کسب کردند. غرب اصول شناخت و نظام حقوقى متداول خود را عقلانى و راسینالیستى معرفى مى کند. شناخت شناسى اسلامى و نظام حقوقى آن نیز عقلانى است؛ ولى عقل گرایى در نظام فکرى غرب در برابر دین و براى رهایى از دین به کار گرفته شد؛ در حالى که گرایش عقلانى در اسلام، در راستاى دین و براى تحکیم آن قرارگرفت. غرب به علت بى تفاوتى و حتى تضاد مسیحیت نسبت به عقل، نوعى عقل گرایى ضد مذهبى را تأسیس کرد. در حالى که اسلام به علت عقلانى بودن ذاتى آن به رشد عقل گرایى کمک کرد.
در این راستا راه حلى که اسلام براى رهایى از معضلات ناشى از عقلانیت مدرن ارائه مى دهد، بر عقلانیت دینى استوار است. از سوى دیگر، از نظر نویسندگان پست مدرن، مدرنیته و عقلگرایى ناشى از آن توانایى حل معضلات اجتماعى را نداشت و نتوانست پاسخ گوى نیازهاى فرامادى و معنوى انسان مدرن باشد. پست مدرن ها ضمن نقد عقلانیت مدرن، هر گونه عقلانیتى را نیز نفى مى کردند، زیرا با رد واقعیات خارجى، معتقد بودند به عقلى هم که بخواهد آن را بشناسد، نیاز نخواهد بود. در واقع مى توان گفت پست مدرنیته نیزکمک چندانى به دفع و زدودن ابهامات، دوگانگى ها و تیرگى هاى ناشى از مدرنیته و عقل گرایى نکرده است و نتوانست راه حل روشن و مقتضى را ارائه کند. تا جایى که این تفکر نیز نسبت به هرگونه نظریه پردازى و طرح و پیشنهاد کلان و هرگونه داعیه اى در راستاى تأمین سعادت و پیشرفت، به شدت بدبین و بیزار شده است.
منابع:
احمدى، بابک (1373) مدرنیته و اندیشه انتقادى. تهران: مرکز.
احمد، اکبر (1380) پست مدرنیسم و اسلام. ترجمه؛ فرهاد فرهمندفر، تهران: ثالث؛ مرکز بین المللى گفت وگوى تمدنها.
باومن، ارنست (1379) مدرنیته و مدرنیسم. ترجمه حسینعلى نوذرى، تهران: نقش جهان.
بشیریه، حسین (1376) »جامعه شناسى تجدد(2)تجدد: غیریتها و محدودیتها«، مجله نقد ونظر، شماره 10 و 11.
بشیریه، حسین (1383) عقل در سیاست. تهران: نگاه معاصر.
براون، هارولد (1375) »عقلانیت«، ترجمه سید ذبیح الله جوادى، قبسات، سال اول، شماره1.
ترنر، برایان (1379) ماکس وبر و اسلام. ترجمه سعید وصالى، تهران: مرکز.
جوادى آملى، عبدالله (1378) شریعت در آینه معرفت. تهران: اسراء.
جوادى آملى، عبدالله (1381) نسبت دین و دنیا. قم: اسراء.
جاوید، فرهاد (1386) »جستارى درباره روشنفکرى و نقد مقوله هاى افسونگرایى و عقلانیت«،(6/3/1387)، برگرفته از:
www.khawaran.com/JavidFarhad_JestareDarBaraiRoshanfekri.htm//:http
حاجیان، مهدى (1385) »گذر از مدرنیته به پست مدرن«، (5/3/1387 )، برگرفته از:
www.bashgah.net/pages-19417.htm//:http
دریابندرى، نجف (1374) »پست مدرنیزم در یک زمان«، مجله دنیاى سخن، شماره 64.
رحیم پور ازغندى، حسن (1387) عقلانیت. تهران :مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر.
ربانى گلپایگانى، على (1382) »مدرنیته و عقلانیت«، کلام اسلامى، سال دوازدهم، شماره48.
زرین کوب، عبدالحسین (1369) در قلمرو وجدان، تهران: علمى.
سجادى، سیدمهدى (1379) »تربیت اخلاقى از منظر پست مدرنیسم و اسلام (بررسى و نقد تطبیقى مبانى و اصول)«، مجله تربیت اسلامى، شماره2.
کلینى، یعقوب (1386) أصول الکافى ؛کتاب العقل و الجهل، ج 1 16، تهران: اسوه.
لاریجانى، محمد جواد (1384) » عقلانیت جامعه دینى«، اندیشه حوزه، شماره54، سال یازدهم.
لاریجانى، محمدجواد (1377) تدین، حکومت و توسعه. تهران: مؤسسه فرهنگى اندیشه معاصر.
موسوى، سید رضا (1377) »عقل و مشروعیت سیاسى از نظر ماکس وبر و هابرماس«،اطلاعات سیاسى - اقتصادى، شماره 131 و 132.
مدد پور، محمد (1381) »عقلانیت دینى و عقلانیت یونانى«، مجله بازتاب اندیشه، شماره 32.
ملکیان، مصطفى (1379) »اقتراح دین و عقلانیت«، نقد و نظر، سال هفتم، شماره1.
English Refrences
.University press :Habermas and modernity.Oxford (1985) R ,Bernstein
.Colin gordan ,New York .Power/Know (1980) ,m ,Foucault
:NewYork ,AJavanese Example :Ritual and Social Change (1957) Clifford ,Geertz
.Basic Books

پی نوشت ها :

1. کارشناسى ارشد علوم سیاسى، دانشگاه اصفهان.
.Humanism .2
.rationality .3
.Modern rationality .4
.Enlightenment .5
.Post .6
.Zigmond bomen .7
.Metaphysic of Presenc .8
.Otherness .9
.Universal .10
.Global .11
12.انسان به عقل خود انسان است.

منبع ماهنامه پگاه حوزه شماره 315

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط