ابعاد جهانی نظریه سیاسی اسلام(7)

ویژگی اسلام، زنده بودن و مبارزه با جمود است. ممیزه جامعه اسلامی‌ رشد و تعالی است. این به آن جهت است که جامعه مبتنی بر محور عقیده، جامعه ای بالنده است. حال آن که نشانه جامعه مبتنی بر
يکشنبه، 14 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ابعاد جهانی نظریه سیاسی اسلام(7)
ابعاد جهانی نظریه سیاسی اسلام(7)

 

نویسنده : عبدالکریم آل نجف
ترجمه: مصطفی فضائلی



 

فریضه جهاد و دعوت

ویژگی اسلام، زنده بودن و مبارزه با جمود است. ممیزه جامعه اسلامی‌ رشد و تعالی است. این به آن جهت است که جامعه مبتنی بر محور عقیده، جامعه ای بالنده است. حال آن که نشانه جامعه مبتنی بر ویژگی های محیط، رکود و جمود است به لحاظ کمی‌، چون رابطه ی وطنی و ملی قابل گسترش نیست، خداوند می‌ فرماید:
"هوالذی ارسل رسوله بالهدی ودین الحق لیظهره علی الدین کله وکفی بالله شهیدا"
"محمد رسول الله والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم تراهم رکعاً سجداً یبتغون فضلاً من الله و رضواناً سیماهم فی وجوههم من اثر السجود ذلک مثلهم فی التوراه ومثلهم فی الانجیل کزرع اخرج شطئه فآزره فاستغلظ فاستوی علی سوقه یعجب الزراع لیغیظ بهم الکفار..."
[1]
"او کسی است که رسولش را با هدایت و دین حق فرستاده تا آن را بر همه ادیان پیروز کند و کافی است که خداوند گواه این موضوع باشد!"
"محمد(ص) فرستاده خدا است؛ و کسانی که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربان اند پیوسته آن ها را در حال رکوع و سجود می‌ بینی درحالی که همواره فضل خدا و رضای او را می‌ طلبند؛ نشانه آن ها در صورتشان از اثر سجده نمایان است؛ این توصیف آنان در تورات و توصیف آنان در انجیل است، همانند زراعتی که جوانه های خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و برپای خود ایستاده است و به قدری رشدونمو کرده که زارعان را به شگفتی وامی‌ دارد این برای آن است که کافران را به خشم آورد...".
پس جامعه اسلامی‌ "محمد والذین معه" بندگی خدا "رکعا سجدا" را اساس رشد نوعی و کمی‌ قرار می‌ دهند "کزرع اخرج شطئه... فاستوی علی سوقه" و این خصیصه از عمق جامعه اسلامی‌ برمی‌ خیزد. از این رو جامعه اسلامی‌ نیاز ندارد که کسی گسترش آن را توجیه کند، به خلاف جامعه ملی، چون ملیت با گسترش همساز نیست و از این جهت جای سوال است که مثلاً چرا انگلستان تبدیل به یک امپراتوری شد که خورشید در آن غروب نمی‌ کرد حال آن که خود ملتی کوچک است؟
اما حقیقت، طبعاً جهانی است و توحید، ذاتاً جهانی است و چیزی که ذاتاً و طبعاً چنین ویژگی را دارد سؤال از مجوز انتشار و گسترش آن نمی‌ شود. حال آن که ملیت با چنین سؤ الی مواجه است، چرا که طبعاً و ذاتاً محلی است نه جهانی، پس انتشار و توسعه پیدا نمی‌ کند مگر بر اساس تجاوز و تعدی بر ملت های دیگر.
از این جا می‌ یابیم که تلاش های فکری فراوان برای اثبات طبیعت دفاعی برای جهاد و دعوت اسلام تلاش هایی است که از روح اسلام و کنه توحید به دور است. گویا جهاد نوعی تعدی است که نیاز به مجوز داشته باشد. چگونه ممکن است مجاهدان متجاوز باشند حال آن که "آنان را در حال رکوع و سجود می‌ بینی و همواره فضل خدا و رضای او را می‌ طلبند. نشانه آنان در صورتشان از اثر سجود نمایان است؟" و چگونه مجاهدان اهل تعدی هستند در حالی که "خواهان جهان آخرت اند، که خداوند آن را برای کسانی قرار داده که در پی برتری و فساد در زمین نیستند؟"
[2]
توسعه طلبی و گسترش در نظام ملی طبعاً مستلزم تعدی و تجاوز است، زیرا تنها بر پایه تحمیل فرهنگ و ارزش های ملتی بر ملت دیگر صورت می‌ گیرد. حال آن که توسعه اسلام حامل رحمت است، چون بر اساس گسترش حاکمیت توحید و ارزش های آن بر کره زمین قرار دارد. و توحید، فرهنگی آسمانی است و ارتباطی با سرزمین ها و ملت ها ندارد. پس تحقق آن بر زمین جز رحمت برای اهل آن نخواهد بود. تلاش هایی که برخی برای اثبات دفاعی بودن جهاد انجام می‌ دهند، مستند به دقت کافی نیست.
استاد سیدقطب معتقد است: کسانی که جهاد را با حمایت از وطن توجیه می‌ کنند، شأن دین را پایین می‌آورند و آن را از موطن هم کم تر می‌ دانند. حال آن که در اسلام سرزمین ارزش ذاتی ندارد و هر ارزشی هم که داشته باشد در دیدگاه اسلام تنها به واسطه ی حاکمیت دین خدا و سلطنت او در آن است.
[3]
استاد شهید محمدباقر صدر به سؤالی درباره ی تفاوت میان فتح و گسترش اسلام با توسعه طلبی استعمار، پاسخی داده است که خلاصه آن چنین است:
هر تمدنی به قاعده ای مستند است. تلاش تمدن ها در جهت توسعه طلبی باید در پرتو قاعده ی فکری که به آن مستندند ارزیابی شود. اگر آن قاعده با توسعه طلبی هماهنگ است، این تلاش مشروع است وگرنه نیست. تمدن اسلامی‌ بر قاعده توحید استوار است در بطن توحید حق حاکمیت و انتشار و گسترش نهفته است. از این رو جهاد نیاز به توجیه ندارد. حال آن که تمدن غرب بر مقدس شمردن آزادی استوار است و این قاعده طبعاً هرگونه اکراه و تحمیل، حتی اکراه بر خود آزادی را نهی می‌ کند. بنابراین غربی ها، طبق مبنای تمدنشان، حق دخالت در امور ملت های دیگر را ندارند ولو آن که این دخالت عنوان دفاع از آزادی و دموکراسی داشته باشد، چه رسد به این که دفاع از دیکتاتوری باشد همان گونه که اغلب چنین است!
[4]
حقیقت این است که تلاش برای توسعه و گسترش، پدیده ای است که در همه تمدن ها وجود دارد. این دلیل بر آن است که جهانی شدن تمایلی است که ریشه در عمق وجود انسان دارد. اما این تمایل اگر با عقیده ای اخلاقی توأم گردد به مصلحت انسان خواهد بود و اگر انسان با هواهای نفسانی اش رها گردد، این تمایل جهانی شدن تعدی و تجاوز بر انسانیت خواهد بود.
استاد شهید مرتضی مطهری مسئله را از زاویه حقوقی چنین مطرح می‌ کند که: آیا توحید حق شخصی است یا حق عام انسانی است، مانند حق آزادی و حمایت؟ اگر حق شخصی باشد دخالت در زندگی شخصی انسان جایز نیست ولی اگر حقی عام باشد دخالت برای حمایت از نوع بشر واجب است؛ مانند اقدامات تأمینی که دولت در مقابل بعضی امراض جسمانی مقرر می‌ کند. چون دولت حق خود می‌ داند که افراد را ملزم به واکسینه شدن ضد وبا کند. و نهایتاً به این جا می‌ رسد که توحید از نوع دوم است.
[5]
اما مطالعه ی آیات قرآن و نصوص شریفه بر حق الله بودن توحید مساعدت دارد. خدا می‌ فرماید: "وما خلقت الجن والانس الا لیعبدون؛
[6] جن و انس را نیافریدم مگر برای آن که مرا عبادت کنند." همان طور که کلام مشهور علی(ع) دلالت دارد که می‌ گوید:
"الهی ما عبدتک حین عبدتک طمعاً فی جنتک ولاخوفا من نارک وانما وجدتک اهلا للعباده فعبدتک؛ خدایا من آن گاه که تو را می‌ پرستم پرستشم به طمع بهشت تو نیست و نه از خوف از آتشت بلکه همانا تو را سزاوار پرستش یافتم پس پرستیدم."
این سخن دلالت دارد که عبودیت ایفای حق خدا بر انسان است. اما حق خدا کاملاً منطبق با حق انسان است برای این که خدا اولی به اسناده است از خود او، و آگاه تر است به مصلحت انسان و نیازهای او و مهربان تر است به انسان از او به خودش. در این صورت مشروعیت جهاد شدیدتر و قویتر است، زیرا توحید بالذات حق الله است و بالعرض حق انسان و اگر حق انسانی محض بود هر آینه انسان می‌ توانست آن حق را اسقاط نماید و وجهی برای الزام به توحید یا عقوبت بر شرک باقی نمی‌ ماند.
شهید مطهری معتقد است که آزادی یعنی از بین بردن هرآن چه مانع فعالیت نیروی مترقی و اندیشه فعال انسان است. عبادت بت ها از این نوع فعالیت ها نیست بلکه جمود در فکر و عواطف است. در نتیجه مبارزه با آن مبارزه با آزادی اندیشه نیست بلکه مبارزه بر ایرهایی و آزادسازی فکر و عقل است.
[7]
علامه سید محمدحسین فضل الله سخن فوق را چنین تأیید می‌ کند:
"شرک به مثابه عقیده تلقی نمی‌ شود تا در محاسبه آزادی در نظر اسلام حائز ارزشی باشد... از این رو پیروان آن؛ یعنی مشرکان باید در مقابل سیطره ی دولت اسلامی‌ به خضوع واداشته شوند... و این راه عملی سیطره بر عنصر فساد و افساد در زمین است."
[8]
این جواب در مورد مبارزه با شرک درست است اما در غیر مورد شرک - از مواردی که جهان متوجه آن است -‌ نادرست می‌ نماید. دهریان (کمونیست ها) و ملحدان که زندگی و جامعه را در پرتو ماده به ورطه سقوط می‌ کشانند نیز همانند مشرکان مورد هدف جهاد اسلامی‌ هستند و مخاطب به خطابی و حکمی‌ واحد و آن تخییر بین اعلان شهادتین یا قتل است. پس این پاسخی است درست اما پاسخ فرعی خاصی است، و جواب اساسی عام همان است که گذشت. از نتایج بحث در جهاد بحث در طبیعت رابطه میان دارالاسلام و دارالحرب است. آیا اصل در جهاد جنگ است و صلح استثنا است یا به عکس؟
عموم فقها از گذشته تا حال از اهل سنت و شیعه بر این قول بوده اند که اصل در رابطه میان دارالاسلام و دارالکفر، جنگ است و صلح استثنا است. در پرتو مباحثی که گذشت روشن می‌ گردد که این موضوع امری طبیعی و حتمی‌ است و هیچ فقیهی نمی‌ تواند با آن مخالفت کند، زیرا این موضع متفرع بر یک مقدمه ی قطعی قرآنی است. مادامی‌ که حاکمیت بر جهان فقط حق طبیعی اسلام است، از یک سو، و مادام که مردمانی از اقرار به این حق برای اسلام امتناع می‌ ورزند، از سوی دیگر، طبیعی است که اسلام این معاندین را وجودهای سیاسی غیرمشروع تلقی کند. پس اصل در رابطه میان جهان اسلام و جهان کفر جنگ است تا وقتی که اسلام و حکومت اسلامی‌ آخرین وجب کره زمین و آخرین فرد ساکن آن را در بر گیرد. این موضع نتیجه حتمی‌ مقدمه قرآنی اکیدی است که نمایانگر حق اسلام در حاکمیت بر زمین است. نصوص متعددی از سنت شریفه نیز وجود دارد که این موضع را تقویت می‌ کند و فقها در مباحث مربوط به جهاد در آثار خود آورده اند.

پی‌نوشت‌ها:

[1] . فتح(48) آیات28-29.
[2] . قصص(28) آیه83.
[3] . سیدقطب، معالم فی الطریق، ص104.
[4] . محمدباقر صدر، المجموعه الکامله لمولفات السیدمحمدباقر الصدر، ج13، ص99.
[5] . مرتضی مطهری، الجهاد وحالاته المشروعه فی القرآن، ص3-32.
[6] . الذاریات(51) آیه56.
[7] . مرتضی مطهری، همان، ص44.
[8] . سید محمدحسین، فضل الله، الاسلام ومنطق القوه، ص217.

منبع:فصلنامه حکومت اسلامی شماره 4



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط