اگر قرار بود برای سخنان این دستیار رئیس جمهور بوش در کاخ سفید ارزش ظاهریش را قائل شویم در مقام پژوهنده و روشنفکر جز این چاره ای نداشتیم که نتیجه بگیریم که لزوماً محکوم به قرار داشتن در حواشی قدرت هستیم؛ عاملان آزاردهنده نامربوطی برای پروژه تاریخی بزرگ بازسازی جهان مطابق تصورات آمریکا. ولی همان گوه که بی گمان این دستیار بی نام و نشان می داند امپراتوری همواره منتقدانی دارد که سخنگوی سرکوب شدگان به دست آن هستند و نیز طرفدارانی که کوشیده اند آن را خوشنام تر سازند و دستور کار استثمارگرانه آن را مشروع جلوه دهند. معمولاً این ادعا را که ایالات متحده یک امپراتوری است از زبان تاریخ دانان چپگرایی چون ویلیام اپلمن ویلیامز و والتر لافِبر شنیده ایم که در دهه های 1950 و 1960 قلم می زدند و این ادعا را همچون عینکی انتقادی به کار می بردند تا از پشت آن اولاً توسعه طلبی داخلی آمریکا در جهان غرب را که به نام سرنوشت آشکار (2) صورت می گیرد و ثانیاً توسعه طلبی جهانی آن را برای فتح بازارها و صدور آرمان های مردم سالاری لیبرال تفسیر کنند. اما اکنون در بر پاشنه دیگری می چرخد. در سایه حملات صورت گرفته بر مرکز تجارت جهانی و پنتاگون، همان گونه که در روزنامه محافظه کار واشنگتن پست در سال 2002 آمده است سخن راندن بی پرده از امپراتوری به ناگاه «در محافل قدرت واشنگتن به یک دارایی فکری داغ» تبدیل شده است. مکس بوت از اعضای بلندپایه بررسی های امنیت ملی در شورای روابط خارجی بی پروا می گوید «افغانستان و سایر سرزمین های مشکل دار امروزه در به در به دنبال نوعی مدیریت روشن اندیش خارجی هستند که زمانی مردان انگلیسی مطمئن به خوبی که شلوار سوارکاری بر تن و کلاه سوارکاری بر سر داشتند آن را ارائه می کردند». (3) در سال 2003 وقتی سربازان آمریکایی مجسمه صدام حسین را پایین کشیدند نایل فرگوسن تاریخ دان با اشتیاق تمام گفت که اگر «آمریکا دست به کار برقراری دوران تازه ای از امپراتوری شده باشد ممکن است زودگذرترین امپراتوری در کل تاریخ از کار دربیاید». وی درادامه با افتخار تمام نوشت که «بگذارید بی پرده بگویم. من یکی از اعضای پروپاقرص گروه جدید طرفداران امپراتوری هستم». (4)
دفاع از امپراتوری، آب به آسیاب همان چیزی می ریزد که والتر هیکسون آن را افسانه آمریکا (5) می خواند؛ برداشتی رایج درباره هویت ملی که به آشکارترین شکلی خود را در اعمال سیاست خارجی آمریکا نمایان می سازد. همان گونه که هیکسون به تازگی نوشته است این سیاست «از نوعی چیرگی فرهنگی نشأت می گیرد که "آمریکا" را به مثابه مشعل دار جسور و دارای برتری نژادی که خداوند برای آزادی مقدّر کرده است و نیز کشوری مورد تأکید قرار می دهد که برای اعمال قدرت در جهان حق ویژه ای دارد. این هویت ملی چیرگی جویانه، پیش برنده نوعی سیاست خارجی همواره مبارزه جو از جمله توسل منظم به جنگ است». (6) رهبری علمی و فناوری به صورت یکی از دروندادهای اساسی برای قدرت نمایی آمریکا در خارج و پرداختن این هویت درآمده است. همان گونه که مایکل عداس گفته است «سربرآوردن آمریکا به صورتی قدرتی جهانی همواره از آبشخور نوعی احساس اطمینان به انجام دادن هر کار، ایمان به راه حل های علمی و فنی، و یقین رسالت گونه به این مسئله سیراب شده است که مقدر است ایالات متحده الگوی بقیه بشریت قرار گیرد». (7)
