ابعاد جهانی نظریه سیاسی اسلام(8)

اخیراً شاهد تلاش هایی از سوی فقیهی سنی و فقیه دیگر شیعی بوده ایم که در پی اثبات این بوده اند که اصل در رابطه میان جهان اسلام و جهان کفر صلح است و جنگ، حالت استثنایی است یعنی
يکشنبه، 14 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ابعاد جهانی نظریه سیاسی اسلام(8)
ابعاد جهانی نظریه سیاسی اسلام(8)

 

نویسنده : عبدالکریم آل نجف
ترجمه مصطفی فضائلی



 

دو نظریه جدید

اخیراً شاهد تلاش هایی از سوی فقیهی سنی و فقیه دیگر شیعی بوده ایم که در پی اثبات این بوده اند که اصل در رابطه میان جهان اسلام و جهان کفر صلح است و جنگ، حالت استثنایی است یعنی همان چیزی که حقوق بین الملل معاصر بر آن جاری است. اولین تلاش در این خصوص از آن شیخ وهبه الزحیلی در کتابش به نام آثار "الحرب فی الفقه الاسلامی‌" است. و تلاش بعدی متعلق به علامه سید محمدحسین فضل الله در کتاب "الاسلام ومنطق القوه" است.
تلاش زحیلی با این کلام آغاز می‌ گردد که جهاد نوعی است از آن چه امروزه مقتضیات دفاع تأمینی نامیده می‌ شود و به عبارتی کوتاه وسیله ای است در دست ولی امر برای حمایت نشر دعوت اسلامی‌ یا دفاع از مسلمانان، و فتح و غلبه، هنگامی‌ است که کشور و دولت مغلوب و مفتوح به اسلام تعدی کرده باشد یا برای مسلمانان ثابت شده باشد که آن دولت برای تجاوز تدارک دیده است. پس مسئله حق طبیعی گسترش و حاکمیت اسلام مطرح نیست که هرگاه شرایط را مناسب احساس کند حمله کند بلکه مسئله دفاع تأمینی است. سپس به این نظریه می‌ رسد که تقسیم جهان به دو بخش اسلام و کفر بر اساس واقع است نه شرع و از کارهای فقهای قرن دوم هجری است و علتش برپایی حالت جنگ در حال حاضر است و ضرورتی ندارد که برای همیشه استمرار یابد بلکه با از بین رفتن اسباب آن پایان می‌ یابد. و در "النهایه" نیز چنین بیان می‌ کند که سخنان فقها در این که اصل جنگ است برای هیچ کس حجت نیست، چون دلیلی از قرآن و سنت آن را یاری نمی‌ کند بلکه تنها حکمی‌ موقت و دوره ای است. چنان که شافعی زمین را جهان و قلمروی واحد دانسته و تقسیم دوگانه آن را امری عارضی تلقی می‌ کند. و دکتر زحیلی از این طرز تلقی شافعی استفاده می‌ کند که اصل صلح است. و آن را با این بیان تاکید می‌ کند که آیات قرآن دلالت قطعی دارد بر این که اصل صلح است تا وقتی که تجاوزی صورت گیرد.
[1]
سید محمد حسین فضل الله تأکید می‌ کند: "اگر جهاد تنها در ظرف شروط شرعی مشروع باشد، نمی‌ توان آن را اصل دانست تا ترکش نیاز به اجازه داشته باشد."
وی پس از آن که تعدادی از آیات قرآنی را درباره قتال مطرح می‌ کند و در دلالت آن ها مناقشه می‌ نماید، توضیح می‌ دهد که:
"احتیاط هایی درباره ی اندیشه ای که عموم فقهای مسلمان ما را به آن فرامی‌ خوانند - یعنی اصل دانستن جنگ در شریعت اسلام به نحوی که صلح نیاز به توجیه داشته باشد - به نظر می‌ رسد. چه بسا اندیشه اصل دانستن صلح به اسلام نزدیک تر است، به طوری که جنگ موضوعی عارضی که تنها با مجوزات و موجهاتش لازم می‌ شود و با زوال آن موجهات، به اصل، یعنی صلح برگشت می‌ شود. یا چه بسا صلح و جنگ هر دو با مصلحت اسلام و مسلمانان سنجیده می‌ شوند یعنی هیچ کدام اصل نیست و دیگری فرع."
به نظر می‌ رسد ایشان اخیراً تمایل به قول به عدم اصالت جنگ یا صلح پیدا کرده و می‌ گوید: "گاهی مصلحت برتر اقتضا می‌ کند که شیوه صلح، راه عقیده برای ورود به زندگی مردم است و زمانی اعمال زور بهترین طریق برای این منظور است. پس کسانی که می‌ خواهند خط مشی حرکت عقیده را ترسیم کنند باید یکی از این دو شیوه را بر حسب اقتضا، بدون احساس ترس یا گناهی، اتخاذ کنند."
[2]
