بیازار موری که دانه کش است!

پژوهشگران، بسیاری از ابیات شاهنامه را که در آن عقیده ای بیان شده است، برآمده از آراء فردوسی نمی دانند، بلکه معتقدند این تفکرات در منبع فردوسی وجود داشته و شاعر فقط آن ها
دوشنبه، 29 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بیازار موری که دانه کش است!
 بیازار موری که دانه کش است!

نویسنده: خلیل کهریزی



 
بررسی بیتی از شاهنامه در رد زردتشتی بودن فردوسی

چکیده

پژوهشگران، بسیاری از ابیات شاهنامه را که در آن عقیده ای بیان شده است، برآمده از آراء فردوسی نمی دانند، بلکه معتقدند این تفکرات در منبع فردوسی وجود داشته و شاعر فقط آن ها را به نظم درآورده است. بیشتر ابیاتی که از زبان شخصیت های شاهنامه بیان می شوند، در این دسته قرار دارند. جدای از ابیاتی که در خطبه داستان ها یا پایان آن ها آمده اند، برای تشخیص ابیاتی که حاکی از عقاید فردوسی است و در خلال داستان ها گنجانده شده اند می توان از غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم معروف به تاریخ ثعالبی که منبع اصلی آن نیز با منبع شاهنامه فردوسی یکی است، کمک گرفت و با تطبیق تاریخ ثعالبی با شاهنامه تا حدودی مطالب منبع فردوسی را تشخیص داد. ما در این جستار بیت معروف «مکش مورکی را که روزی کش است/ که او نیز جان دارد و جان خوش است» را که مخالف عقاید زردشتی است و از زبان ایرج به تور گفته می شود، کاویده ایم و علاوه بر ذکر دلیل، با بررسی و تطبیق آن بخش از شاهنامه که حاوی بیت مورد نظر است با تاریخ ثعالبی به این نتیجه رسیده ایم که این بیت گر چه از زبان ایرج بیان می شود، اما حاکی از آراء و عقاید شاعر است. بیت مذکور یکی از مغایرت های شاهنامه با آیین زردشتی، که در آن کشتن خرفستران واجب است، محسوب می شود و دلیلی است بر رد ادعای کسانی که فردوسی را زردشتی می دانند.

کلید واژه:

شاهنامه، غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، مذهب فردوسی

مقدمه

«اینکه فردوسی شیعه مذهب بوده و با اعتقاد عمیق و استوار به مبانی مذهب شیعه در تنگ ترین و دشوارترین موقعیت ها نیز در اظهار اعتقاد مذهبی خویش درنگ روا نمی داشته، امروزه، یک امر مسلم تاریخی است و نیاز به اثبات ندارد»(قریب، 1369: 49).اکثر قریب به اتفاق پژوهشگران نیز رأی بر شیعه بودن شاعر داده اند.(1) با این اوصاف برخی ممکن است از روی تعصب فردوسی را بدون دلیلی قانع کننده، زردشتی بدانند. البته نگاهی اجمالی به گشتاسپ نامه دقیقی که اگر او را زردشتی هم ندانیم، باید او را فردی متمایل به این دین دانست و مقایسه آن با شاهنامه فردوسی نشان می دهد که دقیقی «علناً هوادار مذهب زردشت و عملکرد گشتاسپیان است. از اسفندیار پهلوان دین بهی و رزم های مذهبی او با بت پرستان با تکریم و تجلیل یاد می کند.»(قریب، 1369: 64) در حالی که فردوسی حتی در واژه گزینی نیز جانب اسفندیار، پهلوان دین بهی را رها کرده، جانب جهان پهلوان شاهنامه، رستم را می گیرد:

ببینیم تا اسپ اسفندیار
سوی آخر ایدهمی بی سوار

و گر باره رستم جنگجوی
به ایوان نهد بی خداوند روی

(فردوسی، 1389، دفتر پنجم:379)
نگارنده در این جستار به بررسی یکی از ابیات معروف شاهنامه پرداخته است که با اعتقادات آیین زردشتی مغایرت دارد و آن بیت معروف

«میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است»

است که البته شاهنامه پژوه بزرگ، دکتر خالقی مطلق صورت صحیح آن را چنین می دانند:

مکش مورکی را که روزی کش است
که او نیز جان دارد و جان خوش است

(در این باره ر.ک. خالقی مطلق، 1364: 626 و 1389، بخش یکم:150)

بیازار موری که دانه کش است!
استاد ابراهیم پورداود در مورد این بیت می گوید: «شک نیست که فردوسی این شعر را بسیار نیک و نغز سروده اما ایرانیان کشتن همین مور را واجب می دانستند زیرا گناه آن با صفت "دانه کش" ثابت است» (پورداود، 1380: 182)
این بیت با یکی از اعتقادات دین زردشتی یعنی کشتن خرفستران مغایرت دارد. خرفستر به معنی حشره و جانور موذی است.«خرفستر واژه ای است چندین هزار ساله اما بیش از هزار سال است که از سر زبان ها افتاده و بجای آن حشره گفته اند. مار و کژدم و وزغ و مور و ملخ و مگس و زنبور و تارتنه (عنکبوت) و کرم و سوسک و سن و شپش و کیک و پشه و سرگین گردان و همه جانوران زیانکار دیگر را، به ویژه خرد آن ها را، خرفستران می گفتند» (پورداود، 1380: 178)
«در اوستا نابود ساختن جانوران موذی نیک دانسته شده است. مردمان بد و راهزنان نیز مانند جانوران موذی شمرده شده اند. در گذشته، کفاره برخی از گناهان، کشتن جانوران زیانمند بود. چون این جانوران زیانمند آفت زندگی بودند. از وظایف مردم به ویژه مغان بود که جانوران موذی را از بین ببرند، مثلاً مورچه که به بی آزاری شهرت دارد، آفت انبارهای غله منازل مسکونی و دزد گندم بود و این برای مردم کشاورز مصیبتی به شمار می رفت بزرگ. در روایات نیز از بین بردن خرفستران ثواب دانسته شده است. از ادوار باستانی تا همین اواخر جشن خرفسترکشی در ایران باب بوده است»(اوشیدری، 1389: 255).
«در اوستا چندین جا از خرفستر کشتن سخن رفته و از آن هاست در فرگرد شانزدهم وندیداد پاره 12 که به کشتن مور دانه کش در تابستان و کشتن دویست خرفستر دیگر اهریمنی در زمستان فرمان داده شده است»(پورداود، 1380: 187)
کشتن خرفستران در آیین زردشتی به قدری مهم بوده است که ارداویراف، روحانی زردشتی که بنا بر عقاید زردشتیان دوزخ و بهشت را دیده است و خاطراتش در کتابی به نام ارداویراف نامه نوشته شده است، می گوید:«دیدم روان آنهایی که در گیتی بسیار خرفستر(=حیوان موذی) کشتند و فره آب ها، آذرها و آتش ها، گیاهان و نیز فره زمین به بلندی و درخشانی از آن ها می تافت و این به نظر من ستایش آمیز آمد.»(ژینیو، 1390: 59) در جایی دیگر از ارداویراف نامه آمده است که :«و دیدم روان مردی که تن او را در دیگی رویین کرده اند و آن را می پزند. پای راست او بیرون آن دیگ بود؛ و پرسیدم: این تن چه گناه کرد؟ سروش اهلو و آذر ایزد گفتند: این روان آن مرد دروند است که در میان زندگان با میل به شهوت و با بدی به سوی زن شوهردار بسیار رفت و همه تن او بزهکار بود و با آن پای راست، وزغ و مور و مار و گزدم و دیگر خرفستران را بسیار زد و کشت و نابود کرد.»(ژینیو، 1390: 80)
در بندهش نیز یک بخش به خرفستران اختصاص یافته است. در این کتاب مورچه کهنترین خرفستران و جادوگر دانسته شده است. در این باره در بندهش چنین آمده است:«کهترین خرفستر مورچه است. به سبب جادو دینی،(اگر) چیز خوردنی را به دوری از او نهند، با اطمینان برود که نه به بوی و بینش، بلکه به جادوئی آن را بیابد»(بهار، 1385: 99)
نیز «در مورد مور پیداست که اگر آشیان او را سیصد سال نیاشوبند، به مار پردارباز شود. این سخن از دستورات شنیده شد. مارپردار اگر سایه بر کسی (از) مردم افگند، میرد» (بهار، 1385: 99)
همانطور که پیش از این گفته شد یکی از خرفستران مورچه است. «در اوستا دو گونه مور= مئوئیری maoiri شناخته شده، یکی با صفت دژینی dujaini آورده شده یعنی بدبو مرکب است از دژ(= بد) و از مصدر آن an که به معنی دم زدن یا نفس کشیدن است، دیگر با صفت دانوکرش dano-karsha که در فارسی دانه کش است»(پورداود، 1380: 198)
چنان که دیده شد کشتن خرفستران در آیین زردشتی یکی از اعمال نیک و واجب محسوب می شود. حتی کفاره بعضی از گناهان نیز کشتن خرفستران است، پس اگر فردوسی زردشتی بود نمی بایست مغایر و مخالف آیین و کتاب آیینی خود یعنی اوستا سخن بگوید، آن هم مخالف عقیده ای که تا دوران ما نیز در بین زردشتیان رواج دارد.(2)
حال نکته ای پیش می آید و آن این است که این بیت از زبان ایرج به تور گفته شده است بعضی معتقد باشند که این گفته عقیده فردوسی نیست بلکه عقیده ایرج است و در منبع فردوسی بوده است و فردوسی تنها آن را به نظم درآورده است و مانند بسیاری دیگر از ابیات شاهنامه که از زبان یکی از شخصیت ها بیان شده است عقیده آن شخصیت را در بردارد نه عقیده فردوسی را. مثلاً دکتر میرجلال الدین کزازی در مورد بیت

به اختر کس دان که دخترش نیست
چو دختر بود، روشن اخترش نیست

(کزازی، 1386: 66)
که از زبان سرو، پادشاه یمن بیان شده است، می گوید:«فردوسی، بدان سان که از این پیش نوشته آمده است، با خرده بینی و پروایی آیینی، همواره کوشیده است که آنچه را در آبشخورهای شاهنامه بوده است، بی هیچ فزود و کاست، بسراید. بر این پایه، آنچه نیز از دهان چهره های این نامورنامه باستان برمی آید، دید و داوری ویژه آنان است و استاد توس، به ناچار، با این داوری و دید همداستان و همرای نمی توانند بود» (کزازی، 1386: 339)
یا در آنجا که اسفندیار در نزد مادرش کتایون از پدرش شکایت می کند، کتایون او را پند و اندرز می دهد و به صبر فرا می خواند؛ اسفندیار از این رفتار مادرش ناراحت شده، چنین می گوید:

چنین گفت با مادر اسفندیار
که نیکو زد این داستان شهریار

که پیش زنان راز هرگز مگوی
چو گفتی سخن بازیابی به کوی

به کاری مکن نیز فرمان زن
که هرگز نبینی زنی رای زن

پر اژنگ و تشویر شد مادرش
ز گفته پشیمانی آمد برش

(فردوسی، 1388، دفترپنجم: 294)
دکتر خالقی مطلق در مورد این ابیات می گوید:«مضمون بیت های 39 و 40 نظر زشت اسفندیار به زن است و نه نظر شاعر. چون اگر نظر شاعر بود، دیگر در بیت 41 نمی گفت که مادر اسفندیار از شنیدن سخن پسر چهره درهم کشید و شرمسار و از گفته پیشمان شد. مضمون بیت های 19- 37 در غرر السیر(ص 340-341) نیز هست و در آنجا در پایان گفتگوی اسفندیار با مادر آمده است که «اسفندیار از سخن مادر شگفت زده شد و خشمناک برخاست و بیرون رفت، ولی مضمون بیت 41 را ندارد»(خالقی مطلق، 1389، بخش دوم و سوم: 274)
اما ما با دو دلیل که در ادامه خواهد آمد نشان خواهیم داد که مضمون بیت مورد نظر در این جستار در منبع فردوسی نبوده است. برای این کار پیش از هر چیز مجبوریم بحثی کوتاه، پیرامون منابع فردوسی داشته باشیم.
همانطور که می دانیم و بنابر اشاره خود فردوسی در آغاز شاهنامه، «گفتار اندر فراهم آوردن کتاب»، مأخذ فردوسی در سرایش شاهنامه، شاهنامه منثور ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسی بوده است. برای تأیید این نکته می توان به منابع بسیاری رجوع کرد(از جمله ر.ک. هانزن، 1374: 4؛ نولدکه، 1351: 82؛ صفا، 1378: 613؛ امیدسالار، 1376: 137؛ خطیبی، 1381: 55؛ محیط طباطبایی، 1369: 275؛ قزوینی، 1332: 20؛ یغمایی، 1354: 9؛ رضازاده ملک، 1383: 121 و بهار، 1386: 2).
برخی مانند ابوالفضل خطیبی معتقدند که فردوسی غیر از شاهنامه ابومنصوری از هیچ منبع شفاهی و حتی کتبی دیگری استفاده نکرده است و داستان های معروفی چون داستان آرش کمانگیر به این دلیل در شاهنامه فردوسی نیامده اند که فردوسی نخواسته است از منبع خود تخطی کند.(ر.ک خطیبی، 1381: 55)
محمود امیدسالار می گوید:«بنده بسیار بعید می داند که فردوسی داستانی از منبعی غیر از شاهنامه ابومنصوری در کتاب خود آورده باشد.» (امیدسالار، 1377: 544)
همانطور که می دانیم شاهنامه ابومنصوری از بین رفته است و تنها مقدمه آن بر جای مانده است که توسط علامه قزوینی تصحیح شده و به چاپ رسیده است؛ به همین خاطر نمی توان با قطعیت مطالب منبع فردوسی را مشخص کرد و عقاید حکیم توس را در شاهنامه بررسی نمود؛ با این وجود کتابی به جای مانده است که «مؤلف آن ثعالبی بخش بزرگی از روایات تاریخ ایران خود را از مأخذ اصلی فردوسی، یعنی شاهنامه منثور ابومنصوری گرفته است»(خالقی مطلق، 1388: 301؛ نیز ر.ک تقی زاده، 1362: 80؛ خطیبی، 1381: 63). این کتاب غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم است معروف به تاریخ ثعالبی که توسط ابو منصور ثعالبی و به دستور ابوالمظفر نصر بن ناصرالدین سبکتکین برادر و سپهسالار محمود غزنوی به زبان عربی نوشته شده است (ر.ک الثعالبی، 1963: XIVII) و (قریب، 1369: 51).«ثعالبی، برخلاف فردوسی، از منابع دیگر نیز- که گاهی به نام آن ها اشاره دارد- استفاده کرده است. بنابراین، غرر اخبار ثعالبی از مراجع گران بهایی است که می توان داستان های شاهنامه را با آن سنجید و، از این طریق، هم هویت شاهنامه ابومنصوری را تا حدی بازشناخت و هم ابیات مجعول شاهنامه فردوسی را»(خطیبی، 1381: 63)
قبل از اینکه به نقل روایت ثعالبی و فردوسی در مورد کشته شدن ایرج بپردازیم باید بگویم که مضمون بیت مورد نظر ما به هیچ وجه نمی توانسته است در منبع شاهنامه فردوسی آمده باشد زیرا هسته اصلی شاهنامه ابومنصوری خداینامه های پهلوی بودند که توسط موبدان زردشتی در دوران ساسانی تألیف شده بودند، روانشاد ملک الشعراء بهار در این باره چنین سروده است:

بیازار موری که دانه کش است!

نامه شاهان بدست موبدان آماده گشت
وز بزرگان خراسان یافت پیوندی چنین

دفتر گشتاسب را میر چغانی زنده کرد
کارنامه روستم را، احمد سهل گزین

بازش اندر طوس گرد آورد «بومنصور» راد
داستانی شد به شیرینی همال انگبین

پس برون آمد ز «پاز» طوس، برنا شاعری
هم خردمندی حکیم و هم سخن سنجی رزین

(بهار، 1362: 136)
نیز در این باره (ر.ک خالقی مطلق، 1377: 513؛ محیط طباطبایی، 1369: 273؛ تفضلی، 1376: 274 و آیدنلو، 1383: 103) حال این پرسش پیش می آید که چگونه ممکن است موبدان زردشتی مغایر آیین خود سخنی گفته باشند؟ بنابراین هیچ عقل سالمی نمی پذیرد که زردشتیان در خدای نامه ها سخنی گفته باشند که مغایر و مخالف عقایدشان باشد. علاوه بر این، برای اثبات این نکته که مضمون بیت مورد نظر این جستار در منبع فردوسی نیامده است می توان از غرر السیر کمک گرفت؛ چنانکه دکتر خالقی مطلق نیز برای اینکه نشان دهد مضمون ابیاتی که در آن ها اسفندیار در خطاب به مادرش زنان را نکوهیده است در منبع فردوسی بوده است از غرر السیر استفاده کرده است.
بنابراین اگر مضمون بیت مورد نظر ما در منبع فردوسی وجود می داشت باید در غرر السیر نیز این مضمون بازتاب می یافت، زیرا غررالسیر داستان کشته شدن ایرج به دست برادرانش را در بردارد و ذکر بعضی از جزئیات داستان توسط ثعالبی نشان می دهد که منبع او نیز در این داستان شاهنامه ابومنصوری بوده است. حتی ثعالبی «در موارد اندکی نیز جزئیاتی را از شاهنامه ابومنصوری گزارش کرده است که فردوسی انداخته است» (خالقی مطلق، 1388: 304). حال به نقل آن قسمت از شاهنامه که ماجرای کشته شدن ایرج را در بردارد می پردازیم و آن را با قول ثعالبی می سنجیم:
پس از گفتگوی ایرج با برادرانش:

چو بشنید تور از برادر چنین
به ابرو ز خشم اندر آورد چین

نیامدش گفتار ایرج پسند
نبد راستی نزد او ارجمند

به کرسی به خشم اندر آورد پای
همی گفت و برجست هزمان ز جای

ز ناگه برآمد ز جای نشست
گرفت آن گران کرسی زر به دست

بزد بر سر خسرو تاجدار
از او خواست ایرج به جان زینهار

نیایدت گفت ایچ ترس از خدای
نه شرم از پدر پس همینست رای

مکش مر مرا که ت سرانجام کار
بپیچاند از خون من کردگار

پسندی و همداستانی کنی
که جان داری و جان ستانی کنی

مکش مورکی را که روزی کش است
که او نیز جان دارد و جان خوش است

مکن خویشتن را زمردم کشان
کز این پس نیابی خود از من نشان

بسنده کنم زین جهان گوشه ای
به کوشش فراز آورم توشه ای

به خون برادر چه بندی کمر
چه سوزی دل پیرگشته پدر

جهان خواستی یافتی خون مریز
مکن با جهاندار یزدان ستیز

سخن چند بشنید و پاسخ نداد
همان گفتش آمد، همان سرد باد

یکی خنجر از موزه بیرون کشید
سراپای او چادر خون کشید

بدان تیز زهر آبگون خنجرش
همی کرد چاک آن کیانی برش

فرود آمد از پای سروسهی
گسست آن کمرگاه شاهنشهی

دوان خون از آن چهره ارغوان
شد آن نامور شهریار جوان
(فردوسی، 1388، دفتریکم:120)

بیازار موری که دانه کش است!

روایت ثعالبی:
«فقال توز انک تقول ما تقوله خوفاً و اضطراراً لا اعتقاداً و اختیاراً و رماه بکرسی ذهب کان بین یدیه فقال ایرج ایها الاخ اتق الله فی دمی و لاتنس اخوتی و اعرف لی حق زیارتی ایاک و خدمتی لک وثقتی بک و بعدی عن مخالفتک و اذن لی فی التنحی الی بعض الاطراف الشاسعه به حیث لا یعرف اثری و لا یسمع خبری فلم یسمع توز کلامه و قام الیه و انحی بالسیف علیه و جمع سلم یده الی یده فی قتله و امر بحز رأسه و...»(الثعالبی، 1963: 50)
ترجمه:
«تورگفت: آنچه می گویی از ترس است و ناگزیری، نه از روی اعتقاد و اختیار؛ و آنگاه کرسی زرین را که نزدیک دستش بود، برداشت و بر ایرج کوفت. ایرج گفت: ای برادر، در خون من از خدای بترس. برادری مرا از یاد مبر و حق مرا که به دیدار تو آمده ام و خدمتی که کرده ام و به تو اعتماد بستم و از مخالفت با تو دوری جستم، بشناس و به من اجازه ده که به نواحی دور و به کوهستانهای بلند بروم، چنان که کسی نشانه ای از من نیابد و خبری از من به گوش نرسد. ولی تور سخنش را ناشنیده گرفت و پیش آمد و شمشیر بر او زد و سلم نیز با او همدستی کرد. دستور داد سرش را بریدند و...»(ثعالبی نیشابوری، 1368: 39)
چنانکه دیده شد روایت ثعالبی بسیار کوتاه تر از فردوسی است ولی مضمون آن ها بسیار به هم نزدیک است و تفاوتی بنیادین بین آن ها دیده نمی شود و تنها تفاوتشان جنبه شعری و داستانی قوی شاهنامه حکیم فردوسی است. اما شباهت در مضمون و اشاره ثعالبی تاریخ نگار به بعضی جزئیات مانند کوفتن کرسی زرین توسط تور بر ایرج نشان دهنده آن است که ثعالبی داستان قتل ایرج را از شاهنامه ابومنصوری که منبع مشترک فردوسی و ثعالبی است برگزیده است و تنها تفاوت بین آنها در جنبه شعری و پر و بال دادن فردوسی به ماجرا و جذاب کردن آن است. بیت مورد نظر ما را نیز که مخالف عقاید زردشتیان است فردوسی برای جذابیت بخشیدن بیشتر به داستان از جانب خود به آن افزوده است و یکی از شگردهای داستانی فردوسی نیز همین است و این گونه دخل و تصرف ها به امانتداری فردوسی لطمه ای وارد نمی کند زیرا «امانتداری فردوسی را نباید در ترجمه لفظ به لفظ مأخذ او دانست»(خالقی مطلق، 1388: 305) چون در این صورت شاهنامه نیز کتابی می شد، مانند کتاب ثعالبی.
بنابراین بیت مورد نظر به هیچ وجه نمی توانسته است در منبع فردوسی آمده باشد و یکی از عقاید حکیم ابوالقاسم فردوسی است که در خلال داستان ها گنجانده شده است؛ علاوه بر این همانطور که پیش از این ذکر کردیم مضمون بیت مورد نظر ما که در آن امر به نکشتن خرفستر شده است به هیچ وجه به مذاق موبدان زردشتی نویسنده خدای نامه که هسته اصلی شاهنامه ابومنصوری بوده است خوش نمی آمده است.

نتیجه گیری

در اینکه حکیم ابوالقاسم فردوسی شاعری شیعی بوده است هیچ پژوهشگری شک ندارد مگر آن کسی که قصدش مکابره است. با این وجود شاید گاهی در برخی محافل یا در بعضی از کلاس ها ببینیم یا بشنویم که برخی معتقد باشند حکیم فردوسی زردشتی بوده است. همانطور که دیده شد بیت معروف «مکش مورکی را که روزی کش است/ که او جان داد و جان خوش است» با یکی از اعتقادات رایج زردشتیان که کشتن خرفستران است مغایرت دارد؛ اما این بیت در خطبه یا پایان داستان ها که تا حدودی شامل گفته های خود حکیم فردوسی است نیامده بود؛ بنابراین شک کردیم که شاید مضمون بیت مورد نظر در منبع فردوسی آمده باشد. پس باید به شاهنامه ابومنصوری رجوع می کردیم؛ اما از آنجا که شاهنامه ابومنصوری از بین رفته است در آغاز، این کار غیرممکن می نمود؛ اما با استفاده از یکی از تاریخ های معتبر ایرانی یعنی غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم که منبع اصلی مؤلف آن نیز شاهنامه ابومنصوری بوده است نشان دادیم که مضمون بیت موردنظر ما در منبع فردوسی نبوده است و نمی توانسته است باشد، زیرا علاوه بر اینکه هیچ اشاره ای در غرر السیر به مضمون بیت مورد نظر نشده است، می دانیم که گردآورندگان خدای نامه هایی که هسته اصلی شاهنامه ابومنصوری اند خود زردشتی بوده اند و دور از عقل است اگر بپذیریم که سخنی مخالف آیین و مذهب خود بگویند، بنابراین به این نتیجه رسیدیم که این بیت یکی از افزوده های زیبا و شاعرانه حکیم توس در شاهنامه است و نشان می دهد که فردوسی زردشتی نبوده است. زیرا اگر چنین بود امر به نکشتن خرفستر نمی کرد.

پی نوشت ها :

1-در مورد مذهب فردوسی ر.ک نظامی عروضی، 1388: 85؛ رجایی بخارایی، 1338: 113؛ محیط طباطبایی، 1369: 110؛ مهدوی دامغانی، 1372: 20؛ شاپور شهبازی،1390: 80؛ خالقی مطلق، 1363: 26 و نولدکه، 1351: 79.
2-برای اطلاع بیشتر از خرفستران و جایگاه آن ها در آیین زردشتی ر.ک پورداود، 1380: 178

کتابنامه:
-آیدنلو، سجاد (1383).«تأملاتی درباره منابع و شیوه کار فردوسی»، نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، شماره 47: 86-148
-امیدسالار، محمود(1376).«در دفاع از فردوسی»، ترجمه ابوالفضل خطیبی، نامه فرهنگستان، شماره 12: 120-140
- ـــــــ(1377).«هفتخان رستم بیژن و منیژه و نکاتی درباره منابع و شعر فردوسی»، ایران شناسی، شماره 3: 540-547
-اوشیدری، جهانگیر(1389). دانشنامه مزدیسنا، چاپ پنجم، تهران: مرکز
-بهار، محمدتقی(1362).«آفرین فردوسی» ، مجموعه مقالات هزاره فردوسی، چاپ اول، تهران: دنیای کتاب.
- ــــــ(1386).سبک شناسی، جلد2، چاپ نهم، تهران: امیرکبیر
-بهار، مهرداد(گزارنده) (1385). بندهش فرنبغ دادگی، چاپ سوم، تهران: توس
-پورداود، ابراهیم (1380).«خرفستر»، فرهنگ ایران باستان، تهران: اساطیر
-تفضلی، احمد (1376). تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، چاپ اول، تهران: سخن
-تقی زاده، سید حسن (1376). «شاهنامه و فردوسی»، مجموعه مقالات هزاره فردوسی، چاپ اول، تهران: دنیای کتاب
-الثعالبی، ابی المنصور(1963). تاریخ غررالسیر المعروف بکتاب غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، تصحیح زتنبرگ، طهران: مکتبه الاسدی
-الثعالبی نیشابوری، عبدالملک بن محمد بن اسماعیل (1368). تاریخ ثعالبی مشهور به غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، ترجمه محمد فضائلی، چاپ اول، تهران: نقره
-خالقی مطلق، جلال (1363).«معرفی قطعات الحاقی شاهنامه (1)» ایران نامه، شماره 9: 26-53
- ــــــــ(1364).«نفوذ بوستان در شاهنامه»، ایران نامه، شماره 12: 624-626
- ـــــــ(1388).«اهمیت و خطر مأخذ جنبی در تصحیح شاهنامه»، سخن های دیرینه، مجموعه مقاله درباره فردوسی و شاهنامه، به کوشش علی دهباشی، چاپ سوم، تهران: افکار، صص 285-309
- ـــــــ(1389). یادداشت های شاهنامه، بخش های یکم، دوم و سوم، چاپ اول، تهران: مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی
-خطیبی، ابوالفضل(1381).«یکی نامه بود از گه باستان»، نامه فرهنگستان، شماره 19: 54-73
-رجایی بخارایی، احمد(1338).«مذهب فردوسی»، دانشکده ادبیات و علوم انسانی تبریز، شماره 48: 105-113
-رضا زاده ملک، رحیم(1383).« دیباچه شاهنامه ابومنصوری»، نامه انجمن، شماره 13: 167-212
-ژینیو، فیلیپ (محقق) (1390). ارداویراف نامه، ترجمه و تحقیق ژاله آموزگار، چاپ چهارم، تهران: انتشارات معین- انجمن ایران شناسی فرانسه در ایران.
-شاپور شهبازی، علیرضا(1390). زندگینامه تحلیلی فردوسی، ترجمه هایده مشایخ، چاپ اول، تهران: هرمس
-صفا، ذبیح الله (1378). تاریخ ادبیات در ایران، جلد اول، چاپ پانزدهم، تهران: فردوس
-فردوسی، ابوالقاسم (1388). شاهنامه، دفتر یکم و پنجم، به کوشش جلال خالقی مطلق، چاپ دوم، تهران: مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی.
-قزوینی، میرزا محمدخان بن عبدالوهاب (1332).« مقدمه قدیم شاهنامه»، بیست مقاله قزوینی، جلد2، چاپ دوم، تهران: کتابفروشی ابن سینا
-قریب، مهدی (1369). بازخوانی شاهنامه، چاپ اول، تهران: توس
-کزازی، میرجلال الدین (1386). نامه باستان، جلد اول، چاپ ششم، تهران: سمت
-محیط طباطبایی، محمد(1369).«نقش خداینامه در پیدایش شاهنامه فردوسی»، مجموعه مقالات فردوسی و شاهنامه، چاپ اول، تهران: امیرکبیر، صص 266-276
- ــــــ(1369)،«عقیده فردوسی»، مجموعه مقالات فردوسی و شاهنامه، چاپ اول، تهران: امیرکبیر، صص 95-120
-مهدی دامغانی، احمد(1372).«مذهب فردوسی»، ایران شناسی، شماره 17: 20-53
-نظامی عروضی سمرقندی، احمدبن عمر(1388). چهار مقاله، به سعی و اهتمام و تصحیح محمد قزوینی، با اهتمام محمد معین، به کوشش مهدخت معین، چاپ اول، تهران: صدای معاصر.
-نولدکه، تئودور(1351). حماسه ملی ایران، ترجمه بزرگ علوی، چاپ دوم، تهران: سپهر
-هانزن، کورت هاینریش (1374). شاهنامه فردوسی ساختار و قالب، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران: فرزان روز
-یغمایی، حبیب (1354). فردوسی در شاهنامه، چاپ اول، تهران: یغما.
منبع: نشریه کتاب ماه ادبیات، شماره 64.

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط