اسلام سیاسی (1)

اهمیت اسلام سیاسی پس از انقلاب بزرگ اسلامی ایران بیش تر نمایان شد و این در حالی بودکه جهان اسلام، ایدئولوژی های معاصر هم چون ملی گرایی، لیبرالیسم غرب و سوسیالیسم نظامی و یا مارکسیسم سنتی را تجربه کرده بود. اما
سه‌شنبه، 28 آذر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اسلام سیاسی (1)
اسلام سیاسی(1)

نویسنده : حسن حنفی
ترجمه محمد حسن معصومی


 
اهمیت اسلام سیاسی پس از انقلاب بزرگ اسلامی ایران بیش تر نمایان شد و این در حالی بودکه جهان اسلام، ایدئولوژی های معاصر هم چون ملی گرایی، لیبرالیسم غرب و سوسیالیسم نظامی و یا مارکسیسم سنتی را تجربه کرده بود. اما این بار انقلاب اسلامی ایران "اسلام انقلابی" را عرضه کرد، یعنی چیزی که مسلمانان را توان می داد تا در پرتو آن،آزادی خویش را به دست آورند و در مقابل استعمار، صهیونیسم، سرمایه داری و نژاد پرستی ایستادگی کنند.
رهبری امام خمینی عنصری ارزشمند در موفقیت انقلاب اسلامی ایران بود، چرا که امام اراده ای آهنین داشت و عجز و سازش را نمی شناخت، موضع وی قاطع بود وسازش ویا راه حل میانه را نمیپذیرفت. ایشان از همان آغاز صاحب اندیشه بود و در سیاست - که دانش فقه است - و نیز اصول سیاست - که آن هم در میراث کهن ما علم اصول فقه است - تألیفاتی داشت و این دانش (اصول فقه) بر تدریس ایشان در حوزه علمیه قم و نیز بر تألیفات وی - که بیش تر خطی است و هنوز منتشر نشده است - به صورت عنصری غالب در آمده بود. با این که استاد فلسفه و کلام بود ولی هیچ گاه تفکر نظری از کلام و فلسفه یاگرایش های صوفیانه بر اندیشه وی چیرگی نیافت. امام مرد عمل بود تا یک نظریه پرداز صرف، وی فقیهی مبارز بود و از اوضاع جاری مسلمانان کاملا آگاهی داشت. شیوه انقلابی امام هم چون شیوه ابوالاعلی مودودی و شهید سید قطب یک شیوه کاملاً بنیادی و انقلابی است. وی اعتقاد داشت اوضاع جوامع اسلامی فقط در صورتی تغییر می یابد که نظام های کنونی حاکم بر دولت های اسلامی تغییر یابند،و سلطه سیاسی حاکم بر آن هامتحول گردد؛ و ما دیدیم که این امر با سقوط شاه در ایران تحقق یافت.امام در زمان شاه ادامه هر حکومت هر چند بر پایه قانون اساسی یا مجلس و یا حکومت ملی در سایه سلطه را نپذیرفت. همان طوری که از عثمان نقل شده که گفته است: "خداوند آن چه را که در قرآننیامده بوسیله حاکم محقق می سازد." و این درست همان شیوه ای است که سید جمال الدین اسد آبادی معتقد بود طبق آن می باید، نظام های پادشاهان و سلاطین در جهان اسلام دگرگون شود و دست عاملان استعمار و چپاولگران ثروت های مردم قطع گردد.