جوزف نای نیز بر این نظر است که ایالات متحده اگر نه حق، دست کم منابع و مسئولیت حفظ نظم جهان را دارد. همان گونه که وی در مقاله اثرگذار سال 1990 خودش در نشریه سیاست خارجی نوشته است «اگر قدرتمندترین کشور ناتوان از رهبری باشد این می تواند عواقب فاجعه باری برای ثبات بین الملل داشته باشد». (8) درعین حال وی کاری به سوداهای نوامپریالیستی که نیروی نظامی کوبنده پشتیبان آن باشد ندارد؛ بی گمان وی نیز مانند اریک هابزبام براین باور است که در واکنش به زوال موقعیت جهانی آمریکا، توسل لجام گسیخته این کشور به نیروی سیاسی - نظامی «نه نظم بلکه بی نظمی جهانی، نه صلح بلکه ستیز جهانی، و نه پیشرفت تمدن بلکه بی تمدنی را ترویج» خواهد کرد. (9) از دید نای، نیروی نظامی و مشوّق های اقتصادی یگانه ابزار یا در واقع لزوماً بهترین ابزارهایی نیستند که یک کشور به کمک آنها می تواند سایرین را به انجام خواسته خودش وادارد. این اهرم های سنّتی نفوذ، به گفته او دیگر در دنیای به هم وابسته یک کاسه شده چندان مؤثر نیستند، جهانی که در آن قدرت، پراکنده است، شرکت های چندملیتی و سازمان های غیردولتی می توانند توانایی دولت ملی را برای تحقق بخشیدن به نتایج دور بزنند و گاه این توانایی را از آن خود سازند، و حتی دولت های ضعیف هم می توانند تأثیر عمده ای بر رفتار قدرت های بزرگ بگذارند (مثلاً با عدم کنترل قاچاق بین المللی مواد مخدر تولید شده در داخل یا شیوع بیماری های همه گیر مانند سارس در کشور). از همین رو، نای بر لزوم تکمیل استفاده از شکل های سختِ سنّتی با آنچه خودش قدرت نرم می خواند تأکید دارد، شکلی از قدرت که در جذابیتی نهفته است که فرهنگ، علم و فناوری، ایدئولوژی، و نهادهای آمریکا برای دیگران دارد. به گفته او
قدرت نرم همرنگ ساز دقیقاً به اندازه قدرت سخت فرماندهی اهمیت دارد. اگر دولتی بتواند قدرت خودش را در چشم دیگران مشروع جلوه دهد بامقاومت کمتری دربرابر خواست هایش روبه رو خواهد شد. اگر فرهنگ و ایدئولوژی آن جذابیت داشته باشد دیگران با میل بیشتری از آن پیروی خواهند کرد. اگر بتواند هنجارهای بین المللی سازگار با جامعه خودش را جا بیندازد احتمال کمتری دارد که ناچار از تغییر شود. اگر بتواند از نهادهایی پشتیبانی کند که سایر دولت ها را مایل به هدایت یا محدود ساختن فعالیت های شان به ترتیبی سازد که دولت مسلط ترجیح می دهد ممکن است از به کارگیری پرهزینه قدرت سخت اجبارآمیز معاف شود. (10)
علم و فناوری جایگاه ممتازی در سیاهه ابزارهای قدرت نرم دارند. پروژه ایستارهای جهانی پو (11) در سال 2002 که نای هم از آن یاد می کند آشکار ساخته است که از اروپا گرفته تا قاره آمریکا، از آفریقا گرفته تا جنوب شرقی آسیا، و در هفت کشوری که اکثریت جمعیت شان را مسلمانان تشکیل می دهند تقریباً 80 درصد پاسخگویان، پیشرفت های علمی و فناوری آمریکا را تحسین می کردند. (12) این تقریباً 20 درصد بیشتر از کسانی که جذب صادرات فرهنگی آمریکا مانند موسیقی، فیلم ها و برنامه های تلویزیونی شده بودند و حدود 50 درصد بیشتر از کسانی بود که طرفدار گسترش اندیشه ها و رسوم آمریکایی در خارج بودند. ظاهراً از دید بسیاری، جذابیت برتری علمی و فناوری آمریکا به مراتب بیشتر از ناخرسندی آنها از دیگر جنبه های زندگی آمریکایی است. در نتیجه، همان جایی که عداس قائل به سلطه است نای فرصت را می بیند. در حالی که عداس برتری در زمینه فناوری را ابزاری در خدمت «یورش های» تمدن ساز آمریکا می داند. (13) نای آن را ابزاری برای متقاعدسازی دیگران به وفاداری به راهبردهای آمریکا به جای تجویز این وفاداری برای دیگران می داند. از نظر او می توان علم و فناوری آمریکا را به ابزاری برای حفظ رهبری آن کشور و تضمین ثبات بین المللی «در جهان وابستگی متقابل فزاینده» مبدل ساخت.
در داخل ایالات متحده کشمکش سیاسی مستمری جریان دارد که هم کشمکشی بر سر بازنمایی شخصی و هویت ملی است و هم کشمکشی بر سر سیاست خارجی. ادعاهایی را که درباره امپراتوری بودن ایالات متحده مطرح می شود مانند ادعایی که در آغاز فصل حاضر خواندیم باید در فضای عذاب آوری مدنظر قرار دهیم که در آن دارودسته های درگیر در مورد اهداف نظم جهانی پایداری تحت رهبری آمریکا با هم توافق ولی بر سر روش های حصول آنها و مؤثرترین شیوه مشروعیت بخشی به پروژه دگرگونی آفرین آمریکا با هم اختلاف نظر دارند. در واقع، می توان مدعی هم جبهه بودن بازیگران اجتماعی ستایشگر امپراتوری و کسانی شد که طرفدار استفاده از قدرت نرم هستند. اینها دو چهره انترناسیونالیسم لیبرال هستند که یکی جویای گسترش مردم سالاری از طریق امپریالیسم لیبرال است و دیگری جویای گسترش مردم سالاری از طریق ترویج اصل تعیین سرنوشت خود. (14) گروه نخست استعداد بالقوه ای را که برای تغییر رژیم ها و ایجاد مردم سالاری از طریق رویارویی وجود دارد فرخنده می شمارند. دیگران مانند نای که درصدد کسب مشروعیت از طریق همرنگ سازی است به چشمداشت های آشکار نخبگان محلی توجه و اصرار دارند که منابع فرهنگی مانند برتری علمی و فناوری آمریکا می تواند همچون ابزاری برای تحکیم نوسازی و اصل تعیین سرنوشت خود به کار آید که شاید با استفاده نهایی از قدرت سخت در قالب اجبار نظامی یا اعطای مشوّق های نظامی تکمیل شود.
در کُنه این گفتمان های مختلف هنجاری می توان اعتراف به این امر را مشاهده کرد که آمریکا در عرصه نامتقارنی از نیروها دست به عمل می زند که تمرکزیافته در قطب واحد همان نظام پراکنده ای از قدرت است که به طور کلی به جهانی شدن معروف است، و این کشور برای واداشتن دیگران به انجام خواست هایش مجموعه ای از ابزارها را در اختیار دارد. این بحث داغ سیاسی و فکری که بر سر سرشت و محدودیت های قدرت ایالات متحده جریان دارد نباید توجه ما را از این واقعیت منحرف سازد که شکل های نرم قدرت مدت هاست موضوع تحلیل نظری بوده است - که در این رابطه بلافاصله نام گرامشی و فوکو به ذهن می آید (15) و وضعیت نامتقارنی که امروزه سیاست گذاران آمریکایی از بابت آن خشودند طی بخش اعظم سده بیستم و آشکارتر از همه از جنگ جهانی دوم به این سو وجود داشته است. در واقع، پیوند دانش / قدرت (16) که برای پروژه دگرگونی آفرین آمریکا اهمیت قاطع داشت بخشی از تلاش کلی تری بود که این کشور پس از جنگ جهانی دوم برای تحقق بخشیدن آنچه چارلز برایت و مایکل گی یر رژیم آمریکایی (خصوصی) نظم جهان (17) می خوانند به عمل آورد. از نظر این دو، مختصات اصلی این رژیم عبارت بود از مهار کمونیسمچونان روشی برای پیش بردن احیای صنعتی غرب و فرودست سازی و منضبط کردن عرضه کنندگان مواد اولیه برای تغذیه شکوفایی اقتصادی. این رژیم چیرگی جویانه «از گسترش قدرت بر دیگران فراتر» رفت و متوجه «هدایت و سازمان دهی پایدار دیگران به طور همزمان و در بسیاری از بخش های جهان» شد. در این روند، دانش نقشی محوری داشت. رهبری علمی، فنی و فکری آمریکا، و سرمایه گذاری سنگینی که پس از جنگ روی آموزش و پرورش صورت گرفت و این رهبری را امکان پذیر ساخت «به اندازه قدرت نظامی در انسجام بخشیدن به نظم جهان و از آن مهم تر، در جلب و ترتیب دادن رضایت شرکت کنندگان فرودست این نظم اهمیت داشت». (18) برخلاف نظر عداس، تلاش برای برقراری رهبری، اگر نگوییم سلطه آمریکا، در جهانی که هر روز به هم وابسته تر شده نوعی پروژه صدر به ذیلی فرماندهی و تبعیت نبوده بلکه روندی تعاملی بوده است که تأمین رضایت خاطر و تلاش برای مهار و مدیریت مخالفت ها و مقاومت ها آن را نو به نو به جریان انداخته است. در این روند، علم و فناوری پس از جنگ جهانی دوم و حتی پیش از آن در آنچه دانیل بل تکوین جامعه پساصنعتی (19) در دهه 1970 و سربرآوردن اقتصاد دانش پایه (20) خوانده است نقشی هرچه بااهمیت تر داشت. (21)
نای بدون پرده پوشی تصدیق می کند که دولت ها در گذر سده ها از شکل های گوناگون قدرت نرم بهره جسته اند؛ او صرفاً بر این باور است که در جهان پراکندگی قدرت، توسل به زور کمتر پذیرفتنی و کاربرد مشوّق های اقتصادی به عنوان ابزارهای اعمال نفوذ کمتر اثربخش است. مشروع جلوه دادن رهبری ایجاب می کند که با ملحوظ داشتن ویژگی های مشخص هر موقعیت، از آمیزه ای از قدرت نرم و سخت (که خودش آن را قدرت هوشمند می خواند) استفاده هوشمندانه ای به عمل آید. در فصل حاضر یکی از این موقعیت ها را به بررسی می گذاریم: تجهیز برتری علمی و فناوری آمریکا چونان یک ابزار قدرت طی دو دهه پس از جنگ جهانی دوم. در آن زمان ایالت متحده دقیقاً برای متمایز ساختن خود از قدرت های استعمارگر سعی در خودداری از مداخله نظامی در کشورهای در حال توسعه (و در واقع در اروپای غربی) داشت تا در مبارزه تسخیر قلب ها و اذهان با اتحاد شوروی که از پس هم به موفقیت های چشمگیری در عرصه فناوری دست می یافت پیروز شود. در بررسی این نمونه تاریخی مانند نای علم و فناوری را ابزارهایی قلمداد می کنیم که به گفته وی برای «پشتیبانی از نهادهایی که دیگر دولت ها را مایل به هدایت یا محدودسازی فعالیت های شان مطابق ترجیحات دولت مسلط می سازند» به کار می روند. تأکید بررسی حاضر بر این گونه نهادهای فنی علمی به مثابه سکّوهایی برای ترویج همگرایی اقتصادی و سیاسی اروپای غربی است. اما در این بررسی، از نظرات نای فراتر می رویم و به کندوکاو مشروح خطرات و لغزشگاه های اعمال قدرت نرم، مقاومت و مخالفت با آن هم در ایالات متحده و هم در خارج از آن کشور، و ناتوانی نهایی آن از حصول اهداف سیاست گذارانه ای می پردازیم که در وزارت خارجه ایالات متحده و دیگر کارگزاری های اصلی واشنگتن با جدیت تمام روی شان کار شده است.
برای قابل اداره ماندن این طرح، نگاه خودمان را روی قدرت هسته ای و موشک ها متمرکز خواهیم ساخت. (22) ایالات متحده در دهه های 1950 و 1960 در هر دوی این زمینه های حساس که از اهمیت راهبردی برخوردار بودند برتری قاطعی داشت و اروپاییان امیدوار بودند با کمک آمریکا این شکاف فناوری را برطرف سازند. بازیگران اصلی در وزارت خارجه ایالات متحده دوشادوش کمیسیون انرژی اتمی و اداره ملی هوا و فضا (ناسا) خواهان کمک به کاهش این شکاف، اگر نگوییم از میان برداشتن آن، بودند اما آنها مصمم بودند این کار را عمداً به ترتیبی انجام دهند که همگرایی اروپا شتاب بیشتری پیدا کند و در عین حال، منابع محدود علمی و فناوری اروپا به مسیرهایی هدایت شود که برای رهبری آمریکا بر این قاره، خطری نداشته باشد. به عبارت دقیق تر، این داستان تلاش های صورت گرفته برای به کارگیری علم و فناوری چونان ابزارهای همگرایی اروپا از طریق ترویج نهادهایی فوق ملی است که به زیان برنامه های ملی کشورها در حوزه های راهبردی مانند قدرت هسته ای و فضا سربرآوردند. دست کم آینده ای تصوری که دستگاه امنیت ملی دولت آمریکا را به حرکت وامی داشت چیزی جز این نبود، آینده ای که تاب و توان فرهنگ های کشورها در زمینه فناوری و سیاسی، و واقعیت های اقتصادی طرح هایی آرمانی چون تلاش برای دستیابی به قدرت هسته ای با امکان پذیری تجاری مانع تحقق آن بود و سبب تغییر آن شد.
پی نوشت ها :
1. Ron Susskind, 'Without a Doubt', New York Times Magazine, 17 October, 2004. Available at: www.cs. umass.ed/immerman/play/opinion 05/ Without A Doubt.html(accessed on 26 October2006
2.Manifest Destiny
3. Max Boot, 'The Case for American Empire', The Weekly Standard 7(6), 15 October 2001
4. Niall Ferguson, 'The Empire Slinks Back', New York Times Magazine, 27 April 2003
از این گذشته، نک.
(Niall Ferguson, Empire: The Rise and Demise of the British World Order and the Lessons for Global Power (New York: Basic Books, 2004
5. Myth of America
6. Walter L.Hixson, The Myth of American Diplomacy. National Identity and U.S Foregin Policy (New Haven,CT:Yale University Press, 2008), pp. 1-2
7. Michael Adas, Dominance by Design. Technological Imperative and America's Civilizing Mission (Cambridge: Belknap Press, 2006), p. 8
8. Joseph S.Nye JR., 'Soft Power,' Foreign Policy.80 (Fall 1990), pp.153-72
9. Eric Hobsbown, On Empire. America, War and Global Supermacy (New York: Pantheon Books, 2008), pp. 90-1
10. Nye, 'Soft Power', op.cit.
11. Pew Global Attitudes Project
12. Joseph S. Nye, JR. Soft Power. The Means to Success in World Politics (New York: Public Affairs, 2004), pp. 69-72
13. Adas, Dominance, op.cit., p.12
14. آنه ماری اسلاتر بر این تمایز تأکید کرده است:
Anne-Marie Slaughter, 'Wilsonianism in the Twenty First Century', in G. John Ikenberry, Thomas J. Knock, Anne-Marie Slaughter and Tony Smith (eds.), The Crisis of American Foreign Policy. Wilsonianism in the Twenty-Frist Century (Princeton, NJ: Princeton University Press, 2009), pp. 89-117.
15. برای ملاحظه مرور سودمندی در این زمینه، نک.
.(Mark Haugaard and Howard H. Lenter, Hegmony and Power. Consensus and Coercion in Contemporary Politics (New York: Lexington Books, 2006
16. knowledge/ power nexus
17. American (corporate) regime of world order
18. Charls Bright and Michael Geyer, 'Regimes of World Order: Global Integration and the Production of Difference in Twentieth - Century World History', in Jerry H. Bentley , Renate Bridenthal and Anand A.Yang (eds.), Interactions. Transregional Perspectives on World History (Honolulu: University of Hawai' i Prees, 2005), pp. 202-38 at p. 228
19. post- industrial society
20. knowledge economy
21. (Daniel Bell, The Coming of Post- Industrial Society. A Venture in Social Forecasting (New York: Basic Books, 1973). See also Manuel Castells, The Rise of the Network Society (Malden, MA: Blackwalls, 2000) and Manuel Castells, The Power of Identity (Malden, MA: Blackwells, 2004
22. بررسی های موردی که در ادامه مطلب می خوانید مبتنی بر پژوهش گسترده در اداره بایگانی ها و سوابق ملی در کالج پارک واقع در ایالت مریلند، کتابخانه رئیس جمهور لیندون بینس جانسون واقع در دانشگاه تگزاس در آستین تگزاس و مجموعه سوابق تاریخی و سازمان ملی هوا و فضا (ناسا) واقع در مقر ناسا در واشنگتن است.