خلاف آمدِ عادت در شاهنامه پژوهی

منظور از خلاف آمدِ عادت در شاهنامه پژوهی نظریات مغایر با اسناد، قراین و منابع موجود فردوسی شناسی است که مبنای علمی ندارد و غالباً از تعصّب و افراط در ملّی گرایی، شاهنامه ستیزی، خیال پردازی، نا آشنایی با فردسی و
يکشنبه، 12 آبان 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خلاف آمدِ عادت در شاهنامه پژوهی
عنوان: خلاف آمدِ عادت در شاهنامه پژوهی

 

نویسنده: دکتر سجّاد آیدِنلو
عضو هیئت علمی دانشگاه پیام نور ارومیه



 

چکیده

منظور از خلاف آمدِ عادت در شاهنامه پژوهی نظریات مغایر با اسناد، قراین و منابع موجود فردوسی شناسی است که مبنای علمی ندارد و غالباً از تعصّب و افراط در ملّی گرایی، شاهنامه ستیزی، خیال پردازی، نا آشنایی با فردسی و شاهنامه و روش ندانی در پژوهش مایه گرفته است و گاه حتّی از شائبه ی نامجویی از راه مخالف خوانی نیز عاری نیست. در این گفتار برخی از این نظریات و اندیشه ها به کوتاهی ذکر و بررسی می شود تا دانشجویان و علاقه مندان با آگاهی و هوشیاری نسبت به آنها از پذیرفتن، بازگویی و اشاعه ی چنین تصورات نادرستی پرهیز کنند. مهم ترین دیدگاه های خلاف آمد که در این مقاله بدان ها پرداخته شده عبارت است از: تعلّق فردوسی و شاهنامه به دوره ی سامانیان و عدم ارتباط با عصر غزنوی، تحریف چهره ی ضحّاک دادگر از سوی فردوسیِ فئودال، سفارش نظم حماسه ی ملّی ایران از جانب مرکز شعوبی تدوین شاهنامه، دو بخشی بودن شاهنامه، زرتشتی بودن فردوسی، مسئله ی منابع شاهنامه، اشعار عربی فردوسی و ...
منظور از « خلاف آمد عادت» (1) در شاهنامه پژوهی نظریاتی است که برخلاف اسناد، منابع و قراین موجود طرح شده و هیچ مبنای علمی ندارد. این گونه دیدگاه های غیرعلمی نه تنها به گفته ی نظامی و حافظ به « سعادت» و « کامیابی» در فردوسی شناسی نینجامیده بلکه گاهی حتّی از شائبه ی نام برآوردن از راه مخالف خوانی ( به تعبیر مثل عربی: خالِف تُعرَف) ، تعصّب و افراط در ملّی گرایی، شاهنامه ستیزی، خیال پردازی، نا آشنایی با فردوسی و شاهنامه، روش ندانی در پژوهش و غیره نیز به دور نیست. در این گفتار کوتاه بعضی از مهم ترین نظریه های دیگرسان در شاهنامه پژوهی ذکر و بررسی می شود تا دانشجویان و علاقه مندان با آگاهی و هوشیاری نسبت به آنها از پذیرفتن، بازگویی و اشاعه ی چنین تصوّرات نادرستی به جدّ پرهیز کنند.
شاید معروف ترین و پرتکرارترین نظریه خلاف آمد عادت در شاهنامه پژوهی این پندار برخی از محقّقان است که فردوسی نظم کامل شاهنامه را در دوره ی سامانیان به پایان رسانده و پیش از آغاز فرمانروایی محمود نیز درگذشته است.
در این دیدگاه سال و آغاز و اتمام سرایش شاهنامه از ( 316-350 ه.ق) یا ( 349-384ه.ق) و نیز ( 316هـ. ق: پایان آن) دانسته شده است ( به ترتیب ر.ک. حصوری 1387، صص 101-115؛ همایون فرّخ 1377، ج2، صص 1757-1761؛ اعتماد مقدّم، 1350، صص 22 و 23) . برای زادسال و درگذشت فردوسی هم به ترتیب سال های (313) و میانه ی ( 385- 387 ه.ق) پیشنهاد شده است ( ر.ک همایون فرّخ، همان) .
در طرح تلقّی کسانی چون مرحوم دکتر علیقلی اعتماد مقدّم، ذبیح بهروز و دکتر علیقلی محمودی بختیاری پیشگام هستند و مفصّل ترین بحث هم از آن شادروان دکتر رکن الدین همایون فرّخ است که در پژوهشی هزار و هشتصد صفحه ای- که البتّه از اطناب و تکرارهای فراوان نیز خالی نیست- به این موضوع پرداخته اند. این بحث به تازگی نیز در دو کتاب دیگر تجدید شده است. (2)
استناد اصلی این نظریه بر بیت های زیر در دست نویس بریتانیا ( 891هـ.ق) است:
چو شد اسپری داستان بزرگ
سخن های آن خسروان سترگ

به روز سیُم شنبدی چاشتگاه
شده پنج ره پنج روزان ز ماه

که تازیش خواند محرّم به نام
که از ارجمندیش ماه حرام

اگر سال نیز آرزو آمده است
نهم سال و هشتاد با سیصد است

ز تاریخ دهقان بگویمت نیز
ز اندیشه دل را بشویمت نیز

مهِ بهمن و آسمان روز بود
که حاکم بر این نامه پیروز بود(3)
این چند بیت سروده ی فردوسی نیست بلکه مؤخّره منظوم کاتب نسخه ای از شاهنامه به تاریخ استنساخ ( 689 ه.ق) است که به واسطه ی دست نویسی از سال ( 779هـ.ق) به نسخه ی بریتانیا ( 891هـ.ق) راه یافته است و در آن کاتب پس از اشاره به تاریخ پایان کتابت نسخه در سال ( 689 هـ.ق)- نه 389- به سرگذشت خویش که در رودخانه افتاده و پسر حاکم خان لنجان اصفهان وی را نجات داده، پرداخته است.
در مصراع دوم بیت چهارم « ششصد» به « سیصد» تحریف شده و از این روی ابیات به نادرست، تاریخ پایان شاهنامه آن هم در سال ( 316هـ.ق) نه 389 محرّف، انگاشته شده ( ر.ک. اعتماد مقدّم، 1350؛ محمودی بختیاری، 1372) که بسیار عجیب است.
دلیل این که صورت درست مصراع، « نهم سال و هشتاد با ششصد است» می باشد این است که 25 محرّم سال 389 روز دوشنبه بوده اما همان تاریخ ( 25 محرّم) در سال 689 برابر با سه شنبه ی مذکور در این ابیات ( به روز سیُم شنبدی) بوده است. همچنین 27 بهمن یاد شده در آن ( مه بهمن و آسمان روز) در سال 689 با 25 محرّم مقارن بوده است و در سال 389، 25 محرّم با روز دومِ ماه بهمن ( بهمن روزِ بهمن ماه) مطابقت داشته است.
غیر از این دو دلیل گاه شماری، نبودن ابیات در نسخ معتبر و سستی شان گواه دیگری است که آنها مربوط به کاتب دست نویس است ( دراین باره، ر.ک خالقی مطلق، 1369، صص 30- 33) و نباید مستند نتیجه گیری درباره ی پایان یکی از تدوین های شاهنامه در سال 389 یا به سر رسیدن سَرایش آن در سال 316( !) باشد. دکتر محمودی بختیاری نوشته اند « در این بیت ها چه از خود فردوسی باشد چه از دیگری بی گمان برای نشان دادن تاریخ دقیق پایان یافتن شاهنامه سروده و نگهداری شده اند» و بر اساس آنها شاهنامه حدود ساعت ده صبحِ روز جمعه پنجم محرم ( 316هـ.ق) به پایان رسیده است ( ر.ک. محمودی بختیاری، 1372، ص 471) . همان گونه که گفتیم این ابیات از فردوسی نیست و از دیگری است ولی چگونه می شود که آن کس دیگر از ساعت و روز دقیق پایان شاهنامه- طبق استنباط ایشان- آگاه باشد و بیت هایی در این باره بسراید و سال ها بعد بر برخی دست نویس های متأخّر بیفزاید؟
افزون بر استدلال های مذکور این چند قرینه ی کلّی هم نقیض نظریه ی اتمام شاهنامه در روزگار سامانیان است: 1- بودنِ مدایح محمود غزنوی در همه ی نسخ آن 2- اشاره به نام کسان عصر غزنوی و وقایع تاریخی آن دوران 3- تصریحِ همه ی منابع تاریخی و ادبی کهن و معتبر به پایان گرفتن حماسه ی ملّی ایران در دوره ی محمود و درگذشت فردوسی در آن هنگام. آیا همه ی مورّخان، نویسندگان و ناسخان در ادوار مختلف تاریخی حامی محمود غزنوی بوده و به عمد و در یک توطئه ی همگانی و مشترک خواسته اند با تحریف تاریخ و تصرّف در متن شاهنامه، فردوسی و اثر او را به گونه ای با عصر غزنویان مرتبط کنند؟
مرحوم احمد شاملو در سخنرانی با نام « چیزی که امروز به نام تاریخ در اختیار داریم بجز یک مشت دروغ و یاوه نیست» در دانشگاه برکلی آمریکا ضمن کاربرد بعضی الفاظ ناسزاوار برای فردوسی ( مثلاً فردوسی حرام زاده) ، او را فئودال خائن به طبقه ی زحمت کشانی معرّفی کرده اند که در اثر خویش ضحّاکِ دادگر و برخاسته از میان عامّه ی مردم را تبدیل به شخصی ظالم کرده و کاوه ی آهنگر خود فروخته و آلت دست اشرافِ از قدرت افتاده را که خواهان بازگشت نظام طبقاتی دوران جمشید بوده اند، عدالت خواه ستم ستیز دانسته است. پس از قیام کاوه هم فریدون به سبب داشتن فرّه ی شاهی بر تخت می نشیند و جامعه را به حالت طبقاتی پیشین برمی گرداند ( ر.ک. « حقیقت چقدر آسیب پذیر است» ، ( 1369، صص 6-11) .
این نظریه که پیش و پس از سخنرانی شادوران شاملو نیز به صورت های گوناگون در کتاب ها و مقالاتی مطرح شده است (4) به این دلیل درست نیست که فردوسی در نظم شاهنامه، نقش و شخصیت شاهان و پهلوانان تاریخ ملّی ایران را در منابع خویش تغییر نداده و همان چیزی را با هنر داستان پردازی خویش ترسیم کرده که در مآخذ مکتوب وی بوده است. پس بیدادگری ضحّاک و اشرافی گرایی کاوه و فریدون- به زعم برداشت ایشان- ساخته و پرداخته ی فردوسی نیست. در تأیید این نکته همین بس که در همه ی منابع موجود اوستایی، پهلوی، فارسی و عربی ضحّاک آفریده ای اژدهافش و اهریمنی و فریدون شهریاری شکوهمند و دادگر است. (5)
آقای ناصر پورپیرار که نظریات وارونه ی ایشان درباره ی تاریخ ایران معروف است به قلمرو شاهنامه شناسی نیز وارد شده و ادّعا کرده اند که فردوسی از سوی مرکز شعوبیِ تدوین شاهنامه، برای این کار انتخاب شده و شاهنامه سَرایی پیشه ی سفارشی او بوده است نه اندیشه ی او. فردوسی این کار را برای تأمین معاش خویش انجام داده و نخستین رابط مرکز تدوین شاهنامه نیز با وی زنی بوده است که در مقدمه ی داستان بیژن و منیژه از او یاد می کند ( ر.ک. پورپیرار 1380، صص 238، 247، 250، 255، 258، 259 و 262) . علاوه بر این که در هیچ منبعی نام و نشانی از سازمان یا مرکز شعوبی شاهنامه سازی دیده نمی شود، تصریح خود فردوسی در مقدمه ی شاهنامه به این نکته که با خواست و علاقه ی شخصی به دنبال نظم شاهنامه و جستجوی مأخذ آن می رود بهترین دلیل نادرستیِ نظریّه ی ایشان است. اگر بنابر نوشته ی آقای پورپیرار، حامیان شعوبی فردوسی سوابق کار را در اختیار او گذاشته بودند دیگر چرا فردوسی در پی به دست آوردن منبع است و حتّی می خواهد به بخارا سفر کند و مهم تر از آن چرا با وجود پشتیبانی مرکز شاهنامه سرایی تشویش مالی دارد و نگران بی نتیجه ماندن/بودن کار خویش است؟
وُ دیگر که گنجم وفادار نیست
همین رنج را کس خریدار نیست
(فردوسی 1386، 139/14/1)
در کتاب آقای پورپیرار نظریات سست و خطای دیگری نیز درباره ی فردوسی و شاهنامه آمده است مانند: شاهنامه بدلی است از افسانه های چینی، هندی، یهودی و مصری ( ص 262) ، داستان های شاهنامه از دوره ی انوشیروان به بعد برساخته ی ذهن و زبان فردوسی است ( ص 283) و ( برای بررسی و نقد این نظریات، ر.ک. آیدنلو 1383، صص 84-93) .
یکی از عجیب ترین نظریّات خلاف آمد عادت فردوسی شناسی در کتاب معمّای شاهنامه مطرح شده و مولّف گرامی آن معتقد است که شاهنامه دارای دو بخش اصلی و افزدوه است. از آغاز کتاب تا پایان کار کیخسرو و نیز داستان رستم و اسفندیار شاهنامه ی اصل است که ناظم آن زرتشتی و یکی از این چهار نفر بوده است: آزادسرو، شاهوی، شادان برزین یا ماخ. تاریخ ولادت و درگذشت این سراینده به ترتیب 306 و 376 است و اثر خویش را بر پایه ی پیرنگ اوستا و چهره های آن آفریده است. از پادشاهی لهراسپ تا پایان شهریاری یزدگرد- غیر از ابیات دقیقی و روایت رستم و اسفندیار- نیز شاهنامه ی افزوده و سروده ی فردوسی است. فردوسی کار خود را حدود سال 396 آغاز کرده و پس از چهار سال و در 65 سالگی به پایان رسانده است. او در اصل دبیر سَراینده ی شاهنامه ی اصل بوده و از همین روی سروده های او را در اختیار گرفته است و چون بیست سال در نگهداری آنها کوشیده و سپس ابیات خویش را بدان ها پیوسته، مجموع سال های شاهنامه سرایی خود را طبق روحیّه ی مبالغه گرایی ایرانی سی سال ذکر کرده است ( ر.ک. وکیلی 1384، صص 8، 24، 30، 37، 38، 45، 51، 59 و 97) . این فرضیّه به استناد سه دلیل مردود است. یک: اسناد فراوان ادبی و تاریخی از نزدیک ترین ایّام به فردوسی تا امروز همه از شاهنامه ی فردوسی سخن گفته اند نه دو شاهنامه ی متفاوت ( اصل و فرع) که بعدها در قالب موجود تلفیق شده باشد. دو: در نسخه های پرشمار شاهنامه بخش های اصلی و افزوده به نظر نمی رسد. سه: هماهنگی سبک کلّ شاهنامه از آغاز تا پایان ثابت می کند که سراسر آن اثر ذهن و زبان پرورده ی یک شخص است ( برای نقد تفصیلی این کتاب، ر.ک. آیدنلو 1384، صص 103-123) .
آقای عطایی فرد در کتاب دیباچه ی شاهنامه ( تهران، آشیانه ی کتاب) جز از اعتقاد به زاده شدن فرودسی در فاصله ی ( 287- 307هـ.ق) و پایان نظم شاهنامه پیش از سال 374 یا 375، در بخش دیگری از کتاب خود این موضوع را طرح کرده اند که فردوسی با آگاهی کامل از جزئیّات متون اوستایی و پهلوی، در دیباچه ی شاهنامه یکسره از این منابع بهره گرفته و در این جا و دیگر بخش های اثر خویش هیچ اشاره ای به مسائل اسلامی و معتقدات مذهبیش نکرده است. از مطالب این کتاب چنین برمی آید که ظاهراً پژوهشگر ارجمند فردوسی را سَراینده ای زرتشتی می دانند نه مسلمانی شیعه مذهب. این تلّقی سبب اجتهاد ایشان در برابر نصّ شاهنامه شده و مصراع های مشهور و مستندی چون « که من شارستانم علیّم در است» و « چنان دان که خاک پی حیدرم» در ویرایش ایشان از دیباچه ی شاهنامه به صورت های برساخته ی « که من شارستانم رهِ سد در است» و « چنان دان که خاک کف این درم» درآمده است ( برای نقد این کتاب، ر.ک. آیدنلو 1389، صص 95-100) .
ادّعای مصرّانه ی دو پژهشگر آمریکایی، الگا دیودسُن و دیک دیویس، درباره ی شفاهی بودن منابع فردوسی از نظریات نادرست در مبحث مأخذ شناسی شاهنامه است که با قراین استواری از متن خود شاهنامه و بیرون از آن قاطعانه رد شده است. (6) در همین زمینه یکی از محقّقان زبان و ادبیّات ترکی نیز منظومه ی ترکیِ آلپ ارتونقا را از مآخذ فردوسی در سرودن شاهنامه دانسته اند (ر.ک.کاشغری 1384، ص 49 پیشگفتار) که بسیار شگفت انگیز است. پذیرش این نظریه ی خیال گونه مستلزم این است که فردوسی را در زمان و مکانی که زبان ترکی در آن متداول نبوده آشنا با این زبان و ادبیّات آن بدانیم. از سوی دیگر این پرسش هم پیش می آید که اگر فردوسی زبان ترکی می دانسته و یکی از منابع او نیز به این زبان بوده است چرا لغات و ترکیبات ترکی مأخذ وی بر زبانش تاثیر نگذاشته است؟ ( مانند واژه های عربی در بخش اسکندرنامه ی شاهنامه) . دیگر این که سند، منبع یا قرینه ی این نظر چیست و در کجاست؟ جالب تر این که یکی از مخالفان آذربایجانی شاهنامه، رستم را پهلوان « مصادره شده ی ترک» می داند که « از طرف فردوسی با تغییر کاربری، در شکل و هیئت یک ضدّ ترک وانمود گردیده» است ( ر. ک. فیض اللهی 1381، ص 14) . دکتر حسین محمّد زاده ی صدیق در جای دیگر شاهنامه را ملحمه نامیده اند نه حماسه ( ر.ک. محمّدزاده ی صدیق 1382، ص 7) که نشان می دهد ایشان یا شاهنامه را به طور کامل و دقیق نخوانده اند و یا با تعریف فنّی و اصطلاحی مفاهیم حماسه و ملحمه به صورت علمی آشنا نیستند. (7)
یکی از علاقه مندان شاهنامه، فروردین یشت اوستا را بر اساس واژگان و دستور زبان کردی بازخوانی و گزارش کرده و آن را روایت سوگواری رستم بر سهراب پنداشته اند ( ر.ک. دولتشاهی 1377) ولی همان گونه که خود ایشان هم در مقدمّه ی کتاب ( ص6) نوشته اند استادان و پژوهشگران ایرانی این نظر را نپذیرفته اند و مری بویس نیز آن را نادرست دانسته است.
نولد که از انتساب اشعار عربی به فردوسی سخن گفته است ( ر.ک. نولد که 1355، ص 97) و یکی از نویسندگان شاهنامه ستیز نیز به استناد مقدمّه ی افسانه آمیز شاهنامه ی بایسنقری و داستان رفتن فردوسی به بغداد و نظم یوسف و زلیخا (8) همین نظر را بازگفته و نوشته اند که سروده های عربی فردوسی از بین رفته است ( ر.ک. فیض اللهی 1380، ص 14) . صرف نظر از نامعتبر بودن مقدمّه ی شاهنامه بایسنقری و برساختگی افسانه ی رفتن فردوسی به بغداد و سرایش یوسف و زلیخا- که کلیّت موضوع اشعار عربی فردوسی را منتفی می کند- این پرسش منطقی هم بی پاسخ است که چگونه و چرا از قصیده ی مدحی فردوسی به عربی- و هزار بیت عربی او که به گمان آقای فیض اللهی در عصر تیموری موجود بوده، یک مصراع هم در منابع بعدی به جای نمانده و همه ی آن هزار و چند بیت در طول سه چهار قرن- و نه مثلاً ده سده- به یک باره از بین رفته است؟
در کتاب « شاهنامه شاه نامه نیست» مطالبی به عنوان سخنان ثابت شده درباره ی فردوسی آمده است که هیچ سند و گواهی حتّی در افسانه های زندگی حکیم توس ندارد و ظاهراً از نتایج تخیّلات و داستان پردازی های مؤلف محترم کتاب است. از آن جمله: پدر فردوسی دو هزار جلد کتاب درباره ی تاریخ و فرهنگ ایران باستان در خانه داشت. فردوسی در نوزده سالگی عضو شبکه ی فاطمیان شد و نگهبانی را هم به دلیل ظلم او به اهالی محل کشت. او در این دوران حدود بیست سال در جنگل های مازندران و مناطق دیگر ایران مخفی بوده است. فردوسی به تعلیم یکی از کتابداران توس به نام آزادویه بن بنداری زبان و خطّ پهلوی را آموخت.
فردوسی در سال های جوانی در جنگ آل بویه و آل زیار علیه ترکان حضور داشت و ... ( ر.ک. فرهنگ فروتن، بی تا، صص 21، 31 و 58) . علاوه بر این نکات و نظریات، مقولاتی چون تاریخی انگاری سراسر شاهنامه، تأویلات عرفانی آن و ترک ستیزی فردوسی- به معنایی که بعضی از ترکی زبانان ایران و جمهوری آذربایجان اراده می کنند- از دیگر دیدگاه های نادرست در شاهنامه شناسی است که باید در گفتارهای مستقلّی بررسی شود.
این گونه استنباط های غریب در توضیح و تفسیر بعضی ترکیبات، مصراع ها و ابیات شاهنامه هم دیده می شود. برای نمونه شخصی به استناد کاربرد « خداوند» به معنای « صاحب» در شاهنامه مدّعی شده است که « خداوند جان و خرد، صاحب عقل و روح» در بیت آغازین حماسه ی ملّی ایران یعنی انسان و فردوسی اثرش را با نام « انسان» آغاز کرده است نه خداوند! ( در این باره، ر.ک. خالقی مطلق 1377، ص 514) . پزشکی سال ها پیش نوشته اند که « خوی بد» در ابیات فردوسی درباره ی دقیقی ( جوانیش را خوی بد یار بود...، بر آن خوی بد جان شیرین بداد) نام دوست دقیقی بوده که او را کشته است ( ر.ک. حریری 1349، ص 132) . یکی از شارحان شاهنامه « دین خرّم» را در این بیت مشهور مقدّمه ی داستان سیاوش:
اگر زندگانی بود دیریاز
بر این دین خرّم بمانم دراز
( فردوسی 1386، 10/202/2)
به معنای « فرقه ی خرّم دینان» دانسته اند ( ر.ک. فردوسی 1384، ص 146) . (9) پژوهشگری با تغییر قیاسی نام « محمود» به « بهرام» در پیش درآمد فردوسی بر هزار و چند بیت دقیقی و استنباط هایی از بعضی بیت های آن، این مقدمّه را مژده ی دقیقی به فردوسی درباره ی آمدن بهرام ورجاوند در سال ( 445هـ.ق) دانسته و آن را با مدح محمود نامرتبط انگاشته اند ( ر.ک. رضا زاده ی ملک 1386، صص 117-134) ، در بیت:
می لعل پیش آورم هاشمی
ز بیشی که خنبش نگیرد کمی
( فردوسی1386، 6/
658/341)
با تأویلی عرفانی « هاشمی» پیامبر اسلام ( ص) و « می لعل» ولایت امام علی (ع) پنداشته شده است ( ر.ک. ابوالحسنی1378، صص329-336) که نه با سبک شاهنامه- از نظر این گونه تفسیرهای نمادین عرفانی- سازگار است و نه لحن خطاب آمرانه ی مصراع نخست در شأن پیامبر اسلام( ص) . درباره ی ادّعاهای بدون سند و قرینه در عرصه ی شاهنامه پژوهی- به ویژه اگر نیّت های نظیر نام جویی، اسلام گریزی، دشمنی با فردوسی و ... در پس آنها نهفته باشد- باید از زبان خود فردوسی گفت که:
دهان گر بماند ز خوردن تهی
از آن به که ناساز خوانی نهی
( فردوسی 1386، 1036/175/5)

پی نوشت ها :

1- این ترکیب برگرفته از بیت های معروف نظامی و حافظ است:
هرچه خلاف آمد عادت بود
قافله سالار سعادت بود
( نظامی)
از خلاف آمد عادت بطلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم
( حافظ)
2- ر. ک عطایی فرد، امید؛ دیباچه شاهنامه، تهران، آشیانه کتاب 1385؛ وزیری؛ سعید؛ فردوسی و شاهنامه از نگاه دیگر، تهران دیگر 1387، برای نقد این دو کتاب نیز به ترتیب، ر.ک.آیدنلو، سجاد: « ویرایش و گزارشی دیگرسان از دیباچه شاهنامه» کتاب ماه ادبیات، سال چهارم،شماره 37( پیاپی 151) ، اردیبهشت 1389، صص 65-100؛ همو؛ « باز هم خلاف آمد عادت در فردوسی شناسی» . کتاب ماه ادبیات، سال دوم، شماره 25( پیاپی 139) ، اردیبهشت 1388، صص 84- 91.
3- دکتر محمودی بختیاری این بیت ها را مطابق با تصحیح مرحوم ذبیح بهروز چنین آورده اند:
شسم روز از هفته در چاشتگاه
شده پنج و ده روز از آن شهر و ماه

که تازش خواند محرم به نام
در آذار افتاده ماه حرام

مه بهمن و آسمان روز بود
که کلکم بدین نامه پیروز بود

ز تاریخ دهقان بگویمت نیز
ز اندیشه جان را نشویمت نیز

اگر سالی هم آرزو‌ آمده است
نهم سال و هشتاد با سیصد است
( ر.ک. محمودی بختیاری، 1372، صص 470 471) .
4- برای نمونه، ر.ک. آویشن، ضحاک در چشم انداز یک تعبیر، تهران، نگاه 1369؛ بهداد؛ کاوه و ضحاک؛ بی جا، خود مولّف 1374؛ جوادی، جواد، فریدونیان، ضحاکیان و مردمیان، تهران، خود، مولف 1370 حصوری؛ علی، سرنوشت یک شمن از ضحاک به آودن، تهران، چشمه 1388 ( چاپ اوّل با نام ضحاک، همان ناشر 1378) .
5- برای یکی از نقدهای دقیق و مستندِ نظریات شاملو، ر.ک: مهاجرانی، سید عطا الله؛ گزند باد، تهران، اطلاعات، چاپ چهارم 1376.
6- درباره این فرضیه و نقد آن برای نمونه، ر.ک، امیدسالار، محمود؛ در دفاع از فردوسی» ، ترجمه ابوالفضل خطیبی، نامه فرهنگستان، سال سوم، شماره چهارم ( پیاپی 12) ، زمستان 1376، صص 120- 140؛ خالقی مطلق؛ جلال؛ « در پیرامون منابع فردوسی» ، ایران شناسی، سال دهم، شماره 3، پاییز 1377، صص 512- 539؛ خطیبی، ابوالفضل؛ « جدل های جدید درباره شاهنامه از منظر ادبیّات تطبیقی» ، نامه ایران باستان، سال اول، شماره اول، بهار و تابستان 1380، صص 25- 37.
7- برا‌ی آگاهی درباره تفاوت این دو اصطلاح و اثبات این که شاهنامه حماسه است، ر.ک. جوکار، منوچهر؛ شاهنامه ملحمه یا حماسه» ، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، سال ششم، شماره 6( پیاپی 69) ، تیر 1382، صص 56- 69.
8- روایت مقدمه بایسنقری درباره عربی دانی و عربی سرّایی فردوسی چنین است « و چون فردوسی در انشا شعر عربی تازی سوار بلکه در معرفت دقایق علوم و حکم و ادبیات ابن بَجده ی روزگار بود قصیده ای تازی به بیان معانی بدیع مشحون ... مکتوب کرده به عرض وزیر رسانید. فصحا و بلغا که حاضر بودند در فصاحت و بلاغت او و سلامت [ سلاست] و جزالت آن نظم متحیّر و متعجّب بماندند... چون فردوسی را به نزد خلیفه آوردند هزار بیت در مدح خلیفه اضافه شاهنامه کرده و به عرض رسانید» . ر.ک. ریاحی 1372، ص 412.
9- بنابر همین تلّقی دکتر جوینی « دین» را به « ویر» تصحیح قیاسی کرده اند تا فردوسی از « خرّم دینان» نباشد.

منابع تحقیق :
1- آیدنلو سجاد، ( 1383) ، « شاهنامه و فردوسی» ، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، سال هشتم، شماره 3 و 4( پیاپی 87 و 88) ، دی و بهمن، صص 84-93.
2- _____( 1384) ، « خلاف آمد عادت در شاهنامه پژوهی» ، نامه پارسی، سال دهم، شماره چهارم ( پیاپی 36) ، زمستان، صص 103-123.
3- _____ ( 1386) ، « ویرایش و گزارشی دیگرسان از دیباچه شاهنامه» ، کتاب ماه ادبیات سال چهارم، شماره 37( پیاپی 151) ، صص 65- 100.
4- ابوالحسنی، علی ( 1378) ، بوسه بر خاک بی حیدر، تهران، عبرت.
5- اعتماد مقدم، علیقلی ( 1350) « نگاهی به شاهنامه» ، سخنرانی های دومین دوره جلسات سخنرانی و بحث درباره شاهنامه تهران، وزارت فرهنگ و هنر، صص 22- 28.
6- پورپیرار، ناصر ( 1380) . پلی بر گذشته ( برآمدن اسلام) ، بخش اول، بررسی اسناد فرهنگی) ، تهران، کارنگ.
7- حریری، علی اصغر ( 1336) . « کار نابکاران» ، ارمغان دوره سی و نهم، شماره سوم، خرداد، صص 129-149.
8- حصوری، علی، ( 1387) . « فردوسی و تاریخ شاهنامه» ، فصلنامه ی پاژ، سال اوّل، شماره ی چهارم؛ بهار، صص 101-115.
9- « حقیقت چقدر آسیب پذیر است» ( 1369) . آدینه، شماره ی 47، صص 6-11.
10- خالقی مطلق، جلال ( 1377) . « در پیرامون منابع فردوسی» ، ایران شناسی، سال دهم، شماره ی 3، پاییز، صص 512- 539.
11- دولتشاهی، عمادالدین ( 1377) . رستم و سهراب ( به روایت اوستا) ، تهران، خیام.
12- رضازاده ی ملک، رحیم ( 1386) . « مقدمّه ی فردوسی بر منظومه ی شاهنامه» ، نامه ی انجمن، سال هفتم، شماره ی اوّل ( پیاپی 35) ، بهار، صص 117-133.
13- ریاحی، محمّدامین( 1372) . سرچشمه های فردوسی شناسی، تهران، مؤسّسه ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
14- عطایی فرد، امید( 1385). دیباچه ی شاهنامه، تهران، آشیانه ی کتاب.
15- فردوسی، ابوالقاسم ( 1384) . شاهنامه از دست نویس موزه ی فلورانس ( 614 ه.ق) ، به کوشش دکتر عزیزالله جوینی، تهران، دانشگاه تهران، ج 4.
16- ___ ( 1386) . شاهنامه، تصحیح دکتر جلال خالقی مطلق ( دفتر ششم با همکاری دکتر محمود امیدسالار و دفتر هفتم با همکاری ابوالفضل خطیبی) ، تهران، دایره المعارف بزرگ اسلامی.
17- فرهنگ فروتن، غ ( بی تا) ، شاهنامه شاه نامه نیست، تهران، آنزان.
18- فیض اللهی، حسین( 1380) . « آیا مدافعان فردوسی کم مطالعه هستند؟» ، شمس تبریز، سال چهارم، شماره ی 118، 25 مهر، بخش سوم، ص 14.
19- ___ ( 1381) . « سه موج انگیز ادبیّات جهان از توس تا آذربایجان» ، شمس تبریز، سال پنجم، شماره ی 133، 1 خرداد، صص 14 و 15.
20- کاشغری، شیخ محمود بن حسین ( 1384) . دیوان لغات الترک. برگردان به فارسی دکتر حسین محمّدزاده صدیق، تبریز، اختر.
21- محمّدزاده صدیق، حسین( 1382) . « شاهنامه حماسه نیست ملحمه است» ، نوید آذربایحان، سال پنجم، شماره ی 290، 13 اردیبهشت، ص 7.
22- محمودی بختیاری، علیقلی ( 1372) . « شاهنامه و زمان پایان یافتن آن» ، یادنامه ی استاد دکتر غلامحسین صدیقی، گردآورنده دکتر پرویز ورجاوند، تهران، چاپخش، صص 449- 452.
23- نولدکه، تئودور ( 1355) . « گفتاری در پژوهش شاهنامه» ، ترجمه ی دکتر جلال خالقی مطلق، سیمرغ، شماره ی 4، اسفند، صص 91-107.
24- وکیلی، سیامک ( 1384) . معمّای شاهنامه ( باستانشناسی و داستانشناسی شاهنامه) ، تهران، مهرنیوشا با همکاری مرکز بین لمللی گفت و گوی تمدّن ها.
25- همایون فرّخ، رکن الدّین (1377) . شاهنامه و فردوسی، تهران، اساطیر.

منبع مقاله :
اکبری، منوچهر،(1390) ، فردوسی پژوهی، تهران، خانه کتاب، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط