گفتوگو با حجتالاسلام علی ذوعلم
رهبر معظم انقلاب اسلامی، در دیدار جوانان استان خراسان شمالی،[1] آسیبشناسی و علتیابی در زمینهی عدم پیشرفت لازم در بخش سبکو فرهنگ زندگی را ضروری خواندند و با دعوت از اندیشمندان حوزه و دانشگاه، نخبگانسیاسی و فکری، دستگاههای مرتبط با فرهنگ و تعلیم و نیز جوانان، خاطر نشان کردند: دراین زمینه باید همه به خود نهیب بزنیم و ضمن تلاش جدی برای آسیبشناسی، بهچارهجویی و جستوجوی راههای علاج بپردازیم. در این ارتباط، برهان در سلسله نشستهای تخصصی، به بررسی ابعاد مختلف این حوزه پرداخته است.
مقام معظم رهبری همواره به نقش و جایگاه آموزشوپرورش و اهمیت آن در چگونگی پیشبرد تحقق تمدن نوین اسلامی و در واقع سبک زندگی اسلامیایرانی تأکید داشتهاند. از این رو، در نشستی با حضور حجتالاسلام والمسلمین علی ذوعلم، رئیس پژوهشکدهی فرهنگ و مطالعات اجتماعی و مشاور اسبق وزیر آموزشوپرورش، به بررسی نقش و جایگاه نظام آموزشی در تحقق سبک زندگی اسلامیایرانی پرداختیم.
رهبر معظم انقلاب آموزشوپرورش را بخش بسیار مهم، اساسی و زیرساخت اصلی برای شکلگیری جامعهی پیشرفته و برخوردار از خصلتهای والای انسانی و زمینهساز تعبیر سبک زندگی اسلامیایرانی میدانند. با توجه به تبلیغات و آموزشهای فراگیر سبک زندگی غربی، نظام آموزشی ما چطور میتواند گامهای استوار و مؤثری را برای ترویج سبک زندگی اسلامیایرانی بردارد؟
بحث سبک زندگی که مقام معظم رهبری مطرح میکنند، جایگاه بسیار مهمی دارد. در واقع بحثهای ایشان، به خصوص در این دههی اخیر، بر نکات کلیدی پیشرفت جامعه تأکید داشته است؛ مثل بحث مهندسی فرهنگی، بحث تحول بنیادین در آموزشوپرورش، بحث تمدن اسلامی و جامعترین بحث که تدوین الگوی اسلامیایرانی پیشرفت است. همهی این بحثها در پنج سطحی که ایشان در فرآیند رشد جامعهی اسلامی ما و جامعهی جهانی مطرح کردهاند، قابل تحلیل است.
این پنج مرحله شامل پیروزی انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی، جامعهی اسلامی و جهان یا تمدن اسلامی در سطح جهانی است. در حقیقت بحث سبک زندگی در این منظومه جای دارد. ما برای رسیدن به تمدن اسلامی باید مراحلی را طی کنیم که بعضی از آن مراحل تا کنون بسیار خوب طی شده است، ولی بعضی باقی مانده و داریم برای گذراندن آن تلاش میکنیم. برای گذار از این مراحل نیاز به مبنای نظری و نقشهی عملی و عینی داریم که اسم آن را الگوی اسلامیایرانی پیشرفت میگذاریم.
رهبر بزرگوار ما هم اشاره داشتند که بحث پیشرفت یک جنبهی سختافزاری و در واقع فناورانه و علمی دارد که جنبهی تمدنی پیشرفت است و یک جنبهی فرهنگی پیشرفت که در این جنبه بروز و ظهور نگرشها و ارزشها در رفتار جامعه، سبک زندگی را به وجود میآورد. در حقیقت سبک زندگی عبارت است از الگوهای رفتاری که جامعه بر اساس نگرشها و ارزشهای خود ارائه میدهد و در عمل متبلور میشود. بنابراین نزدیکترین لایهی فرهنگ به عینیت سبک زندگی است. ممکن است ما وقتی بحث فرهنگ را مطرح میکنیم، در لایههای نظری یا در لایههای ساختاری و نهادی فرهنگ بحث کنیم، ولی در موضوع سبک زندگی دیگر وارد آن بحثها نمیشویم، در حالی که سبک زندگی برآیند این فرآیند پیچیدهی فرهنگی است که در جامعه اتفاق میافتد و در عمل متبلور میشود.
آن گونه که زندگی میکنیم سبک زندگی ماست و نمیتوانیم بین ادعا و عمل تفکیک قائل شویم. مثلاً نمیتوانیم ادعا کنیم که منظم هستیم، ولی نباشیم یا ادعا کنیم که در تعاملات اجتماعی انصاف را رعایت میکنیم، ولی نکنیم. این بُعد عملی و عینی است. امنیتیترین فرآیندی که میتواند این بُعد عملی و عینی را محقق کند، فرآیند تربیتی جامعه است. ما باید فرآیندهای فرهنگساز را طبقهبندی کنیم، مثلاً اگر یک فرآیند تبلیغی است، باید در جامعه اطلاعرسانی، فضاسازی و زمینهسازی کنیم. اگر یک فرآیند آموزشی است، باید مستقیم یا غیرمستقیم یا از طریق رسانهها، آن را آموزش دهیم. عمیقترین فرآیندی که سبک زندگی را در عمل تحقق میبخشد، فرآیند تربیتی جامعه است.
این موضوع نشان میدهد که مدرسه یکی از مهمترین ارکان تربیتی جامعه و از مؤثرترین بسترهای تغییر و اصلاح سبک زندگی است. خانواده اولین و مهمترین رکنی است که سبک زندگی را ناخودآگاه به فرزندان منتقل میکند و در کنار خانواده، مدرسه هم نقش مهمی دارد. تعامل بین خانواده و مدرسه هم مهم است و ممکن است مدرسه در مرحلهای از مسیر بتواند تأثیر خانواده را تعدیل یا اصلاح کند. بنابراین مهمترین رکن در شکلدهی به سبک زندگی در بلندمدت، مدرسه و نظام آموزشی است. در بحث نظام آموزشی کارهایی انجام شده است، ولی ما هنوز در این زمینه دچار روزمرگی هستیم؛ روشها و الگوهایی متحجرانه و منجمد در بحث ساختار، روش و محتوا وجود دارد که اجازه نمیدهد مدارس ما چنان که شایسته هستند و ظرفیت دارند این نقش را ایفا کنند.
در حال حاضر دو سؤال اساسی مطرح است؛ اول اینکه آیا مدارس ما نقش خود را در تحقق سبک زندگی دانشآموزان در جهت مثبت ایفا میکنند یا خیر و دوم اینکه در این جهتگیریهای مثبت، تا چه حدی از ظرفیتها استفاده میشود.
موضوع تعلیموتربیت در مدرسه اهمیت بسیار دارد که متولی آن معلمان و مربیان هستند. آیا معلمین و مربیان ما برای ترویج سبک زندگی اسلامیایرانی آموزش دیدهاند و آیا از این آموزشها حداکثر استفاده را میبرند؟
متأسفانه در نظام کنونی آموزشی ما، مدرسه هنوز جایگاه و شأن خود را پیدا نکرده است. ممکن است در شعارها و سخنرانیها گفته شود که مدرسه مهمترین رکن آموزشوپرورش است، ولی در عمل این طور نیست. اولاً مدارس ما غالباً فاقد هویت فرهنگی و تربیتی ویژه و تعریفشدهی خود هستند، یعنی محیط مدرسه بیشتر اداری و آموزشی تلقی میشود تا محیط تربیتی. ثانیاً مدارس ما از توانمندی و اقتدار کافی و لازم برخوردار نیستند.
نوعی اقتدار در بُعد فکری و تربیتی مطرح است که مدرسه بتواند به عنوان یک نهاد و نظام دارای روح و پویایی، مطالب خود را تحلیل کند، دربارهی آن تصمیم بگیرد، آن را اجرا و خودسنجی کند. نوع دیگر اقتدار از حیث مباحث اداری، مالی، تشکیلاتی و اختیاراتی است که بتواند در انتقال معلمان و جهتدهی آنان به خانوادهها نقش ایفا کند که از این جهت هم مدارس ما در جایگاه خود قرار ندارند. از نظر جایگاههایی که در مجموعهی ساختار اداری آموزشوپرورش تعریف شده است، بیشتر مدارس ما منفعل هستند؛ یعنی مسئولاند که بخشنامهها را بخوانند و خوب اجرا کنند. چنین انتظاری از مدارس وجود ندارد که خود آنها فکر تولید کنند و مسائل خود را حل کنند. البته در حال حاضر، چنین اجازهای هم به آنها داده نمیشود.
بگذریم از بعضی مدارس غیرانتفاعی که این گونه عمل میکنند. جهتگیری تربیتی بعضی از مدارس غیرانتفاعی هم در سبک زندگی بیشتر به سمت آموزشوپرورش غربی و تقلیدی است، زیرا در حقیقت انتظار جامعه، دانشآموزان و خانوادهها از مدرسه این است که دانشآموز بتواند در کنکور موفق و وارد یک دانشگاه معروف شود. بنابراین کل این فرآیند معیوب است و در این شرایط، مدارس هم به تنهایی نمیتوانند کاری انجام دهند و ما هم نمیتوانیم از آنها انتظار کار ویژهای داشته باشیم.
من به رئیس محترم یکی از دانشگاههای مشهور کشور عرض کردم که آیا برای شما مقدور است که شاخصهای کنونی ورود به دانشگاه را که فقط تکیه بر محفوظات است، تغییر دهید و اعلام کنید که دانشآموزانی را به عنوان دانشجو میپذیریم که علاوه بر برخورداری از معلومات مناسب، اهل فرهیختگی، فرزانگی، تفکر و خلاقیت باشند، در سبک زندگی و فرهنگ خود دارای شاخصههایی خوب، در اخلاق و رفتار قابل قبول و معرفت و بصیرت انقلابی داشته باشند.
اگر امروز دانشگاههای ما، به خصوص چند دانشگاه برجسته، تصمیم بگیرند که این کار را با شاخصهای کاملاً روشن و شفاف انجام دهند، به گونهای که اعتماد جامعه مخدوش نشود و تصورات و تلقیهای نادرست صورت نگیرد، خواهید دید که پنج سال بعد، مدارس ما نیز تحت تأثیر این کار، جهتگیریهای خود را اصلاح خواهند کرد. البته این کار شدنی است و نیاز به پشتکار و عزم راسخ دارد.
امروز بهترین دبیرستان ما دبیرستانی است که دانشآموز المپیادی موفق یا در کنکور رتبههای کمتر از صد داشته باشد و چنین چیزی در مدارس ما رسمی و نهادینه نیست که مدرسهای موفق است که سبک زندگی دانشآموزان آن اسلامیایرانی و نگرش آنان به مقولات مختلف زندگی درست باشد. حال ممکن است دبیر، معلم، معلم پرورشی یا مدیر مدرسهای بنا به دغدغههای خود کارهایی انجام دهند که حاشیهای است و کارهایی نیست که در متن باشد. در حقیقت امروز مدارس ما بیشتر به عنوان یک محیط آموزشی صرف تعریف میشوند، نه به عنوان یک محیط تربیتی که در بُعد علمی آن، به دنبال تقویت علمی باشیم.
بنابراین مدرسه در درجهی اول باید به جایگاه خود برگردد و دوباره تعریف شود. این کار شدنی است و البته کار آسانی هم نیست و با بعضی از شتابزدگیها و گرایش به کارهای نمایشی و گزارشی، که معمولاً در مدیریتهای ما وجود دارد، سازگار نیست. برای این کار اولاً شأن و منزلت مدرسه و آموزشوپرورش باید ارتقا پیدا کند و ثانیاً نوعی ثبات سیاستگذاری و مدیریتیِ محتوایی در آموزشوپرورش به وجود آید.
این روزها دولت در حال تغییر است و وزیر دیگری برای آموزشوپرورش انتخاب میشود و شما خواهید دید که او هم در مقابل انواع و اقسام مطالبات حاشیهای، حزبی، منطقهای و شخصی، نمیتواند این انتظار را برآورده کند که آموزشوپرورش را در جهتگیری بلندمدت محتوایی پیش برد. پس باید برای آن چارهای اساسی اندیشید. مسئله این است که امروز آموزشوپرورش ما، که مدیریت اقتصادی مدارس را بر عهده دارد، در حقیقت دستخوش تحولات مدیریتی دولتهاست و فرآیند انتخاب وزیر آموزشوپرورش هم به گونهای نیست که این جهتگیریهای محتوایی و مبنایی در او اصل دانسته شود.
اگر بتوانیم این مسئله را حل کنیم، به تدریج جایگاه مدرسه ارتقا مییابد. البته در کنار این راهکار، که از بالا به پایین است، نباید راهکار بدنه و متن را هم فراموش کنیم؛ یعنی ارتقای تفکر و مسئولیتشناسی مدیران ما به این کار کمک میکند، ولی وقتی سیستم و کل نظام به گونهای است که این مجال را به یک مدیر نمیدهد و از او انتظار ندارد که بتواند در زمینههای محتوایی و تربیتی کار کند، او هم در قالب کارهای حاشیهای کار خود را انجام خواهد داد. البته سیاستهای کلانی که اخیراً مقام معظم رهبری در مورد تحول بنیادین در آموزشوپرورش ابلاغ کردهاند، این امید را ایجاد میکند که ما به این سمت حرکت کنیم؛ ولی این موضوع به تنهایی کافی نیست و تا وقتی که سیاستهای کلان نتواند فرآیندها، نهادسازیها و مجموعهی سامانهی کار را اصلاح کند، بیفایده است و در عمل اثری از آن دیده نمیشود.
مواردی مثل انضباط، وجدان کاری، قانونپذیری در سبک زندگی، ملاک رفتاری و اخلاقی تلقی میشوند و بهترین جایی که میشود این ملاکها را ترمیم و بازسازی کرد، آموزشوپرورش است. به نظر میرسد ترویج این ملاکها در سنین کم و دورهی دبستان بیشتر به کار آید. چطور میتوان این مبانی را در آموزشوپرورش احیا کرد؟
در حال حاضر، بخشی از این توقعات در بعضی از مدارس اجرا میشود، ولی در متن برنامهها، اهداف و سیاستهای آموزشوپرورش نیست و در حاشیه قرار دارد. مثلاً جایگاهی که امروز معاونت فرهنگی و پرورشی در آموزشوپرورش دارد، عملاً حاشیهای است؛ یعنی اگر این معاونت منحل شود، هیچ دانشآموز، پدر، مادر و مدیر مدرسهای احساس نمیکند که در روند آموزشی و تربیتی مدرسه خلل ایجاد شده است؛ یعنی حضور وجود دارد، تلاش میشود و تدبیر کافی است، ولی نه در متن، بلکه در حاشیه.
آنچه در متن مدرسه باید اتفاق بیفتد، ممکن است در برنامهی درسی مدرسه، مضامین و مطالب آن دیده شود، ولی مقدمهی کار است. مجموعهی تعاملات بین مدیر مدرسه، معلمان، دانشآموزان و خانوادهها همان است که در عمل دانشآموز از مدرسه به دست میآورد. در حقیقت نگاه معلم به دانشآموز بسیار مهم است. آیا معلمان به دانشآموز نگاه اسلامی و متناسب با فطرت انسانی دارند؟ آیا نگاه آنان به دانشآموز این است که او یک امانت الهی است؟ چقدر جایگاه و منزلتهای اجتماعی کاذب در نگاه معلمان به دانشآموزان مؤثر است؟ معلمان ما از طریق زبان و نوشته میخواهند مطالب را منتقل کنند یا از طریق عمل؟
در هر حال، این جهتدهی کلی «کُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ» که در اسلام به صراحت مطرح شده است، در درجهی اول متوجه معلمان، مربیان و کسانی است که میخواهند جامعه را تربیت کنند. آنها با عمل خود جامعه را تربیت میکنند، نه با زبان. بنابراین اگر معلمی در مدرسه با دانشآموزی تعامل خوبی نداشته باشد و دانشآموز احساس کند که بین دانشآموزان تبعیض روا داشته میشود یا نفوذ مدیر بر معلمان به حدی باشد که معلم از استقلال آموزشی و تربیتی و به خصوص ارزشیابی دانشآموز برخوردار نباشد و بدون ارزیابی درست و تکیه به ارزشیابیهای منطقی در پیشرفت تحصیلی، به دانشآموزی نمرهای دهد، به کل فرآیند آسیب وارد میشود.
بنابراین ما بیش از اینکه به آموزش معلمان توجه داشته باشیم، باید به تربیت آنان توجه کنیم. در تربیت معلمان هم فضای فرهنگی مراکز تربیت معلم یا دانشگاه فرهنگیان و نوع تعاملی که بین استاد و دانشجو و معلم وجود دارد، بسیار مهم است. اگر فضای تربیتی معلمان فضای دانشگاهی و دانشی صرف شود که معلم فقط علم و مهارتهای رایج معلمی را یاد بگیرد، نمیتوانیم از او انتظار داشته باشیم که بتواند در سبک زندگی دانشآموز مؤثر باشد.
مدیریت مدارس هم بسیار بسیار مهم است. امروز غالباً مدیریت مدارس مدیریتی اجرایی و اداری تعریف میشود. در بعضی از مدارس، بین معلمان و دبیران این موضوع وجود دارد که چون شخصی نمیتواند تدریس کند، مدیر مدرسه شده است؛ یعنی به خاطر عدم توانمندی در تدریس، مدیریت را به دست آورده است. این آسیب بسیار مهم است. در حقیقت مدیریت مدرسه، مدیریت اجرایی، عملیاتی و مالی صرف نیست، بلکه مدیریت باید آموزشی، علمی و فراتر از اینها، نوعی راهبری تربیتی باشد. اگر بتوانیم مدیران مدارس را در حد راهبر تربیتی مدرسه تعریف و به آن عمل کنیم، میتوانیم محیط مدرسه را به همان محیطی که مطرح کردید تبدیل کنیم.
باز تأکید میکنم، این گونه نیست که در هیچ مدرسهای مدیریت یا فضای تربیتی مطلوب نداشته باشیم. وجود دارد، ولی کافی نیست و اگر وجود دارد، به دلیل اراده و دغدغههای مسئولین و افراد است و هنوز در متن آموزشوپرورش نهادینه نشده است. البته اسناد تحولی آموزشوپرورش قدمهای خوبی برداشتهاند و امروز در مرحلهی تبیین نقشهی راه، با ابهام مواجه نیستیم. مهم این است که برای تحقق این نقشه، برنامهریزی و به مقدمات بعیدهی این مسیر توجه کنیم. ممکن است امروز قدمی در آموزشوپرورش برداریم که ده یا پانزده سال دیگر نتیجه دهد. ما امروز نباید فقط به تربیت معلمان توجه کنیم، بلکه باید به تربیت اساتید مراکز تربیت معلم و تربیت مدیران مدارس هم توجه خاصی داشته باشیم.
بنابراین راهکار کاملاً روشن است. اگر دولتها نه فقط از جهت مالی و اعتباری، بلکه از جهت فکری و انسانی به این موضوع توجه داشته باشند، این مهم محقق خواهد شد. مقام معظم رهبری فرمودند که وزارت آموزشوپرورش مثل بقیهی وزارتخانهها نیست. بنابراین وزیر آموزشوپرورش نباید همسطح بقیهی وزرا باشد و باید شخصی فرهیخته، مورد قبول، اهل تفکر و خلاقیت، دارای دغدغههای تربیتی و مورد اعتماد کل جامعه باشد. آموزشوپرورش مردمیترین وزارتخانهی دولت است و با مردم ارتباط مستقیم دارد. اگر خانوادهها به آموزشوپرورش اعتماد نکنند، با آن همسو نخواهند شد و اگر نگاه دانشآموزان به آموزشوپرورش مثبت نباشد، تأثیرپذیری آنان به شدت کاهش خواهد یافت.
نکتهی دیگر این است که باید بدانیم این روند تدریجی است و نمیتوانیم در کوتاهمدت انتظار جهش بزرگی در این زمینه داشته باشیم؛ زیرا تمام معلمان، دبیران، مربیان و مدیران آموزشوپرورش سبک زندگی خاص خود را به مدرسه منتقل و به دانشآموز القا میکنند و ما نمیتوانیم با بخشنامه یا آموزشهای کوتاهمدت سبک زندگی آنان را به کلی متحول کنیم. بنابراین اگر تلاش شود، برنامهریزی درست وجود داشته باشد و موفق شویم این کار را به درستی انجام دهیم، بعد از دو یا سه نسل دانشآموزان، میتوانیم انتظار داشته باشیم که به نتیجهی مطلوب برسیم؛ زیرا اصلاح سبک زندگی به تدریج تحقق پیدا میکند.
ممکن است راههای میانبری هم وجود داشته باشد که اگر جامعه و به خصوص نظام بوروکراتیک و نظام اداری حاکم بر مجموعهی دستگاههای ما، از جمله آموزشوپرورش اجازه دهد، میتواند راهحل خوبی باشد. اما من با توجه به تجربههایی که در این زمینه دارم، چندان به این راهحلها امیدوار نیستم؛ زیرا متأسفانه فضای حاکم بر دستگاههای بوروکراتیک ما چنان بسته، تشریفاتی و شکلگرفته در بعضی از اصول غیرمؤثر است که مجال این تحرک و پویایی را بسیار تنگ میکند. نمیخواهم ناامید باشم، ولی بسیار مشکل است.
ما نباید انتظار چندانی داشته باشیم. به هر حال، این کار قطعاً شدنی است. در واقع در مدارس ما این ظرفیت بالقوه وجود دارد که بتوانند این نقش را ایفا کنند، ولی در حال حاضر، به دلیل آسیبها و موانعی که وجود دارد، این نقش به درستی ایفا نمیشود. اگر در مراکزی هم تا حدی ایفا میشود، به دلیل دغدغههای شخصی مدیران است.
به سند تحول راهبردی آموزشوپرورش اشاره داشتید که قرار است به واسطهی آن تحول بنیادینی در ساختار آموزشوپرورش به وجود آید. سبک زندگی در این سند چه جایگاهی دارد و آیا منجر به تحول سبک زندگی دانشآموز و اجتماع خواهد شد؟
به نظر میرسد این تعبیر جزء اهداف آموزشوپرورش مطرح شده است و در هدفگذاریهای نظام درسی و تربیتی به این مسائل توجه کردهاند و حوزههای یادگیری هم این مسائل را مورد توجه قرار دادهاند؛ ولی مهم این است که اولاً نکات مهم این سند درست فهم شود و صرفاً به عنوان واژههایی روی کاغذ باقی نماند. ثانیاً فهم درست و عمیق این اسناد نیاز به یک فرآیند آموزشی و تربیتی گسترده و عمیق دارد که تا کنون در حد قابل قبولی در آموزشوپرورش تعریف نشده است و سوم اینکه به طراحی الگوها و مدلهایی نیاز داریم که بتواند این اهداف را محقق کند.
در غرب دقیقاً الگو، مدل عملیاتی و سناریوهایی طراحی شده است که این سبک زندگی را محقق میکند. ما هنوز این طرحها را طراحی و تدوین نکردهایم، زیرا متأسفانه نگاه به این سند تحول گاهی در چارچوب بوروکراتیک محدود میشود؛ یعنی صرفاً به عنوان سندی است که ابلاغ شده است و باید اجرا شود که موجب کاهش تأثیرگذاری آن میشود. در حقیقت سند تحول بنیادین یک فکر است، نه صرفاً یک قانون. فکری که باید دربارهی آن تأمل کنند، آن را تحقیقی بپذیرند و باور کنند. ما میتوانیم کاری انجام دهیم که این باور تقویت شود و گسترش پیدا کند، ولی هنوز این کار به دلایل یا موانع مختلف انجام نگرفته است.
کسانی که میخواهند این طراحیها را انجام دهند، باید علاوه بر صلاحیتهای تخصصی که در این کار بسیار مهم است، به مبانی و فلسفهی تعلیم و تربیت اسلامی باور و اعتقاد داشته باشند و همچنین در فرهنگ، اخلاق و سبک زندگی خود، آن مبانی را رعایت کنند و اگر صرفاً به عنوان یک وظیفهی اداری به این کار نگاه کنند، این طرح چندان موفق نخواهد بود.
تمام این مقدمات امکانپذیر است و به اعتقاد بنده، یک مدیر توانمند، فرهنگی، تربیتی و اخلاقی که به مبانی اسلامی باور دارد و در زمینههای تعلیموتربیت دارای شناخت عمیق و صاحبنظر است، میتواند این طرح را به درستی پیش برد. به هر حال، در هر دستگاهی، از جمله در آموزشوپرورش، مدیران در انتخاب دستیاران، اولویتهای اعلامشده، نوع نگرش، جهتدهی اعمالشده و ترکیبی که در لایههای مختلف مدیریتی ایجاد میکنند، نقش بسیار مهمی دارند. اگر در دولت یازدهم، وزیر شایستهای برای آموزشوپرورش تعیین شود که چهرهی ملی و مورد اعتماد باشد و فراتر از خطوط سیاسی و جناحی، آموزشوپرورش را دستگاه تعلیموتربیت، نه یک دستگاه اداری و اجرایی در نظر داشته باشد، این طرح به تدریج محقق خواهد شد.
به نظر میرسد که ارتباط دوسویهای بین سبک زندگی و آسیبهای اجتماعی وجود دارد. ترویج سبک زندگی نادرست در جامعه در نهایت به آسیبهای اجتماعی منجر میشود که بدنهی جامعه را دچار خدشه میکند. نقش آموزشوپرورش در این زمینه بسیار مهم است. آیا تدابیری در نظام آموزشی یا در همین سند راهبردی اندیشیده شده است که ما را امیدوار کند تحولی در این حوزه اتفاق خواهد افتاد؟
در واقع امروز شکافی اساسی و مهم بین سند تحول و واقعیت آموزشوپرورش وجود دارد. قطعاً سبک درست زندگی خودبهخود به زدودن آسیبهای اجتماعی منتهی میشود؛ ولی در مبارزه با آسیبهای اجتماعی، ممکن است بعضی از راهکارها عاجل و فوری باشد و بعضی از راهکارها میانمدت و بلندمدت. سبک زندگی قطعاً مؤثرترین راهکار بلندمدت برای مقابله با آسیبهای اجتماعی است؛ ولی آموزشوپرورش نباید صرفاً به این راهکارهای میانمدت و بلندمدت اکتفا کند و باید راههای کوتاهمدت را هم در نظر گیرد. متأسفانه گاهی میبینیم که آسیبهای اجتماعی در آموزشوپرورش بزرگنمایی و گاهی هم اساساً انکار میشود. هر دو نگاه غلط است. اگر منصفانه و واقعبینانه به این بحث نگاه کنیم، متوجه میشویم که واقعاً محیطهای آموزشی ما دارای آسیبهایی هستند که عمدتاً از جامعه به آنها منتقل میشود و بخشی از آن هم ممکن است در تعاملات دانشآموزان در مدرسه شکل گیرد. این موضوع را نمیتوانیم از نظر مبانی علمی کلاً مردود بدانیم. اینکه آموزشوپرورش برای پیشگیری یا چارهاندیشی در این مورد باید چه کاری انجام دهد، سؤال بسیار مهمی است.
متأسفانه بخشی از مدیران آموزشوپرورش اساساً این مسئله را انکار میکنند که به حل مسئله هیچ کمکی نمیکند. به نظر میرسد ما باید در کنار راههای بلندمدت که اجرای درست، دقیق و برنامهریزیشدهی اسناد تحولی است، در ذیل معاونت فرهنگی و پرورشی، توانمندی لازم، تخصص و منابع مالی را فراهم کنیم تا آموزشوپرورش بتواند با آسیبهای اجتماعی برخورد فوری و کوتاهمدت هم داشته باشد.
مثلاً در حال حاضر، بر اساس آمار زندانها یا مراکز بازپروری، سن اعتیاد به شدت کاهش پیدا کرده و به دوازده یا سیزده سال رسیده است. آموزشوپرورش چه رویکرد جدیای در این حوزهها دارد و پیشنهاد شما برای بهتر شدن وضعیت چیست؟
متأسفانه بسیاری از اوقات میبینیم که این مسئله نادیده گرفته و صورت مسئله پاک میشود. ولی بدون بزرگنمایی و تشویش جامعه، باید به این مسئله بیندیشیم و راهکار ارائه دهیم. ممکن است کارهای خوبی هم در این رابطه انجام گرفته باشد، ولی مشهود است که برخورد چندان جدی با این مسئله نشده است، در حالی که باید آن را جدیتر تلقی کنیم. البته در این مورد نباید فقط آموزشوپرورش را مسئول بدانیم، بلکه همهی دستگاههای مسئول، که اعتبار و بودجهی این امور را دارند، باید در اختیار آموزشوپرورش قرار گیرند و به آن کمک کنند. نباید همهی بار مسئولیت را بر عهدهی آموزشوپرورش بگذاریم و از او بخواهیم که حرکت کند، در حالی که قدرت حرکت و توان به آن نمیدهیم.
به هر حال، این آسیبها وجود دارد و قطعاً علت این آسیبها آموزشوپرورش نیست، زیرا محیط آموزشوپرورش از لحاظ محیط تربیتی و اجتماعی، علیرغم همهی نقدهایی که ممکن است داشته باشیم، سالمترین فضای فرهنگی و آموزشی ماست؛ ولی این آسیبها از جامعه به آموزشوپرورش و فضای مدرسه منتقل میشود و آموزشوپرورش نمیتواند خود را در برابر این اتفاق مسئول نداند، زیرا محیطی بهتر از مدرسه برای شناسایی و رفع این آسیبها وجود ندارد. اقتدار و مرجعیت مدرسه برای دانشآموزان و خانوادهها فرصتی ایجاد میکند تا ما بهتر بتوانیم در کل جامعه به این مسئله بپردازیم؛ ولی باید امکانات و ظرفیتهای علمی کافی را هم در اختیار آموزشوپرورش قرار دهیم.
کسانی که باید این بحثها را عملیاتی کنند، تا کنون به قدر کافی همت به خرج ندادهاند. متأسفانه گاهی فضای سیاستزدگی و اقتصادزدگی موجب میشود که مسائل فرهنگی و تربیتی در حاشیه قرار گیرد. امیدوارم تلاشهای شما باعث انتقال این مسائل از حاشیه به متن شود.
رهبر معظم انقلاب اسلامی، در دیدار جوانان استان خراسان شمالی،[1] آسیبشناسی و علتیابی در زمینهی عدم پیشرفت لازم در بخش سبکو فرهنگ زندگی را ضروری خواندند و با دعوت از اندیشمندان حوزه و دانشگاه، نخبگانسیاسی و فکری، دستگاههای مرتبط با فرهنگ و تعلیم و نیز جوانان، خاطر نشان کردند: دراین زمینه باید همه به خود نهیب بزنیم و ضمن تلاش جدی برای آسیبشناسی، بهچارهجویی و جستوجوی راههای علاج بپردازیم. در این ارتباط، برهان در سلسله نشستهای تخصصی، به بررسی ابعاد مختلف این حوزه پرداخته است.
مقام معظم رهبری همواره به نقش و جایگاه آموزشوپرورش و اهمیت آن در چگونگی پیشبرد تحقق تمدن نوین اسلامی و در واقع سبک زندگی اسلامیایرانی تأکید داشتهاند. از این رو، در نشستی با حضور حجتالاسلام والمسلمین علی ذوعلم، رئیس پژوهشکدهی فرهنگ و مطالعات اجتماعی و مشاور اسبق وزیر آموزشوپرورش، به بررسی نقش و جایگاه نظام آموزشی در تحقق سبک زندگی اسلامیایرانی پرداختیم.
رهبر معظم انقلاب آموزشوپرورش را بخش بسیار مهم، اساسی و زیرساخت اصلی برای شکلگیری جامعهی پیشرفته و برخوردار از خصلتهای والای انسانی و زمینهساز تعبیر سبک زندگی اسلامیایرانی میدانند. با توجه به تبلیغات و آموزشهای فراگیر سبک زندگی غربی، نظام آموزشی ما چطور میتواند گامهای استوار و مؤثری را برای ترویج سبک زندگی اسلامیایرانی بردارد؟
بحث سبک زندگی که مقام معظم رهبری مطرح میکنند، جایگاه بسیار مهمی دارد. در واقع بحثهای ایشان، به خصوص در این دههی اخیر، بر نکات کلیدی پیشرفت جامعه تأکید داشته است؛ مثل بحث مهندسی فرهنگی، بحث تحول بنیادین در آموزشوپرورش، بحث تمدن اسلامی و جامعترین بحث که تدوین الگوی اسلامیایرانی پیشرفت است. همهی این بحثها در پنج سطحی که ایشان در فرآیند رشد جامعهی اسلامی ما و جامعهی جهانی مطرح کردهاند، قابل تحلیل است.
این پنج مرحله شامل پیروزی انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی، جامعهی اسلامی و جهان یا تمدن اسلامی در سطح جهانی است. در حقیقت بحث سبک زندگی در این منظومه جای دارد. ما برای رسیدن به تمدن اسلامی باید مراحلی را طی کنیم که بعضی از آن مراحل تا کنون بسیار خوب طی شده است، ولی بعضی باقی مانده و داریم برای گذراندن آن تلاش میکنیم. برای گذار از این مراحل نیاز به مبنای نظری و نقشهی عملی و عینی داریم که اسم آن را الگوی اسلامیایرانی پیشرفت میگذاریم.
رهبر بزرگوار ما هم اشاره داشتند که بحث پیشرفت یک جنبهی سختافزاری و در واقع فناورانه و علمی دارد که جنبهی تمدنی پیشرفت است و یک جنبهی فرهنگی پیشرفت که در این جنبه بروز و ظهور نگرشها و ارزشها در رفتار جامعه، سبک زندگی را به وجود میآورد. در حقیقت سبک زندگی عبارت است از الگوهای رفتاری که جامعه بر اساس نگرشها و ارزشهای خود ارائه میدهد و در عمل متبلور میشود. بنابراین نزدیکترین لایهی فرهنگ به عینیت سبک زندگی است. ممکن است ما وقتی بحث فرهنگ را مطرح میکنیم، در لایههای نظری یا در لایههای ساختاری و نهادی فرهنگ بحث کنیم، ولی در موضوع سبک زندگی دیگر وارد آن بحثها نمیشویم، در حالی که سبک زندگی برآیند این فرآیند پیچیدهی فرهنگی است که در جامعه اتفاق میافتد و در عمل متبلور میشود.
آن گونه که زندگی میکنیم سبک زندگی ماست و نمیتوانیم بین ادعا و عمل تفکیک قائل شویم. مثلاً نمیتوانیم ادعا کنیم که منظم هستیم، ولی نباشیم یا ادعا کنیم که در تعاملات اجتماعی انصاف را رعایت میکنیم، ولی نکنیم. این بُعد عملی و عینی است. امنیتیترین فرآیندی که میتواند این بُعد عملی و عینی را محقق کند، فرآیند تربیتی جامعه است. ما باید فرآیندهای فرهنگساز را طبقهبندی کنیم، مثلاً اگر یک فرآیند تبلیغی است، باید در جامعه اطلاعرسانی، فضاسازی و زمینهسازی کنیم. اگر یک فرآیند آموزشی است، باید مستقیم یا غیرمستقیم یا از طریق رسانهها، آن را آموزش دهیم. عمیقترین فرآیندی که سبک زندگی را در عمل تحقق میبخشد، فرآیند تربیتی جامعه است.
این موضوع نشان میدهد که مدرسه یکی از مهمترین ارکان تربیتی جامعه و از مؤثرترین بسترهای تغییر و اصلاح سبک زندگی است. خانواده اولین و مهمترین رکنی است که سبک زندگی را ناخودآگاه به فرزندان منتقل میکند و در کنار خانواده، مدرسه هم نقش مهمی دارد. تعامل بین خانواده و مدرسه هم مهم است و ممکن است مدرسه در مرحلهای از مسیر بتواند تأثیر خانواده را تعدیل یا اصلاح کند. بنابراین مهمترین رکن در شکلدهی به سبک زندگی در بلندمدت، مدرسه و نظام آموزشی است. در بحث نظام آموزشی کارهایی انجام شده است، ولی ما هنوز در این زمینه دچار روزمرگی هستیم؛ روشها و الگوهایی متحجرانه و منجمد در بحث ساختار، روش و محتوا وجود دارد که اجازه نمیدهد مدارس ما چنان که شایسته هستند و ظرفیت دارند این نقش را ایفا کنند.
در حال حاضر دو سؤال اساسی مطرح است؛ اول اینکه آیا مدارس ما نقش خود را در تحقق سبک زندگی دانشآموزان در جهت مثبت ایفا میکنند یا خیر و دوم اینکه در این جهتگیریهای مثبت، تا چه حدی از ظرفیتها استفاده میشود.
موضوع تعلیموتربیت در مدرسه اهمیت بسیار دارد که متولی آن معلمان و مربیان هستند. آیا معلمین و مربیان ما برای ترویج سبک زندگی اسلامیایرانی آموزش دیدهاند و آیا از این آموزشها حداکثر استفاده را میبرند؟
متأسفانه در نظام کنونی آموزشی ما، مدرسه هنوز جایگاه و شأن خود را پیدا نکرده است. ممکن است در شعارها و سخنرانیها گفته شود که مدرسه مهمترین رکن آموزشوپرورش است، ولی در عمل این طور نیست. اولاً مدارس ما غالباً فاقد هویت فرهنگی و تربیتی ویژه و تعریفشدهی خود هستند، یعنی محیط مدرسه بیشتر اداری و آموزشی تلقی میشود تا محیط تربیتی. ثانیاً مدارس ما از توانمندی و اقتدار کافی و لازم برخوردار نیستند.
نوعی اقتدار در بُعد فکری و تربیتی مطرح است که مدرسه بتواند به عنوان یک نهاد و نظام دارای روح و پویایی، مطالب خود را تحلیل کند، دربارهی آن تصمیم بگیرد، آن را اجرا و خودسنجی کند. نوع دیگر اقتدار از حیث مباحث اداری، مالی، تشکیلاتی و اختیاراتی است که بتواند در انتقال معلمان و جهتدهی آنان به خانوادهها نقش ایفا کند که از این جهت هم مدارس ما در جایگاه خود قرار ندارند. از نظر جایگاههایی که در مجموعهی ساختار اداری آموزشوپرورش تعریف شده است، بیشتر مدارس ما منفعل هستند؛ یعنی مسئولاند که بخشنامهها را بخوانند و خوب اجرا کنند. چنین انتظاری از مدارس وجود ندارد که خود آنها فکر تولید کنند و مسائل خود را حل کنند. البته در حال حاضر، چنین اجازهای هم به آنها داده نمیشود.
بگذریم از بعضی مدارس غیرانتفاعی که این گونه عمل میکنند. جهتگیری تربیتی بعضی از مدارس غیرانتفاعی هم در سبک زندگی بیشتر به سمت آموزشوپرورش غربی و تقلیدی است، زیرا در حقیقت انتظار جامعه، دانشآموزان و خانوادهها از مدرسه این است که دانشآموز بتواند در کنکور موفق و وارد یک دانشگاه معروف شود. بنابراین کل این فرآیند معیوب است و در این شرایط، مدارس هم به تنهایی نمیتوانند کاری انجام دهند و ما هم نمیتوانیم از آنها انتظار کار ویژهای داشته باشیم.
من به رئیس محترم یکی از دانشگاههای مشهور کشور عرض کردم که آیا برای شما مقدور است که شاخصهای کنونی ورود به دانشگاه را که فقط تکیه بر محفوظات است، تغییر دهید و اعلام کنید که دانشآموزانی را به عنوان دانشجو میپذیریم که علاوه بر برخورداری از معلومات مناسب، اهل فرهیختگی، فرزانگی، تفکر و خلاقیت باشند، در سبک زندگی و فرهنگ خود دارای شاخصههایی خوب، در اخلاق و رفتار قابل قبول و معرفت و بصیرت انقلابی داشته باشند.
اگر امروز دانشگاههای ما، به خصوص چند دانشگاه برجسته، تصمیم بگیرند که این کار را با شاخصهای کاملاً روشن و شفاف انجام دهند، به گونهای که اعتماد جامعه مخدوش نشود و تصورات و تلقیهای نادرست صورت نگیرد، خواهید دید که پنج سال بعد، مدارس ما نیز تحت تأثیر این کار، جهتگیریهای خود را اصلاح خواهند کرد. البته این کار شدنی است و نیاز به پشتکار و عزم راسخ دارد.
امروز بهترین دبیرستان ما دبیرستانی است که دانشآموز المپیادی موفق یا در کنکور رتبههای کمتر از صد داشته باشد و چنین چیزی در مدارس ما رسمی و نهادینه نیست که مدرسهای موفق است که سبک زندگی دانشآموزان آن اسلامیایرانی و نگرش آنان به مقولات مختلف زندگی درست باشد. حال ممکن است دبیر، معلم، معلم پرورشی یا مدیر مدرسهای بنا به دغدغههای خود کارهایی انجام دهند که حاشیهای است و کارهایی نیست که در متن باشد. در حقیقت امروز مدارس ما بیشتر به عنوان یک محیط آموزشی صرف تعریف میشوند، نه به عنوان یک محیط تربیتی که در بُعد علمی آن، به دنبال تقویت علمی باشیم.
بنابراین مدرسه در درجهی اول باید به جایگاه خود برگردد و دوباره تعریف شود. این کار شدنی است و البته کار آسانی هم نیست و با بعضی از شتابزدگیها و گرایش به کارهای نمایشی و گزارشی، که معمولاً در مدیریتهای ما وجود دارد، سازگار نیست. برای این کار اولاً شأن و منزلت مدرسه و آموزشوپرورش باید ارتقا پیدا کند و ثانیاً نوعی ثبات سیاستگذاری و مدیریتیِ محتوایی در آموزشوپرورش به وجود آید.
این روزها دولت در حال تغییر است و وزیر دیگری برای آموزشوپرورش انتخاب میشود و شما خواهید دید که او هم در مقابل انواع و اقسام مطالبات حاشیهای، حزبی، منطقهای و شخصی، نمیتواند این انتظار را برآورده کند که آموزشوپرورش را در جهتگیری بلندمدت محتوایی پیش برد. پس باید برای آن چارهای اساسی اندیشید. مسئله این است که امروز آموزشوپرورش ما، که مدیریت اقتصادی مدارس را بر عهده دارد، در حقیقت دستخوش تحولات مدیریتی دولتهاست و فرآیند انتخاب وزیر آموزشوپرورش هم به گونهای نیست که این جهتگیریهای محتوایی و مبنایی در او اصل دانسته شود.
اگر بتوانیم این مسئله را حل کنیم، به تدریج جایگاه مدرسه ارتقا مییابد. البته در کنار این راهکار، که از بالا به پایین است، نباید راهکار بدنه و متن را هم فراموش کنیم؛ یعنی ارتقای تفکر و مسئولیتشناسی مدیران ما به این کار کمک میکند، ولی وقتی سیستم و کل نظام به گونهای است که این مجال را به یک مدیر نمیدهد و از او انتظار ندارد که بتواند در زمینههای محتوایی و تربیتی کار کند، او هم در قالب کارهای حاشیهای کار خود را انجام خواهد داد. البته سیاستهای کلانی که اخیراً مقام معظم رهبری در مورد تحول بنیادین در آموزشوپرورش ابلاغ کردهاند، این امید را ایجاد میکند که ما به این سمت حرکت کنیم؛ ولی این موضوع به تنهایی کافی نیست و تا وقتی که سیاستهای کلان نتواند فرآیندها، نهادسازیها و مجموعهی سامانهی کار را اصلاح کند، بیفایده است و در عمل اثری از آن دیده نمیشود.
مواردی مثل انضباط، وجدان کاری، قانونپذیری در سبک زندگی، ملاک رفتاری و اخلاقی تلقی میشوند و بهترین جایی که میشود این ملاکها را ترمیم و بازسازی کرد، آموزشوپرورش است. به نظر میرسد ترویج این ملاکها در سنین کم و دورهی دبستان بیشتر به کار آید. چطور میتوان این مبانی را در آموزشوپرورش احیا کرد؟
در حال حاضر، بخشی از این توقعات در بعضی از مدارس اجرا میشود، ولی در متن برنامهها، اهداف و سیاستهای آموزشوپرورش نیست و در حاشیه قرار دارد. مثلاً جایگاهی که امروز معاونت فرهنگی و پرورشی در آموزشوپرورش دارد، عملاً حاشیهای است؛ یعنی اگر این معاونت منحل شود، هیچ دانشآموز، پدر، مادر و مدیر مدرسهای احساس نمیکند که در روند آموزشی و تربیتی مدرسه خلل ایجاد شده است؛ یعنی حضور وجود دارد، تلاش میشود و تدبیر کافی است، ولی نه در متن، بلکه در حاشیه.
آنچه در متن مدرسه باید اتفاق بیفتد، ممکن است در برنامهی درسی مدرسه، مضامین و مطالب آن دیده شود، ولی مقدمهی کار است. مجموعهی تعاملات بین مدیر مدرسه، معلمان، دانشآموزان و خانوادهها همان است که در عمل دانشآموز از مدرسه به دست میآورد. در حقیقت نگاه معلم به دانشآموز بسیار مهم است. آیا معلمان به دانشآموز نگاه اسلامی و متناسب با فطرت انسانی دارند؟ آیا نگاه آنان به دانشآموز این است که او یک امانت الهی است؟ چقدر جایگاه و منزلتهای اجتماعی کاذب در نگاه معلمان به دانشآموزان مؤثر است؟ معلمان ما از طریق زبان و نوشته میخواهند مطالب را منتقل کنند یا از طریق عمل؟
در هر حال، این جهتدهی کلی «کُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ» که در اسلام به صراحت مطرح شده است، در درجهی اول متوجه معلمان، مربیان و کسانی است که میخواهند جامعه را تربیت کنند. آنها با عمل خود جامعه را تربیت میکنند، نه با زبان. بنابراین اگر معلمی در مدرسه با دانشآموزی تعامل خوبی نداشته باشد و دانشآموز احساس کند که بین دانشآموزان تبعیض روا داشته میشود یا نفوذ مدیر بر معلمان به حدی باشد که معلم از استقلال آموزشی و تربیتی و به خصوص ارزشیابی دانشآموز برخوردار نباشد و بدون ارزیابی درست و تکیه به ارزشیابیهای منطقی در پیشرفت تحصیلی، به دانشآموزی نمرهای دهد، به کل فرآیند آسیب وارد میشود.
بنابراین ما بیش از اینکه به آموزش معلمان توجه داشته باشیم، باید به تربیت آنان توجه کنیم. در تربیت معلمان هم فضای فرهنگی مراکز تربیت معلم یا دانشگاه فرهنگیان و نوع تعاملی که بین استاد و دانشجو و معلم وجود دارد، بسیار مهم است. اگر فضای تربیتی معلمان فضای دانشگاهی و دانشی صرف شود که معلم فقط علم و مهارتهای رایج معلمی را یاد بگیرد، نمیتوانیم از او انتظار داشته باشیم که بتواند در سبک زندگی دانشآموز مؤثر باشد.
مدیریت مدارس هم بسیار بسیار مهم است. امروز غالباً مدیریت مدارس مدیریتی اجرایی و اداری تعریف میشود. در بعضی از مدارس، بین معلمان و دبیران این موضوع وجود دارد که چون شخصی نمیتواند تدریس کند، مدیر مدرسه شده است؛ یعنی به خاطر عدم توانمندی در تدریس، مدیریت را به دست آورده است. این آسیب بسیار مهم است. در حقیقت مدیریت مدرسه، مدیریت اجرایی، عملیاتی و مالی صرف نیست، بلکه مدیریت باید آموزشی، علمی و فراتر از اینها، نوعی راهبری تربیتی باشد. اگر بتوانیم مدیران مدارس را در حد راهبر تربیتی مدرسه تعریف و به آن عمل کنیم، میتوانیم محیط مدرسه را به همان محیطی که مطرح کردید تبدیل کنیم.
باز تأکید میکنم، این گونه نیست که در هیچ مدرسهای مدیریت یا فضای تربیتی مطلوب نداشته باشیم. وجود دارد، ولی کافی نیست و اگر وجود دارد، به دلیل اراده و دغدغههای مسئولین و افراد است و هنوز در متن آموزشوپرورش نهادینه نشده است. البته اسناد تحولی آموزشوپرورش قدمهای خوبی برداشتهاند و امروز در مرحلهی تبیین نقشهی راه، با ابهام مواجه نیستیم. مهم این است که برای تحقق این نقشه، برنامهریزی و به مقدمات بعیدهی این مسیر توجه کنیم. ممکن است امروز قدمی در آموزشوپرورش برداریم که ده یا پانزده سال دیگر نتیجه دهد. ما امروز نباید فقط به تربیت معلمان توجه کنیم، بلکه باید به تربیت اساتید مراکز تربیت معلم و تربیت مدیران مدارس هم توجه خاصی داشته باشیم.
بنابراین راهکار کاملاً روشن است. اگر دولتها نه فقط از جهت مالی و اعتباری، بلکه از جهت فکری و انسانی به این موضوع توجه داشته باشند، این مهم محقق خواهد شد. مقام معظم رهبری فرمودند که وزارت آموزشوپرورش مثل بقیهی وزارتخانهها نیست. بنابراین وزیر آموزشوپرورش نباید همسطح بقیهی وزرا باشد و باید شخصی فرهیخته، مورد قبول، اهل تفکر و خلاقیت، دارای دغدغههای تربیتی و مورد اعتماد کل جامعه باشد. آموزشوپرورش مردمیترین وزارتخانهی دولت است و با مردم ارتباط مستقیم دارد. اگر خانوادهها به آموزشوپرورش اعتماد نکنند، با آن همسو نخواهند شد و اگر نگاه دانشآموزان به آموزشوپرورش مثبت نباشد، تأثیرپذیری آنان به شدت کاهش خواهد یافت.
نکتهی دیگر این است که باید بدانیم این روند تدریجی است و نمیتوانیم در کوتاهمدت انتظار جهش بزرگی در این زمینه داشته باشیم؛ زیرا تمام معلمان، دبیران، مربیان و مدیران آموزشوپرورش سبک زندگی خاص خود را به مدرسه منتقل و به دانشآموز القا میکنند و ما نمیتوانیم با بخشنامه یا آموزشهای کوتاهمدت سبک زندگی آنان را به کلی متحول کنیم. بنابراین اگر تلاش شود، برنامهریزی درست وجود داشته باشد و موفق شویم این کار را به درستی انجام دهیم، بعد از دو یا سه نسل دانشآموزان، میتوانیم انتظار داشته باشیم که به نتیجهی مطلوب برسیم؛ زیرا اصلاح سبک زندگی به تدریج تحقق پیدا میکند.
ممکن است راههای میانبری هم وجود داشته باشد که اگر جامعه و به خصوص نظام بوروکراتیک و نظام اداری حاکم بر مجموعهی دستگاههای ما، از جمله آموزشوپرورش اجازه دهد، میتواند راهحل خوبی باشد. اما من با توجه به تجربههایی که در این زمینه دارم، چندان به این راهحلها امیدوار نیستم؛ زیرا متأسفانه فضای حاکم بر دستگاههای بوروکراتیک ما چنان بسته، تشریفاتی و شکلگرفته در بعضی از اصول غیرمؤثر است که مجال این تحرک و پویایی را بسیار تنگ میکند. نمیخواهم ناامید باشم، ولی بسیار مشکل است.
ما نباید انتظار چندانی داشته باشیم. به هر حال، این کار قطعاً شدنی است. در واقع در مدارس ما این ظرفیت بالقوه وجود دارد که بتوانند این نقش را ایفا کنند، ولی در حال حاضر، به دلیل آسیبها و موانعی که وجود دارد، این نقش به درستی ایفا نمیشود. اگر در مراکزی هم تا حدی ایفا میشود، به دلیل دغدغههای شخصی مدیران است.
به سند تحول راهبردی آموزشوپرورش اشاره داشتید که قرار است به واسطهی آن تحول بنیادینی در ساختار آموزشوپرورش به وجود آید. سبک زندگی در این سند چه جایگاهی دارد و آیا منجر به تحول سبک زندگی دانشآموز و اجتماع خواهد شد؟
به نظر میرسد این تعبیر جزء اهداف آموزشوپرورش مطرح شده است و در هدفگذاریهای نظام درسی و تربیتی به این مسائل توجه کردهاند و حوزههای یادگیری هم این مسائل را مورد توجه قرار دادهاند؛ ولی مهم این است که اولاً نکات مهم این سند درست فهم شود و صرفاً به عنوان واژههایی روی کاغذ باقی نماند. ثانیاً فهم درست و عمیق این اسناد نیاز به یک فرآیند آموزشی و تربیتی گسترده و عمیق دارد که تا کنون در حد قابل قبولی در آموزشوپرورش تعریف نشده است و سوم اینکه به طراحی الگوها و مدلهایی نیاز داریم که بتواند این اهداف را محقق کند.
در غرب دقیقاً الگو، مدل عملیاتی و سناریوهایی طراحی شده است که این سبک زندگی را محقق میکند. ما هنوز این طرحها را طراحی و تدوین نکردهایم، زیرا متأسفانه نگاه به این سند تحول گاهی در چارچوب بوروکراتیک محدود میشود؛ یعنی صرفاً به عنوان سندی است که ابلاغ شده است و باید اجرا شود که موجب کاهش تأثیرگذاری آن میشود. در حقیقت سند تحول بنیادین یک فکر است، نه صرفاً یک قانون. فکری که باید دربارهی آن تأمل کنند، آن را تحقیقی بپذیرند و باور کنند. ما میتوانیم کاری انجام دهیم که این باور تقویت شود و گسترش پیدا کند، ولی هنوز این کار به دلایل یا موانع مختلف انجام نگرفته است.
کسانی که میخواهند این طراحیها را انجام دهند، باید علاوه بر صلاحیتهای تخصصی که در این کار بسیار مهم است، به مبانی و فلسفهی تعلیم و تربیت اسلامی باور و اعتقاد داشته باشند و همچنین در فرهنگ، اخلاق و سبک زندگی خود، آن مبانی را رعایت کنند و اگر صرفاً به عنوان یک وظیفهی اداری به این کار نگاه کنند، این طرح چندان موفق نخواهد بود.
تمام این مقدمات امکانپذیر است و به اعتقاد بنده، یک مدیر توانمند، فرهنگی، تربیتی و اخلاقی که به مبانی اسلامی باور دارد و در زمینههای تعلیموتربیت دارای شناخت عمیق و صاحبنظر است، میتواند این طرح را به درستی پیش برد. به هر حال، در هر دستگاهی، از جمله در آموزشوپرورش، مدیران در انتخاب دستیاران، اولویتهای اعلامشده، نوع نگرش، جهتدهی اعمالشده و ترکیبی که در لایههای مختلف مدیریتی ایجاد میکنند، نقش بسیار مهمی دارند. اگر در دولت یازدهم، وزیر شایستهای برای آموزشوپرورش تعیین شود که چهرهی ملی و مورد اعتماد باشد و فراتر از خطوط سیاسی و جناحی، آموزشوپرورش را دستگاه تعلیموتربیت، نه یک دستگاه اداری و اجرایی در نظر داشته باشد، این طرح به تدریج محقق خواهد شد.
به نظر میرسد که ارتباط دوسویهای بین سبک زندگی و آسیبهای اجتماعی وجود دارد. ترویج سبک زندگی نادرست در جامعه در نهایت به آسیبهای اجتماعی منجر میشود که بدنهی جامعه را دچار خدشه میکند. نقش آموزشوپرورش در این زمینه بسیار مهم است. آیا تدابیری در نظام آموزشی یا در همین سند راهبردی اندیشیده شده است که ما را امیدوار کند تحولی در این حوزه اتفاق خواهد افتاد؟
در واقع امروز شکافی اساسی و مهم بین سند تحول و واقعیت آموزشوپرورش وجود دارد. قطعاً سبک درست زندگی خودبهخود به زدودن آسیبهای اجتماعی منتهی میشود؛ ولی در مبارزه با آسیبهای اجتماعی، ممکن است بعضی از راهکارها عاجل و فوری باشد و بعضی از راهکارها میانمدت و بلندمدت. سبک زندگی قطعاً مؤثرترین راهکار بلندمدت برای مقابله با آسیبهای اجتماعی است؛ ولی آموزشوپرورش نباید صرفاً به این راهکارهای میانمدت و بلندمدت اکتفا کند و باید راههای کوتاهمدت را هم در نظر گیرد. متأسفانه گاهی میبینیم که آسیبهای اجتماعی در آموزشوپرورش بزرگنمایی و گاهی هم اساساً انکار میشود. هر دو نگاه غلط است. اگر منصفانه و واقعبینانه به این بحث نگاه کنیم، متوجه میشویم که واقعاً محیطهای آموزشی ما دارای آسیبهایی هستند که عمدتاً از جامعه به آنها منتقل میشود و بخشی از آن هم ممکن است در تعاملات دانشآموزان در مدرسه شکل گیرد. این موضوع را نمیتوانیم از نظر مبانی علمی کلاً مردود بدانیم. اینکه آموزشوپرورش برای پیشگیری یا چارهاندیشی در این مورد باید چه کاری انجام دهد، سؤال بسیار مهمی است.
متأسفانه بخشی از مدیران آموزشوپرورش اساساً این مسئله را انکار میکنند که به حل مسئله هیچ کمکی نمیکند. به نظر میرسد ما باید در کنار راههای بلندمدت که اجرای درست، دقیق و برنامهریزیشدهی اسناد تحولی است، در ذیل معاونت فرهنگی و پرورشی، توانمندی لازم، تخصص و منابع مالی را فراهم کنیم تا آموزشوپرورش بتواند با آسیبهای اجتماعی برخورد فوری و کوتاهمدت هم داشته باشد.
مثلاً در حال حاضر، بر اساس آمار زندانها یا مراکز بازپروری، سن اعتیاد به شدت کاهش پیدا کرده و به دوازده یا سیزده سال رسیده است. آموزشوپرورش چه رویکرد جدیای در این حوزهها دارد و پیشنهاد شما برای بهتر شدن وضعیت چیست؟
متأسفانه بسیاری از اوقات میبینیم که این مسئله نادیده گرفته و صورت مسئله پاک میشود. ولی بدون بزرگنمایی و تشویش جامعه، باید به این مسئله بیندیشیم و راهکار ارائه دهیم. ممکن است کارهای خوبی هم در این رابطه انجام گرفته باشد، ولی مشهود است که برخورد چندان جدی با این مسئله نشده است، در حالی که باید آن را جدیتر تلقی کنیم. البته در این مورد نباید فقط آموزشوپرورش را مسئول بدانیم، بلکه همهی دستگاههای مسئول، که اعتبار و بودجهی این امور را دارند، باید در اختیار آموزشوپرورش قرار گیرند و به آن کمک کنند. نباید همهی بار مسئولیت را بر عهدهی آموزشوپرورش بگذاریم و از او بخواهیم که حرکت کند، در حالی که قدرت حرکت و توان به آن نمیدهیم.
به هر حال، این آسیبها وجود دارد و قطعاً علت این آسیبها آموزشوپرورش نیست، زیرا محیط آموزشوپرورش از لحاظ محیط تربیتی و اجتماعی، علیرغم همهی نقدهایی که ممکن است داشته باشیم، سالمترین فضای فرهنگی و آموزشی ماست؛ ولی این آسیبها از جامعه به آموزشوپرورش و فضای مدرسه منتقل میشود و آموزشوپرورش نمیتواند خود را در برابر این اتفاق مسئول نداند، زیرا محیطی بهتر از مدرسه برای شناسایی و رفع این آسیبها وجود ندارد. اقتدار و مرجعیت مدرسه برای دانشآموزان و خانوادهها فرصتی ایجاد میکند تا ما بهتر بتوانیم در کل جامعه به این مسئله بپردازیم؛ ولی باید امکانات و ظرفیتهای علمی کافی را هم در اختیار آموزشوپرورش قرار دهیم.
کسانی که باید این بحثها را عملیاتی کنند، تا کنون به قدر کافی همت به خرج ندادهاند. متأسفانه گاهی فضای سیاستزدگی و اقتصادزدگی موجب میشود که مسائل فرهنگی و تربیتی در حاشیه قرار گیرد. امیدوارم تلاشهای شما باعث انتقال این مسائل از حاشیه به متن شود.
پی نوشت ها :
[1]. 24/7/1391
. منبع: سایت برهان