ایرادی که بر نظر دکتر زحیلی داریم این است که جنگ های پیامبر(ص) همه دفاعی نبوده است گرچه ماهیت دفاعی در آن ها غالب بوده است. اگر دفاع است جهاد باید تنها به اندازه لازم برای دفع تجاوز تجویز می‌ شد که از آن تعبیر به "تأدیب" می‌ شود. و زاید بر آن غیرمشروع می‌ نمود، پس چرا جهاد اصرار به پیشروی تا تحقق فتح دارد؟ درست است که پادشاه ایران نامه پیامبر(ص) و فرستاده او را به تمسخر گرفت و شخصی را به شبه جزیره فرستاد تا پیامبر را به نزد او بیاورد، اما این مجوز فتح سرزمین های فارس نمی‌ شود اگر جهاد تنها دفاعی باشد. و این شیوه برخورد پادشاه ایرانی امری غیرمنتظره از امثال او نبود. پس اگر هدف جهاد از ابتدا فتح نبوده و دفاعی محض بوده است، توجیهی برای فتح سرزمین های ایران وجود نخواهد داشت. و اگر دفاع مبنا بود باید از زبان فرماندهان سه گانه فتح ایران به روشنی شنیده می‌ شد آن گاه که رستم فرخزاد قبل از شروع جنگ از علت آمدن آنان (سپاه اسلام) به ایران پرسید، و آنان پاسخی دادند که با دفاع بسیار فاصله داشت، آنان چنین گفتند:
"خداوند ما را برانگیخته است تا هرکه را بخواهد به عبادت خدای یگانه وارد سازیم و از ظلم و جور ادیان به عدل اسلام وارد کنیم. پس خدا رسولش را با دین خود به سوی خلقش فرستاد، پس هرکس از ما بپذیرد از او می‌ پذیریم و دست از او برمی‌ داریم و خود و سرزمینش را رها می‌ سازیم و هر آن که سرباز زند با او به مقاتله می‌ پردازیم تا آن که کشته شویم و به بهشت وارد شویم و یا پیروز گردیم."
این پاسخی است که کاملاً با این سخن پیامبر(ص) منطبق است که فرمود: "امرت ان اقاتل الناس حتی یقولوا لااله الاالله فمن قال لا اله الا الله عصم من نفسه و حاله...؛
[3] به من امر شده است که با مردم مقاتله کنم تا وقتی بگویند لااله الاالله، پس هرکس که چنین بگوید جان و مالش در امان خواهد ماند..."
گویا مسلمانان با فهم این سخن پیامبر برانگیخته شدند (تا به فتح سرزمین های غیراسلامی‌ بپردازند) و این بهترین کلامی‌ است که روشن می‌ سازد جهاد دفاعی نیست بلکه هدف از آن تحقق حاکمیت اسلام بر عرصه زمین است.
در بحث دارالاسلام و دارالکفر دیدیم که تقسیم کره زمین به دو بخش، ساخته فقها نیست بلکه نصوص ائمه(ع) حاوی چنین تقسیمی‌ است. و حدیث صحیحی از پیامبر به طرق امامیه واردشده که شامل اصطلاح دارالحرب است. و اگر ساخته فقهای فعلی باشد این کاری است حتمی‌ و لازم که حق اسلام در حاکمیت از یک سو و امتناع دشمنان از پذیرش و تسلیم در برابر این حق از سویی دیگر آن را اقتضا می‌ کند. و این واقعیتی است ثابت و مستمر تا وقتی که مسلمان و کافر هر دو روی زمین موجود باشند. و سخن شیخ زحیلی معنا ندارد که این واقعیت با زوال اسبابش زایل می‌ شود مگر آن که مسلمان به مشروعیت وجود کافر در زمین اعتراف کند. این سخنی است که هیچ مسلمانی نمی‌ تواند آن را بگوید، مسلمان می‌ تواند واقعیت را مورد اعتراف قرار دهد اما هرگز اجازه ندارد به مشروعیت موجودیت سیاسی کفار اذعان کند، و تفاوت میان اذعان به واقع، اعتراف به مشروعیت آن آشکارا است.
عجیب این است که شیخ زحیلی برای رآی خود از نظر شافعی کمک می‌ گیرد که می‌ گوید: زمین قلمروی واحد است و تقسیم دوگانه آن امری عارضی است. ما در مباحث گذشته این معنا را روشن کردیم که زمین در اصل قلمروی واحد برای اسلام است و در قلمرو اسلام انقسامی‌ راه ندارد. و انقسام زمین به دو قلمرو حالت عارضی است نسبت به آن اصل و این حالت عارضی از دشمن کفار و امتناع از پذیرش حاکمیت اسلام ناشی شده است. و تردید و ابهامی‌ در این مطلب نیست، اما بر مراد شیخ زحیلی دلالت ندارد. چگونه ممکن است مقصود شافعی از این سخنش قول به اصالت صلح باشد حال آن که قتال با مشرکان را مادام که ایمان نیاورده یا جزیه نپرداخته اند مستمر می‌ داند همان گونه که شیخ زحیلی خود از او نقل کرده است؟
همان گونه که آیاتی را که زحیلی مدعی دلالتشان بر رأی خود می‌ باشد از این جهت منصرف بوده و چنین دلالتی ندارند.

چکیده

خلاصه موضع مستفاد از این دو بحث این است که آیات و نصوص دال بر حق اسلام و گسترش حاکمیت سیاسی اش بر زمین، ما را به قول به انقسام زمین به دو بخش می‌ رساند و این که رابطه میان این دو قلمرو دایر مدار یک اصل و یک استثنا است؛ اصل جنگ است و صلح استثنا است و ایجاد رابطه طبیعی دوستی و صلح میان آن دو ممکن نیست. البته این به آن معنا نیست که دولت اسلامی‌ همواره خون ریز باشد و جنگی پایان نیابد مگر با اعلان جنگی دیگر.
زیرا دولت اسلامی‌، هرگاه برای خود و حرکت اسلام ضروری بداند، می‌ تواند به صلح و معاهداتی در روابط خود با دولت های دیگر روی آورد. و این امری غیر از اصل قراردادن صلح در روابط است. صلح این امکان را برای جهان اسلام فراهم می‌آورد که هرگاه شرایط اقتضا کرد و مجال حاصل آمد، متوجه حق همیشگی خود برای گسترش یابی باشد و عدم مشروعیت دارالکفر و ضرورت تسلیم آن در برابر حاکمیت اسلامی‌ را هرگز فراموش نکند. درحالی که اگر اصل در روابط بین اسلام و کفر، صلح باشد، وجهی برای چنین توجهی و شعوری وجود ندارد. حدیث شریفی وارد شده است که مضمونش به قرار ذیل است:
بر اساس جهاد، جامعه ی بشری به سه گروه تقسیم می‌ شود:
1- گروهی که کاملاً به توحید ملتزم هستند. اینان همان مسلمانان اند که حق حاکمیت بر زمین را دارند. پس حقوق سیاسی مخصوص آنان است؛
2- گروهی که شبیه گروه ملتزم هستند. و آنان اهل کتاب اند که جزیه بر آن ها واجب است و تنها از حقوق انسانی برخوردارند؛
3- گروهی که ملتزم به توحید نیستند. و اینان مشرکان و ملحدان اند که بر آنان اقرار به شهادتین فرض است. اگر شهادتین را بگویند از اتباع دارالاسلام خواهند شد وگرنه مستحق قتل هستند.
شایسته است این بحث را با نوشته ای از شهید صدر به پایان ببریم که درباره استحقاق سیاسی اسلام بر کل زمین چنین آورده است:
"استحقاق دولت اسلامی‌ نسبت به زمین دو نوع است: نوع اول استحقاق سیاسی است و این نوع را دولت اسلامی‌ - به اعتبار آن که مدیریت سیاسی برتر، از آن اسلام است- دارا است؛ یعنی به اعتبار این که دولت اسلامی‌ مسئول به اجرا درآوردن شرع و نشر آن و حمایت از موجودیت و کیان شرعی است. و دایره شمول این استحقاق به هیچ حدی محدود نمی‌ گردد، زیرا موجودیت سیاسی دولت اسلامی‌ بر یک مبدأ فکری عام استوار است که بر حسب اراضی و بلاد تفاوت پیدا نمی‌ کند و از این رو اسلام در دولتی اسلامی‌ تجلی می‌ یابد که بر کل زمین حق شرعی دارد.
"ولقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکران الارض یرثها عبادی الصالحون."
پس دولت اسلامی‌ حق دارد که همه سرزمین های جهان را به لحاظ سیاسی به تسلیم در برابر خود وادارد. البته شیوه ی استعمال این حق و شکل تنفیذ آن متفاوت خواهد بود و این تفاوت بر حسب اختلاف طبیعت اشخاص ساکن زمین از نظر مسلمان بودن یا ذمی‌ و یا کفار غیر ذمی‌ بودن پدید می‌آید... این امر را احکام شرعی مربوط به سیاست دولت خارجی تشریع می‌ کند."
[4]

پی‌نوشت‌ها:

[1] . این آرا و افکار به طور مبسوط در ضمن مباحث کتاب ایشان آمده است، ر.ک: ص55، 63، 74، 125، 132، 133، 135، 172، 194، 739.
[2] . سید محمدحسین فضل الله، الاسلام ومنطق القوه، ص221-224.
[3] . صحیح بخاری، ج4، ص5 (چاپ دارالفکر). این حدیث در صحیح مسلم، ج1، ص39 نیز وارد شده است.
[4] . محمدحسینی، الامام الشهید محمدباقر الصدر، ص340.

منبع:فصلنامه حکومت اسلامی شماره 4



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.