امام خمینی (ره) هم کتاب خود را با این آیه انتشار دادند که:
"إن الملوک اذا دخلوا قَرْیةً افسدوها و جَعلوا اَعِزَّةَ اهلِها اَذِلّه؛ [1]
پادشاهان چون به قریه ای درآیند تباهش می کنند و عزیزانش را ذلیل می سازند."
فقیه کسی است که در مقابل زمامدار ستمگر می ایستد، و در برابر سلطه و سرکشی ایستادگی می کند و در بیداری مردم میکوشد و نیز انقلاب را رهبری مینماید، پس نهایتاًعلما دژ مردم و خود، وارثان پیامبرانند و بزرگ ترین گواه نزد خداوند نیز سخن حقی است که در مقابل حاکی ستمگر گفته شود و این فقها هستند که با ولایتی که دارند، قیام می کنند و بعد از تحمل زندان و شکنجه تا مرز شهادت پیش می روند تاخدای خود را ملاقات میکنند. آنان هم چون علمای درباری در پی جاه و مقام نیستند و دل به دنیا نمیبندند.
کتاب حکومت اسلامی یا "ولایت فقیه" امام نیز در چهار چوب همین میراث سیاسی اسلامی معاصر قرار دارد. این کتاب، سرلوحه جنبش اسلامی در ایران قرار گرفت و حاوی [23]سلسله درس های فقهی است که مرجع بزرگ شیعه حضرت امام خمینی آن را برای طلاب حوزه نجف ایراد فرمودند. این کتاب هم چون کتاب ابن تیمیه، " السیاسة الشرعیهة فی اصلاح الراعی و الرعیه" و کتاب دیگر او "الحسبة فی الاسلام او "وظیفة الحکومة الاسلامیة" و نیز کتاب ابن قیم، "اصلاح الراعی و الرعیه" و دیگر کتاب های فقهی اسلامی است که از تشکیلات دولتی دراسلام سخن می گوید. هم چنین کتاب "الاحکام السلطانیه" از ماوردی و نیز ابن یعلی یا "ادب الدین و الدنیا" از ماوردی. اما کتاب امام خمینی تمایز خاصی نسبت به این ها دارد، چون بر نقش فقیه در انقلاب اسلامی و ضرورت برپایی حکومت اسلامی و تأسیس دولت اسلامی در رویارویی با استعمار و صهیونیست تأکید میورزد. بنابراین امام خمینی یک فقیه احیاگر و در پی اصلاح جامعه از رهگذر انقلاب اسلامی بود. او یک فقیه معمولی نبود که سعی در اصلاح جامعه از رهگذر نظام حاکم داشته باشد. این کتاب بیانگر تجربه های شخصی و مبارزه سیاسی طولانی امام خمینی است و مثل سایر فقهای اهل سنت و در صدر آنها ابن تیمیه و اسد آبادی میان معقول و منقول و امور معاش، سازش ایجاد می کند و احوال کنونی مسلمانان، معیار گزینش منقول و ماده معقول اوست به هر حال کتاب امام خمینی (ره) همزمان فراخوانی به اندیشه و دعوت به مبارزه مشترک است.

استعمار و صهیونیست

اهمیت دیگر این کتاب به نوآوری در فقه اسلام در خصوص مسائل سرنوشت ساز کنونی و به ویژه تجاوزهای استعمار و صهیونیسم و نیز توطئه چینی بر ضد اسلام و مسلمانان است.
در مورد یهودیان باید گفت که آنان هیچ گاه خیر و صلاح مسلمانان را نمی خواسته اند، آن ها فعالیت های عادی خود را برای زشت نشان دادن چهره اسلام و افترا بستن به آن و ایجاد اختلاف میان مسلمانان آغاز نمودند.
آن ها برای این کار افراد و جمعیت هایی را آموزش می دهند، دراین راستا همه قدرت های استعمار گر و سرسپردگانشان مانند حکام خائن و صهیونیسم و مادیگرای الحادی
نیز در تحریف اسلام و زشت نشان دادن چهره آن همکاری میکنند. امام خمینی میگوید:
"امروز میبینیم که یهودی ها - خذلهم الله - در قرآن، تصرف کرده اند، و در قرآن هایی که در مناطق اشغالی چاپ کرده اند تغییراتی داده اند، ما موظف ایم از این تصرفات خائنانه جلوگیری کنیم. باید فریاد زد و مردم را متوجه کرد تا معلوم شود که یهودی ها و پشتیبانانخارجی آن ها کسانی هستند که با اساس اسلام مخالف اند و می خواهند حکومت یهود در دنیا تشکیل دهند و چون جماعت موذی و فعالی هستند میترسم - نعوذ بالله - روزی به مقصود برسند و سستی بعضی از ما باعث شود که یک وقت حاکم یهودی بر ما حکومت کند. خدا آن روز را نیاورد." [2]
مسیحیان نیز همین کاررا کردند، و آخرین ره آوردشان،استعمار بود که به مدت سه قرن سایه شوم خود را بر جهان گسترانیده بود، هدف آن ها در این کار، گسترش آیین نصرانی نبود چرا که آنان به هیچ آیینی ایمان نداشتند، در واقع آرمانشان سلطه و نفوذ بر ثروت های مسلمانان و پوک نمودن اسلام بود، زیرا اسلام دژ نفوذ نا پذیری محسوب میشد که مسلمانان را در ایام جنگ های صلیبی حفظ کرده بود.
به هر حال استعمار در راستای اهداف خود مبلغان و خاورشناسان و نیز دستگاه های تبلیغاتی و جمعیت های مذهبی بین المللی را به منظور تحریف اسلام به خدمت گرفت، و منظور او از زشت نشان دادن چهره اسلام از طریق مؤسسات و هیئت های علمی همانا از بین بردن پویایی اسلام بود تا مسلمانان به آن توجهی نکنند و هم چنان در ظلم پذیری و عقب ماندگی خویش بمانند و هیچ گاه به فکر برپا نمودن حکومت اسلامی و یا در اندیشه استقلال مسلمانان و حفظ هویتشان نباشند.
هدف از دور کردن مسلمانان از اسلام، عقب مانده نگه داشتن و ناتوان و بیچاره نمودن آن ها و بالا کشیدن ذخایر و نیز بهره کشی از زمین ها و ثروت های انسانی ایشان بود تا مسلمانان هم چنان در فقر و تهیدستی به سر برند و استعمارگران از دارایی های آن ها بهره ببرند و تا این که مسلمانان نسبت به دستورهای اسلام در مسئله فقر و غناو جهاد و ستیز در مقابل دشمن آگاهی پیدا نکنند، لذا هیچ مسلمانی نمی توانست از حکومت اسلامی سخن بگوید، مگر ا ین که اگر چنین میکرد، مزدوران استعمار او را از بین میبردند و یا وی را متهم به واژگونی رژیم و نافرمانی از دین و حاکمیت و تجاوز به مقدسات و یا دیوانگی و بی خردی و قتل و آدم کشی مینمودند، هم چنان که مزدوران شاه در عراق پس از نشر اولین چاپ کتاب "حکومت اسلامی" امام خمینی چنین کردند.
در این میان تعدادی از مسلمانان نیز فریب خوردند به طوری که از سنت و هویت خود دست کشیدند و این تا جایی بود که برخی پوشیدن لباس رزم را منافی با دوستی و محبت می دانستند در صورتی که امامان لباس جنگ بر تن میکردند و برای جنگیدن، شمشیر حمایل مینمودند. از سویی از نیز کار برخی دیگر به جایی رسید که خویشتن را در مقابل پیشرفت تمدن مادی غرب تحقیر می کردند و در برابر آن احساس خردی می نمودند و عقب ماندگی خود را به ناتوانی نسبت داده ادعا می کردند که پیشرفت و رسیدن به قافله تمدن غرب جز از رهگذر کنار نهادن دین و رها کردن آموزش های آن میسّر نیست؛ فی المثل از دیدگاه اینان این دین بوده است که ما را از رسیدن به کره ماه باز داشته است!
استعمار برای زشت نشان دادن اسلام بر چهاررکن تأکید میورزید:
1- نخست این که گفتند اسلام هیچ ارتباطی با تشکیلات زندگی اجتماعی و یا برپایی حکومت و ایجاد دولت ندارد،و صرفاً به مسائلی از قبیل حیض و نفاس میپردازد نهایت این که یک سری مسائل اخلاقی برای تهذیب نفس دارد، هم چنان که صوفیان و سرسپردگاناستعمار به عنوان زمامداران جهان اسلام هم چون اربابان استعمارگرشان مبلّغ جدایی دین از سیاست بودند، برخی مسلمان نماهای مزدور استعمار نیز به هدف از بین بردن اسلام این مقوله را رواج می دادند تا استعمار بتواند به آسانی ثروت های مسلمانان را ببلعد. هنوز نیز زمامداران کشورهای اسلامی بنا به تعبیر رشید رضا، اندیشه شیطانی جدایی دین از سیاسترا سر می دهند.
آنان می خواهند اسلام، صرف عبادات، معاملات و اخلاق فردی باشد نه یک نظام
اجتماعی تا دستشان برای چپاول ثروت و مقدرات مسلمانان باز باشد. آنان به خوبی نسبت به دیدگاه اسلام از عملکرد خود واقف اند و از آن بیم دارند، لذا برآنند که توان آن را از بین ببرند تا مسلمانان قدرت دین خود را به طور مستقیم از قرآن و سنت درک نکنند، زیرا این دو، از منابع اصلی قانون گذاری اسلام و دو محوری هستند که به زندگی آنان جهت میبخشند.
حقیقت این است که آیات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی قرآن، کم تر از آیات عبادی و اخلاقی آن نیست، بنابراین نه اسلام مسیحیت است و نه مسجد، کلیسا و نه فقیه، کشیش.
اسلام در مقابل دو امپراتوری قدرتمند آن روزگار؛ یعنی ایران و روم، ظاهر شد. هر دوی آن ها نیز از نظام اجتماعی مطلع بودند، اما در این میان اسلام، نظام اجتماعی متناسب با روز را ارائه داد، زیرا از ضرورت ها و نیازهای عصر در زمینه قانون گذاری بی اطلاع نبود.
2ـ گاهی نیز ادعا می کردند: اسلام ناقص است و میبایست آن را با قوانینی که غربی ها ابداع کرده اند تکمیل نمود. با این وسوسه بود که به تدریج قوانین مسلمانان از نظام های غربی به عاریت گرفته شد و رژیم شاهنشاهی موروثی تثبیت گردید، در حالی که این نوع رژیم ها هیچ مبنایی در اسلام ندارند، در واقع اسلام همه نظام های پادشاهی و ولایتعهدی و به طور کلی همه رژیم های موروثی را باطل اعلام کرد، چرا که فقط خداوند است که مالک و وارث و صاحب امر است،و همین بود که سید الشهدا امام حسین (ع) علیه نظام پادشاهی و موروثی بنی امیه قیام کرد تا از سنت حسنه پیامبر (ص) اطاعت کرده باشد.
گاهی گفته می شود که از نشانه های نقص قوانین مسلمانان، عدم ارائه قوانین مناسب برای ربا، مشروب و فحشا است.
حقیقت این است که اسلام، امور فوق را تحریم کرده و مجازات هایی برای مرتکبان آن ها در نظر گرفته است. چنین قوانین و حدودی ناشی از نگرش همه جانبه به انسان و متناسب با فطرت او است و به هیچ رو، عیب دین شمرده نمیشود. اما هدف استعمار از طرح این مسائل ناتوان جلوه دادن دین در زمینه اداره اجتماع و نیز قانون گذاری است تا بتواند از این طریق قوانین غربی را جایگزین آن سازد.
در واقع قوانین غربی مشکلات زیادی برای مسلمانان پدید آورد که در رأس آن هاطولانی کردن قضاوت در یک شکایت یا مسئله عادی بود، به طوری که گاهی تمام عمر یک نفر یا فرزندانش صرف میشود تا حکمی در مسئله خاصی برایشان صادر شود، از این رو پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران دستگاه های تبلیغاتی غربی از سرعت احکام صادر درباره برخی از مزدوران آدم کش شاه و نیروهای امنیتی او (ساواک) شگفت زده شدند، در حالی که حکم قتل و یا مجازات مجرمان در اسلام مشخص است. و جرم فساد در زمین - در صورت وجود قرائن و حضور شاهدان - دارای حد مشخص خویش است. صدور حکم نیز به وقت زیادی نیاز ندارد.
هدف دیگر استعمارگران بازی با قوانین و سوء استفاده متنفذین و ثروتمندان از آن قوانین بود، تا جایی که قانون فقط برای افراد ضعیف اجرا می شد و توانمندان از آن شانه خالی میکردند و خلاصه، مردم دیگر در برابر قانون یکسان و برابر نبودند.
3- میگویند احکام اسلام با نظر به حالت بدویتی که مسلمانان صدر اسلام داشتند خشن و سخت است از این رو نمیتوان آن را در عصر حاضر اجرا نمود، در حالی که در غرب حکم به اعدام کسانی داده میشود که فقط ده گرم هروئین قاداق می کنند. آری آن ها این عمل خود را توجیه میکنند که دفع فساد است اما همان را برای دیگران جایز نمیدانند. این گونه احکام آنان در مقایسه با مجازات شراب خوار، که در اسلام هشتاد تازیانه تعیین شده ،حکم اسلام به نظر بسیار ملایم می نماید. چون شراب بنیان بسیاری ازمفاسد اجتماعی است در حالی که هم زمان غرب آن را جایز می داند. در مورد زنا نیز اسلام مجازات هایی برای زنای محصنه و غیر محصنه و به منظور جلوگیری از فساد و فحشا وضع نموده است در حالی که غرب آن را واگذشته، چون آن را بخشی از آزادی های فردی میداند . یا اگر اسلام مجازات های خود را در حضور تعدادی از مؤمنین اجرا کند میگویند این قساوت است اما هیچ کس جنایت ها و کشتارهای دسته جمعی آمریکا را در ویتنام به عنوان اعمال خشونت بار در نظر نیاورده است. اگر اسلام از خود دفاع کند می گویند تجاوز و وحشی گری است، اما کشتارهای آمریکا و غرب و تجاوزهای آن ها برملت ها به حساب دفاع از آزادی و تمدن گذاشته میشود، لذا آن چه را برای ما تحریم می کنند برای خود جایز و روا می دانند.
4- هم چنین گفته شده، دین اسلام از نظام حکومتی و یا قانون اساسی برخوردار نیست، و به فرض وجود برخی تشکیلات و یا سیستم های قانون گذاری، باز هم نیازمند چیزی است که ضامن اجرای آن باشد، نهایتاً در بهترین شرایط اگر دارای قانون هم باشد فاقد قوه اجرایی است.
هدف از این اشکال دور نمودن مسلمانان از سیاست و حکومت و برپایی حکومت اسلامی برای اجرای قوانین است. در پاسخ آن ها باید گفت که: ولایت فقیه صرفاً به معنای وضع احکام نیست، زیرا امکان این بود که این احکام را در یک کتاب قانون گرد آورد و خداوند نیز به نیابت از مسلمانان عهده دار جنگ با دشمنان باشد، در حالی که نیاز به حاکم (خلیفه خدا در زمین) مربوط به جنبه اجرایی است نه قانون گذاری.
زیرا قانون گذاری از آن خداوند است، اما اجرای قانون بدون یک حاکمیت سیاسی امکان پذیر نیست. از این رو ولی امر ،عهده دار اجرای قانون می شود، همان طور که پیامبراکرم (ص) و خلفای پس از او و کارگزارانشان در سرزمین های دور این چنین میکردند.در واقع رسول اکرم (ص)، به بیان و ابلاغ احکام بسنده نکرد،بلکه آن را پیاده کرد و حدود را عملاً اجرا نمود، پس پیامبر و خلفای پس از او صرفاً پیام آوران دین نیستند بلکه پیروان قانون الهی و هم زمان، مجریان احکام و حدود حضرت حق اند. بدین خاطر است که میگوییم برپایی حکومت اسلامی و تشکیلات اجرایی بخشی از اسلام است.
اما استعمار بر آن شد تا میان دین و سیاست جدایی بیفکند و علمای اسلام را در وضعی قرار دهد که صرفاً به بررسی مسائلی از قبیل حیض و نفاس بپردازند آن گاه این توهم را در مردم پدید آوردند که روحانیان توان انجام امور سیاسی را ندارند. آنان این شایعه را دربرنامه های آموزشی رواج دادند، در حالی که پیامبر اکرم (ص) و نیز خلفا و امامان هیچ کدام میان دین و سیاست جدایی قائل نشدند.

پی نوشت ها :

[0] نویسنده مقاله یکی از دانشمندان و روشن فکران اهل سنت است. نشر این گونه مقاله ها بدین معنا نیست که مجله با همه دیدگاه های نویسندگان موافق باشد، بلکه هدف آن است که خوانندگان در جریان طرز تفکر دانش مندانی باشند که تلاش می کنند اندیشه های دینی را با سکولاریزم سازش دهند، تا در فرصت های مناسب به وسیله متفکران اسلامی مورد نقد و بررسی قرار گیرد.
[1] . نمل(27) آیه 34.
[2] . ولایت فقیه(چاپ اول: تهران ، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1373) ص 116.

منبع فصلنامه حکومت اسلامی شماره3

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط