بنا به شگفتی و پیچیدگی وجود انسان، اندیشمندان هر یک تعریفی متفاوت از وی ارائه کرده اند. «سارتر(1)» فیلسوف معاصر فرانسه در تعریف انسان می گود: «آدمی چیزی جز عمل نیست، بشر وجود ندارد، مگر در حدی که طرح های خود را تحقق بخشد، بنابراین انسان جز یک سلسله عمل و اقدام نیست، دستگاهی است، مجموعه روابطی است که این اقدام ها را به وجود می آورد. در آدمی انبوهی از استعدادها، ذوق ها، امکان های به کار نیافتاده و ماندنی وجود دارد که ارزش زندگی او وابسته به آنهاست...»(سارتر، 1356: 49)
جمله معروف دکارت فیلسوف فرانسوی که «من فکر می کنم پس هستم» موید اصالت بعد فکری انسان در سازندگی شخصیت او و یادآور نظر مولانان جلال الدین-عارف مسلمان و متفکر بلندپایه ایرانی-در اهمیت نیروی اندیشه آدمی است که:
ای برادر تو همه اندیشه ای
مابقی خود استخوان و ریشه ای
گر گل است اندیشه تو، گلشنی
ور بود خاری تو هیمه گلخنی
(رزمجو، 1375: 12-13)
بایستی آشکارا اعتراف کرد که عل انسان از تمام رشته های دیگر علوم دشوارتر و پیچیده تر است.(پیشین: 10)
وجود ما معمایی است حافظ
که تحقیقش فسون است و فسانه
(حافظ، 1372: 394)
وقتی که از «شعر پارسی» سخن به میان می آید، ناخودآگاه نام رودکی در ذهن زنده می شود، زمانی که از «حماسه» سخن می گوییم، نام بلند «فردوسی» در ذهن و جان هر ایرانی نقش می بندد، حماسه، وطن و غرور ملی سه ضلع بلند منشوری هستند که فردوسی آنرا بر پایه خرد، دانش و دین بنیان نهاده است. بی شک یکی از استوانه های مهم هویت ایرانی ریشه در شاهنامه فردوسی-که حاصل اندیشه ژرف و شگرف وی است-دارد.
کتاب دیگری که در آن به ارزش های انسانی و جایگاه انسان توجه خاصی شده است مهابهاراتای هندی است اگرچه ایرانی نیست اما اشتراکات زیادی با شاهنامه دارد. مهابهاراتا به عنوان حماسه بزرگ شبه قاره هند و شاهنامه به عنوان نماد آیین ایرانی اندیشه های بی بدیل فراوانی را برای تعالی و کمال انسان به تاریخ بشری عرضه کرده اند. در این پژوهش به بررسی ارزش های انسانی در دو اثر بزرگ حماسی جهان شاهنامه و مهابهارتا می پردازیم.
جایگاه انسان در شاهنامه فردوسی
ادبیات کهن ما سرشار از نمونه های ارزنده ای است ه از همیت و ارزش آدمی حکایت می کند، هر گوشه از این گنجینه غنی طرح و نشانی از چهره متعالی انسان مطابق الگوهای ذهنی گذشته ارائه می دهد و از امکان اعتلای ادمی در دستگاه ارزشی پذیرفته شده ای سخن می دارد.(مختاری، 1368: 82)در تمام انواع ادبی که نویسندگان و شاعران از آن سخن گفته اند، وی را به گونه ای ستوده اند، اما هر کدام با روش و دیدگاه مخصوص به خود. «انسان در منظومه های حماسی زبان فارسی به ویژه در شاهکاری که فردوسی به رشته نظم کشیده است، مقامی بس والا دارد. در شاهنامه، آدمی تنها موجودی است که از میان آفریده های خداوند عالم که دارای روح اسمانی و نیروی اراده و خرد بوده رتبه اش از طبیعت و سپهر بلند و برتر است و از او به عنوان «نخستین فطرت» و «پسین شمار» یاد شده است.(رزمجو، 1375: 41) از دیدگاه استاد طوس انسان خلیفه خداوند بر روی زمین است و علت غایی خلقت و ثمره آفرینش به شمار می رود، بدین روی باید قدر خود بشناسد و یا در سیر الی الله بنهد و در طریق از کوشش متوقف نشود:
ترا از دو گیتی براورده اند
به چندی میانجی بپرورده اند
(شاهنامه، 1382، ج1، 3)
«مقصود آن است که وجود انسان ثمره و جوهر هر دو عال ملک و ملکوت یا ماده و روح یا غیب و شهادت یا گیتی و مینوست و از این روی از آدمی به مجمع البحرین و برزخ جامعه تعبیر شده که محیط و ناظر بر هر دو عالم و در پوشنده خرقه الهی است:
نخستین فطرت پسین شمار
تویی خویشتن را به بازی مدار
(پیشین: ج1: 3)
بیت فوق به حدیث نبوی «نحن الاخرون السابقون» اشاره دارد، یعنی انسان علت غایی آفرینش است که تقدم منطقی و علّی بر خلقت هستی دارد،هرچند نسبت به سایر موجادات در تاخّر زمانی واقع شده است.»(آزمایش، 1380: 157) انسان شاهنامه مترقی است و با شیوه و عمل خود کوش می کند زندگیش بهتر از گذشته باشد.(رنجبر، 1372: 19) فردوسی در مقدمه شاهنامه غیرمستقیم به ما می گوید: «مدیران و مدبران جهان اینانند: خدا، سپهر و انسان خردمایه پیوند انسان و خداوند است، انسان جانشین جانشین خدا در زمین است و به یاری خرد وظیفه خود را به انجام می رساند و سهپر بی آن که پای بند خردمندی باشد از سوی خدا بر سرنوشت انسان فرمان می راند. بدین ترتیب انسان اگر چه در توانش فروتر از سپهر استبه دانش از آن برتر است.(سرّامی، 1383: 113) در شاهنامه با سه گونه انسان مواجهه می شویم انسان اسطوره ای، انسانی حماسی و انسان تاریخی که در لابلای داستان ها ویژگی های آن را باید کشف کرد، هر کدام از این انسان ها ویژگی های خاص خود را دارند اما یک هدف مشترک دارند و آن رسیدن به قله است «به قله رسیدن یعنی این که کسی تمام کوشش ها و تمام استعدادهاش را در جهت پیشروی به طرف آن صرف کرده باشد»(اسلامی ندوشن، 1381: 17).
قدرت شگرف فردوسی در شناخت ژرفای انسان ها و تصویر عواطف و روحیات رنگارنگ بشری حیرت آور است. از نظر ترابی انسان که در شاهنامه مطرح می شود «انسان برتر منش» است «انسان آرمانی فردوسی انسانی پاکزاد پاک سرشتی است که در زمینه پُرمهر و پر گرد پرور خانواده ای با فرهنگ همانند درختی برومندی قد کشیده، با نیرو و راستی با رزمآوری و گردن فرازی با ایمان و اراده و فداکاری های پیروز بخش خود نام جامعه خویش را بلند آوازه می سازد. انسان برتر منش شاهنامه فرزانه ای با هنر و فرهنگ است و هنر و فرهنگ تا آن اندازه ای در شاهنامه ارج دارد و مهم و انسان ساز است که می تواند از گوهر و نژاد برتر و والاتر به حساب آید. انسان والا از نظر فردوسی خردمند درست اندیشی است که دانش و راستی و پیروزی او را در مراحل گوناگون زندگی پر نشیب و فراز فردی و اجتماعی تضمین می نماید.(ترابی، 34:1376-35) انسان مطلوب و آرمانی شاعر «انسان برتر منش» است که فردوسی خود به معرفی اومی پردازد:
خنک در جهان مرد برتر منش
که پاکی و شرمست پیرامنش
چو جانش تنش را نگهبان بود
همه زندگانیش آسان بود
بماند بدو رادی و راستی
نکوبد در کژّی و کاستی
(شاهنامه، 1382، ج1: 1528)
از دیدگاه فردوسی انسانی کامل است که با فرهنگ و هنر باشد و گوهر نژاد در درجه دوم قرار دارد، چنان که فردوسی هم خود به این مسئله اشاره می کند:
ز دانان بپرسید پس دادگر
که فرهنگ بهتر بود یا گهر
چنین داد پاسخ بدو رهنمون
که فرهنگ باشد ز گوهر فزون
که فرهنگ آرایش جان بود
ز گوهر سخن گفتن آسان بود
گهر بی هنر زار و خوار سست و سست
به فرهنگ باشد روان تندرست
(پیشین، ج2: 1531)
فردوسی در شاهنامه زیباترین جلوه های کرامت انسانی را به نمایش گذاشته است تا جایی که ی توان گفت وی نگهبان ارزش والای انسان و مروج کرامت و بزرگواری اوست.
جایگاه انسان در مهابهاراتا
مهابهاراتا آیینه تمام نمای دین هندو است «کتابی است جامعه که به کلیه شئون فلسفی و اساطیری و اخلاقی کیش هندو احاطه دارد.»(شایگاه، 1383، ج1: 237) در باب وجه تسمیه کتاب آمده است: «علت این که آن را «مها» یعنی بزرگ و «بهاراتا» یعنی هند می خوانند، این است که از لحاظ عالی بودن و ارزندگی مطلب و وقار و متانت و صفت هندی بودن هیچ یک از کتب کیش هندو را یارای برابری با آن نیست.» (پیشین) کتاب مهابهاراتا در طول تاریخ به سه نام خوانده شده است:جیه (2)(پیروزی)
بهارت (3) یا بهارت سمهیتا(4)(مجموعه مهابهارت)
مهابهارت(5)
قدیمی ترین حماسه هند رامایانا است و حماسه مهابهاراتا پس از تدوین و تنظیم رامایانا به وجود آمده و جمع آوری شده است. در باب اهمیت و اعتبار مهابهاراتا، چنین آمده است: «در زمان گذشته خدایان در یک کفه ترازو مهابهارت و در کفه دیگر چهار کتاب بید را قرار دادند و سنجیدند و محتوای مهابهارت را از مجموع مندرجات چهار بید سنگین تر یافتند».(جلالی نائینی، 1375: 623)
این منظومه به زبان سانسکریت با حجم درخور توجه، اثری است ماندگار از فرهنگ برهمایی که احتمالاً دو هزار سال پیش سروده شده و حماسه و کتاب عظیمی از بنیاد گذاری هند بزرگ و میراث زنده ای از سرتاسر آن سرزمین پهناور است.(شالیان، 1385: 158)
سی بل شاتوک نویسنده آمریکایی در کتاب دین هندو درباره مهابهاراتا نوشته است: «مهابهاراتا که تقریباً صد هزار بیت دارد، طویل ترین شعر حماسی دنیا محسوب می شود. این حماسه شامل انبوهی از افسانه های و دانستنی هایی است که کلاً در داستانی واحد درباره جنگی بر سر حکمفرایی بر شمال هند با یکدیگر تلفیق شده اند.»(شاتوک 1382: 61-62) درباره شیوه نگارش کتاب گفته شده «شیوه نگارش آن یکدست نیست و معرف آن است که شاعران متعددی در تحریر آن دست داشته اند. زبان مهابهاراتا «سانسکریت کلاسیک» و حماسی می خوانند و این بان اختلاف فاحشی با «سانسکریت ودایی» دارد و نسبت سانسکریت کلاسیک به سانسکریت ودایی، نسبت یونانی افلاطون است به هومر.» (شایگان، 1383، ج1: 236)
مهابهاراتا بی تردید منشاء فیاض الهام هم از برای شاعران و قصه سرایان و نمایش نویسان هم حکما و ژرف اندیشان و هنرمندان بوده است، گفته اند «ویاسا» (که بنا به سنت هندو سراینده نامور این رساله است) کلیه امور را در مهابهاراتا بررسی کرده و مطلبی در آفاقا و انفس وانفس نمانده که وی بدان نپرداخته باشد. مهابهاراتا «ودای پنجم» نام نهاده اند، زیرا کتابی اس تکه جامع جمیع صفات و مطلوب مذاق خاص و عام و هر طبقه ا از طبقات جامعه هندو به فراخور فهم و دانایی خویش از آن بهره مند گردیده است.(شایگان، 1383، ج1: 236-237) این که مهابهاراتا دقیقاً در چه زمانی سروده شده است مشخص نیست «تعیین تاریخ این دو رزم نامه (رامایانا و مهابهاراتا) دشوار است. زیرا که کار یک یا چند نویسنده نبوده، بلکه حاصل مجموع کوشش های شاعران نسل های بسیارند.»(ک.م.سن، 1375: 91)
درباره محتوای مهابهاراتا در مقدمه آن چنین آمده است: «این کتاب تاریخ واقعی و سرگذشت شخصیت های حقیقی نیست. این منظومه دستان و داستان است و برای هندوان جنبه ادبی و ملی و مذهبی دارد و در حکم گنجینه تخیلات هندی می باشد. البته در لابلای این تخیلات و دستان های حقایقی نیز نهفته است. لیکن چنان این حقایق با اساطیر و افسانه مخلوط و ممزوج می باشد که تفکیک حقیقت از افسانه دوشوار و ممتنع می نماید. فکرهای پخته و افکار ناپخته و قصه های شیین و حرف های با مغز و بی مغز و مطالب منطقی و خرافی و مسائل فلسفی و جدی و سخنان پیش پا افتاده در این کتاب به چشم می خورد و آنچه می خوانید تا حدودی اوضاع اجتاعی هندوستان قدیم را ترسیم می نماید و روی ه رفته می توان مهابهارت را «دایره المعارف هندو» خواند. زیرا محتوای کتاب تعلق به قرن های مختلف داردو هر شاعر و نویسنده داستان سرایی هندویی که در سرزمین پهناور هندوستان پیدا شده،فصلی و بخشی از تخیلات خود برین کتاب افزوده است بی آن که روشن باشد گویندگان آن چه کسانی بوده اند.» (مهابهارت، ج1: 3-4)
موضوع اصلی این منظومه جنگ است، اما در این کتاب «خواننده به دستان ها و داستان های قدیمی طرز آداب هندوان و مسائل مذهبی و اخلاقی و اجتماعی و سیاسی و پیدایی جهان و تقسیم جامعه هندو به چهار طبقه و نقش خدایان مختلف تاثیر دعای برهمنان، آداب فرمانروایی و بیان تاریخ اساطیری و اعتقاد به تناسخ و چگونگی سنت های دینی و رسوم و قوانین معمول زمان و فهرست جغرافیایی و کیهان شناسی و مضارّ ستمگری و تشریح مسایل فلسفی و اجتماعی، خلاصه مکتب های «سانکهیه(6) » و «جوک (7)» و دهها مسائل ادبی پراکنده دیگر برمی خورد.» (مهابهارت، ج 1:8-7) انسان در مهابهاراتا از جایگاه والایی برخوردار است و اگر بتواند قابلیت های وجودی خویش رابیابد و آن را پرورش دهد، می تواند به مرحله کمال برسد.«از دیدگاه متفکرین هند، انسان در اجتماع و در ارتباط با افراد «من» حقیقی خود را از دست می دهد و «من» های بی شمار به دست می آورد، بنابراین برای نیل به کمال باید رد اولین گام پیوند و ارتباط خود را با دیگران ببرد تا «من» های دروغین یکی پس از دیگری از میان رفته و انسان به اصل خویش بازگردد. دومین گام کمال در مذاهب هندی گذر از رود زندگی است، زیرا بر اساس قانون «کارما» انسان پس از مرگ کالبد خود را از دست می دهد و به کالبد دیگری حلول می کند و بر اساس آنچه در حیات گذشته خود انجام داده زندگی خوب یا بدی خواهد گذراند. البته اگر فردی دست به ریاضت های شاق بزند و از بعضی امور نیز خودداری کند، از تناسخ رهایی یافته و پس از نیل به کمال به حیات جاودانی که بدون بازگشت است دست می یابد.(نصری، 1376: 49)
مهابهاراتا انسانرابهترین مخلوق معرفی کرده است:
«از سایر مخلوقات آدمی افضل است و علما بر سایر آدمیان زیادتی دارند.»(مهابهاراتا، ج1: 89)
-انسان واسطه خیر و نیکی است:
«خداوند تعالی تو را واسطه خیر و خوبی و همه عالم و عالمیان آفریده است و روز و سال و ماه و همه را از تو می دانند.»(پیشین، ج1: 27)
-دروازه نجات در مهابهاراتا شش عمل است:
«اول ترک آزار، دوم عمل بربید، سوم تصور، چهارم بر حواس غالب آمدن ، پنجم ریاضت، ششم خدمت پیر پرهت کردن، و هر شش عمل دروازه نجات است»(پیشین،چ4: 139)
عشق ورزیدن و احترام گذاشتن یکی از ابعاد وجودی انسان است که د رانسان مهابهارتا، به چشم می خورد وبسیار پررنگ است و در لابه لای داستان ها به وضوح می توان به این مسئله پی برد.
در مهابهاراتا به گرفتاری های انسان توسط دل و زبان عمل اشاره می کند و این سه را مانند طناب معرفی می کند که گاه گرفتای های زیادی برای انسان به همراه دارد ولی راه نجاتی هست و می توان از این طناب گرفتاری راه شد:
«هر کس عمل خیر و احسان کند و خودنما و بدعقیده نباشد و ابتدای آفرینش آدمی بداند و حریص نباشد و به دل و زبان و فعل زیان کس نخواهد و دل خود را به چیزی نبندد و همه کس را دوست دارد و دوست و دشمن پیش او برابر باشند و بر زن و مال بیگانه دل ننهد و مادر و پدر و خواهر و دختر خود بداند و برحواس غالب آید به این سه طناب گرفتار نشود»(پیشین: ج4: 165)
راههایی که برای رستگاری انسان در مهابهارت مطرحش ده است و مباحث گیتا نیز تشیل می دهد عبارت است از:
-راه کردار
-راه محبت و عشق الهی
-راه دانش
راه کردار: همان فعالیت های ذهنی و تجسمی مبتنی بر نیکویی و خدمت به همه موجودات است. راه عشق الهی و محبت: که به زبان سانسکریت به آن «بهاکتی» می گویند و عشق و اخلاص است که دارنده آن در رسیدن به هدفش یاری می رساند. مهرین درباره راه عشق و محبت چنین می نویسد: «در عشق جوینده لازم است که به معشوق ورزد و استعدادی می خواهد تا عاشق گردد و معشوق را وجودی بی همتا و بی نظیر پنداشته به سوی او برود و بگوید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید. رضایت و کشش معشوق بهترین شادی است برای عاشق. وی او را می ستاید و از او می گوید به او می اندیشد. در همه کارها محبوب از نظر ا ناپدید نمی گردد.
نتیجه عشق، علم به وجود معشوق است که نزدیکی به وصال گفته می شود»(مهرین، 1346: 41) دیگر راهی که می تواند باعث رستاگری انسان شود راه دانش است و دانشی که منظور مهابهاراتاست علم باطن است نه علوم ظاهری، برای رسیدن به این دانش باطنی بازداشتن حواس، تمرکز هوش و مراقبته بسیار لازم است و زمانی که انسان توانست با این ریاضیت ها وجود خویش را پالایش دهد آنگاه می تواند به رستگاری و خلاصی برسد.
ابعاد وجودی انسان از دیدگاه شاهنامه و مهابهاراتا
شاهنامه و مهابهاراتا انسان را از مناظر گوناگون می نگرند و برای او ابعادی را متصور می شوند که این ابعاد می تواند نشان دهنده انسان آرمانی در دو اثر باشد.صاحب الزمانی در کتاب خط سوم ابعاد شخصیت جامعه با شرایط نیل به بلوغ انسانی از دیدگاه شمس بیان کرده است که این ابعاد با ویژگی هایی که فردوسی برای انسان والا و کامل، مطرح می کند تا حدودی اشتراک دارند آن ابعاد چهارده گانه شمس عبارت است از:
اندیشمندی
بینشمندی
زمان آگاهی
خودآگاهی
خویشتن داری، شامل: الف-غنای روحی، ب-تعادل روحی، ج-تمیز یا رسایی تشخیص.
خودیاری و خودمختاری
دیگرخواهی و مردم داری
ایثار و فدکاری
رهاسازی و استقلال بخشی
فروتنی و گردن کشی
رهایی از پیشداوری
عشق و ارمان
اصالت، خلاقیت و ابتکار
استقامت و پایدای
ابعادی که فردوسی ذکرمی گند چندان متفاوت با ویژکی های فوق نیست . در یک تقسیم بندی می توان ابعاد انسان شاهنامه را به سه دسته کلی تقسیم بندی کرد که این سه دسته خود هر کدام زیرمجموعه هایی دارد. همانطور که بعداً ذکر خواهد شد تقسیم بندی زیر درمورد مهابهاراتا نیز کاربرد پژوهشی دارد.
الف) ابعاد دیدنی و اخلاقی
ب) ابعاد اجتماعی
ج) ابعاد فرهنگی
الف- ابعاد دینی و اخلاقی می تواند شامل عناوین ذیل باشد:
-خداپرستی-اعتقاد به کیفرالهی
-امیدواری به خداوند
-باعتقاد به مرگ
-بی آزاری
-بی اعتباری دنیا و آزادی از تعلقات دنیوی
-...
ب- ابعاد اجتماعی شامل موارد زیر می باشد:
-آزادی-بشردوستی
-شادبودن از زندگی
ج- ابعاد فرهنگی مشتمل بر موارد زیر است:
-داد-دانش
-خرد
-...
ابعاد دینی و اخلاقی در شاهنامه و مهابهاراتا
واژه دین از جمله مفاهیمی است که همیشه در میدان آرا و عقاید گوناگون صاحب نظران، دانشمندان، فیلسوفان و ... قرار داشته است و شاید توافق مشترکی درباره آن وجود ندارد.علامه طباطبایی دین را این گونه تعریف می کند: «دین عقاید و یک سلسله دستورهای عملی و اخلاقی است که پیامبران از طرف خداوند برای راهنمایی و هدایت بشر آورده اند، اعتقاد به این عقاید و انجام این دستورها سبب سعادت و خوشبختی انسان در دو جهان است.»(طباطبایی، 1361: 41) ماکس مولر(8) در تعریف دین و مذهب می گوید: «کوششی است برای درک آنچه درک نشدنی است و بیان آن چیزی است که غیر قابل تقریر است.»(ترابی، 1382: 19)
در تعریف اخلاق نیز آمده است: «اخلاق به طور کلی عبارت است از مجموع آداب و رسوم و اجتماعات بشری و قواعد و قوانینی که بر احساسات و افعال این افراد و اجتماعات حکم فرماست و علم اخلاق علمی است که بحث می کند از اخلاق، یعنی از پندار و کرد افراد بشر، نه از اخلاقی که دارند بلکه از اخلاقی که باید داشته باشند. به عبارت دیگر علم اخلاق علمی است که برای زندگی بشر دستور معین می کند و از این رو آن را گاهی «علم تکالیف» نیز خوانده اند. (سیاسی، 1336: 9-10) اخلاق و آموزه های اخلاقی غالباً برگرفته از دین و مذهب است و هیچگاه جدای از دین نیست.
انسان موجودی دو بعدی است و اغلب ادیان آدمی را موجودی دوپاره می شناسد. پاره ای که جسم است و فناپذیر و پاره ای که نامیرا و پایدار است.
پس بعد معنوی است که به واسطه دین می خواهد حیات پس از مرگ را برای خود مهیا سازد، این اتصال به حیات برتر توسط آموزه های دینی و اخلاقی میسر می شود.
در این قسمت ما به بیان ابعاد دینی و اخلاقی انسان شاهنامه و مهابهاراتا پرداخته ایم، ابعاد دینی و اخلاقی شامل موارد بسیاری که سعی کرده ایم شاخصه ها را بیان نماییم، این ابعاد عبارت است از اعتقاد به کیفر الهی، اعتقاد به مرگ، امیدواری، بخشندگی، بی آزارِی، بی اعتباری دنیا و ازادی از تعلقات دنیوی، پرهیزکاری و پاکدامنی، دینداری، رازداری، راستگویی، صبر، عفو گذشت.
- اعتقاد به کیفر الهی
به نظر فردوسی انسان در انجام هر عملی سرانجام کشته خویش می درود و جزای نیکی او نیکی و پادافره بدیش بدی خواهد بود.(رزمجو، 1375: 168)نگر تا چه کاری همان بدوری
سخن هرچه گویی همان بشنوی
(شاهنامه، 1382، ج1: 287)
فردوسی به کیفر الهی اعتقاد دارد، از نظر او انسان کامل کسی است که به کیفر و پادافره ایزدی اعتقاد داشته باشد و به گرد گناه نگردد، تا شرمسار درگاه حق نشود:
چنان روکه پرستد روز شمار
نپیچی سر از شرم پروردگار
به داد و دهش گیتی آباد دار
دل زیردستان خود شاد دار
که برکس نماند جهان جاودان
نه بر تاجدار و نه بر موبدان
(شاهنامه، 1382، ج2: 1244)
انسان مهابهاراتا نیز برآن اعتقاد است که انسان می تواند با اعمال صالحه مزد و اجر آن را دریافت کند و با عمل بد دچار زیان و خسران گردد و هر عملی کیفری و پاداشی به همراه خواهد داشت. به نظر انسان مهابهاراتا «هر کردار و گفتار و پندار واکنشی در بردارد یعنی به محض آن که فعلی را انجام دهیم تولید نیرو و تاثری می کنیم که بر حسب آن که نیک یا بد خیر یا شر بوده باشد، نمره خوب یا بد به بار می آورد، به سان دانه ای است که چون شرایط ضروری حاصل شد می روید و رشد می کند و میوه خیش را به ثمر رساند.»(شایگان، 1383: ج1: 21) شاتوک نیز به این مسئله اشاره می کند و می گوید: «هر عمل باید متضمن نتیجه ای باشد، بنابراین، نتایج اعمال یک نفر در زندگی مشخص می کند که شخص پس از مرگ چه چیز را تجربه خواهد کرد و چه نوع حیاتی در تولدی دیگر خواهد داشت.»(شاتوک، 1382: 48)
«آدمی را کاری باید کرد که او را فایده بدهد و در دنیا و آخرت از او جدا نشود.»(مهابهاراتا، ج1: 90)
«آدمی به هر نوع که عمل می کند همان نتیجه می یابد، اگر عمل نیک می کند، نیک می شود و اگر عمل بد کند، بد می شود.»(پیشین، ج3: 173)
- اعتقاد به مرگ
مرگ قطعی آگاهی از بودن است. بودن همان دانستن آن است که «منی» وجود دارم. مرگ از نظر فردوسی امری حتمی است. او به طور دائم روی الزامی بودن مرگ، رفتنی بودن انسان منفرد تاکید می کند. هیچ کس را در هر مقامی که باشد گریزی از مرگ نیست.(جوانشیر، 1380: 72)اگر چرخ گردان کشد زین تو
سرانجام خاک است بالین تو
(پیشین، ج2: 1861)
انسان هندو نیز در مهابهاراتا بدین امر معتقد است که بقا همیشگی نیست و روزی از این جهان خواهد رفت. خلاصه این که آدمی طعمه مرگ است. اجل چون فرا رسد پیر و جوان و شاه و گدا نمی شناسد. همه باید این سرای سپنج را بگذارند و بگذرند.(پرهام، 1377: 198)
چه دینی چه اهریمن بت پرست
ز مرگند بر سر نهاده دو دوست
(پیشین، ج2: 1595)
«هیچ کس در این جهان جاودان نماند و هر که پیدا شده است زمانه او را نمی گذارد.»(پیشین، ج3: 469)
«اجل به جمیع کائنات می رسد و علاج اجل به دست هیچ کس نیست و احدی از دست اجل امان نیافته است.»(پیشین، ج2: 200)
- بی آزاری
بی آزاری یکی ز جنبه های اخلاقی انسانی است که فردسی بسیار بر آن تاکید می کند، اگر انسانی بی آزار باشد و با مردمان چنان رفتار کند که حضرت علی-علیه السلام-می فرمایند، زمانی که بمیرد، نبود او برای مردم بسیار دردناک خواهد بود:ز گیتی هر آن کو بی آزارتر
چنان دان که مرگش زیانکارتر
(پیشین، ج2: 1379)
کم آزار باشید و هم که زیان
بدی را مبندید هرگز میان
چو خواهید کایزد بود یارتان
کند روشن این تیره بازارتان
(پیشین، ج2: 1619)
یکی از راههای رستگاری انسان مهابهارتا، کم آزاری، بی آزاری و عشق و محبت به دیگران است. در این طریق انسان می کوشد که هیچگاه کینه و نفرت کسی یا چیزی در دل نیگرد، به همه چیز به دیده یکرنگی می نگرد و وجودش آکنده از مهربانی می شود و این مهربانی عاری از هر گونه ناخالصی و ریاست.
- بهترین عمل ترک آزار دیگران است:
«ترک آزار، بهترین اعمال است.»(پیشین، ج4: 140)«جمع عبادت ها و عمل نیک در ترک آزار است.»(پیشین، ج4: 140)
«بزرگ ترین عبادت ها کم آزاری است و راستی و دوست همه خلق بودن و بر آرزوی دل غالب آمدن.»(پیشین، ج4: 160)
- بی اعتباری دنیا و عدم تعلقات دنیوی
انسان نمونه به دنیا و آنچه در آن است دل نمی بندد، زیرا می داند که این دنیا دائم در حال تغییر و تبدیل است و دل بستن به آن فریبی نیست. از دیدگاه فردوسی انسان برتر کسی است که دل بر این دنیای غدار نبدد و تا می تواند نیکی کند و دل از مهر گیتی بشوید:یکی پند گویم ترا من درست
دل از مهر گیتی بیایدت شست
(پیشین، ج1: 64)
زمانه زما نیست چون بنگری
ندارد کسی آلت داوری
بیاران خوان و بپیمای جام
ز تیمار گیتی مبر هیچ نام
اگر چرخ گردان کشد زین تو
سرانجام خاکست بالین تو
دلت را به تیمار چندان مبند
بس ایمن مشو بر سپهر بلند
(پیشین، ج2: 1862)
انسان مهابهاراتا رستگاری را در ترک دنیا و خل قم یداند و رها شدن از اسارت بندگی بندگان. عزلت و کوشه گیری از خلق باعث می شود که انسان از گرفتاری های دنیوی مردم به دور باشد و همین دوری باعث می شود که دل و جان انسان پاک شود و راه کمال را سریع تر طی کند.
«ترک دنیا، بهترین اعمال پسندیده است.»(پیشین، ج3: 254)
«مثل حرص محنتی نیست و مثل ترک دنیا هیچ راحتی نیست.»(پیشین، ج 492)
- صداقت و راستگویی
انسان هایی که در اعمال و گفتار خویش صادق هستند به رستگاری جاوید می رسند. انسان های متعالی در شاهنامه و مهابهاراتا به ارزش صداقت و راستگویی معترفند و راستگویی را نشانه بزرگی می دانند.بزرگ آن کسی کو به گفتار راست
زبان را بیاراست و کژّی نخواست
(پیشین، ج2: 1425)
راستی و راستگویی از برجسته ترین صفات و کمالات انسان مهابهاراتا است، چنین انسانی هیچ گاه سخن دروغ و سخن زشت بر زبان نمی آورد، حتی اگر با جاهلان و فرومایگان برخوردی داشته باشد با زبان خوش به آنان پاسخ می گوید.
«و گفته اند هیچ طاعتی برابر راستی نیست و هیچ گناهی برابر دروغ گفتن نیست.»(پیشین، ج1: 70)
«هیچ ثوابی برابر راست گفتن نیست.»(پیشین، ج1: 256)
«هیچ طاعتی بالاتر از راستی و هیچ معصیتی افزون تر از دروغ نیست.»(پیشین، ج3: 156)
به هر کار در پیشه کن راستی
چو خواهی که نگزایدت کاستی
(پیشین، ج1: 265)
چو با راستی باشی و مردمی
نبینی جز ا زخوبی و خرمی
(پیشین، ج1: 1152)
سزد گوهر آن کس که دارد خرد
به کژّی و ناراستی ننگرد
(پیشین، ج1: 183)
ابعاد فرهنگی انسان در شاهنامه و مهابهاراتا
جامعه محصول زندگی گروهی انسان هاست؛ و تکامل آدمی جز با تعامل وی با دیگر همنوعانش حاصل نخواهد شد. از داد و ستد اندیشه، رفتار و عقیده در میان افراد یک جامعه «فرهنگ» متولد می شود. در واقع تکیه گاه فرهنگ چیزی جز جنبه ها ی معنوی و معرفتی وجود یک انسان نمی باشد. به عبارت دیگر «فرهنگ» حاصل تجربه های متعالی بشری است که در طول زمان زندگی انسان ها را تکامل بخشیده است. شاهنامه فردوسی و حماسه س مهابهاراتا از جمله کتاب هایی هستند که این بعد از زندگی اجتماعی انسان را نادیده گرفته و جستارهای فرهنگی در آن نمود چشمگیری دارند، که این جستارها در متعادل سازی زندگی اجتماعی انسان نقش بارزی را ایفا می کند. انسان اجتماعی، نیازهایی دارد که نمی توان بدون در نظر داشتن شرایط محیطی یا تعامل با دیگران به آنها دست یافت. «فرهنگ» ارضای نیاز فرد را در بستری مناسب با شرایط زمانی، مکانی و اجتماعی قرار می دهد تا فرد با تفکر و تامل بیشتری در انتخاب گزینه ی مناسب، همیشه برتری ها را آن خود کند. فرهنگ نقش شاهین ترازویی را بازی می کند که افراد یک جامعه علی رغم سلایق و اندیشه های گوناگون با هم ر تعمل و تعادل باشند. این تعامل و تعادل در قالب یک موضوع فرهنگی در شاهنامه و مهابهاراتا می توان به صورت زیر آورد: خردورزی، داد، دانایی، نام نیک، عاقبت اندیشی و احترام به استاد و اهل علم و ... .- خرد و عقل در شاهنامه و مهابهاراتا
خرد مقوله ای است که در تاریخ و فرهنگ ملت ها، انسان ها بدان توجه داشته اند. واژه خرد بیش از 500 بار و واژه خردمند بیش از 300 بار و واژه خردمندی 20 بار در شاهنامه ذکر شده است. (مهاجرانی، 1382: 49) این بسامد بالا خود نشان دهنده اهمیت و ارزشی است که فردسی در برابر خرد قایل می شود. جوانشیر معتقد است: «سپردن سرنوشت انسان به دست خرد، وابسته کردن «هر دو سرای» و فزونی و کاستیش به خرد، رکن اصلی جهان بینی فردوسی است». (جوانشیر، 1380: 64) فردوسی خود را حد اعلای آفرینش دانسته است.(رنجبر، 1379: 71) درباره مفهوم خرد، اسلامی ندوشن معتقد است: «مسئله خرد در شاهنامه بنیادی است و پایه کار بر آن گذارده شده، خرد مفهوم بسیار وسعیی دارد، فشرده کل آموزه های انسانی است که از آن نتیجه گیری درست شده باشد. اینها دریک تن جمع گردند خرد اورا تشکیل می دهند و مجموع آنها خرد کل اجتماع را تشکیل می دهد، یعنی راه و روشی که برای ادامه یک جامعه باید در پیش گرفت و تجربه های عملی انسانی است که متراکم شده و به صورت یک دتسورالعمل و راهنما به کار می آید.»(اسلامی ندوشن، 1381: 13) فروسی عقل و خرد را سنگ بنای آفرینش می داند:نخست آفرینش خرد را شناس
نگهبان جان است و آن سه پاس
سه پاس تو چشم است و گوش و زبان
کزین سه بود نیک و بد بی گمان
(پیشین، ج1: 2)
رهاند خرد مرد را از بلا
مبادا کسی در بلا مبتلا
(پیشین، ج2: 1383)
کسی کش خرد باشد آموزگار
نگه داردش گردش روزگار
(پیشین، ج1: 593)
درسنت هندو نیز «اول چیزی که آفریدگار بتواند آن را «مهاتت(8)» گویند، (ریشه و اصل عناصر) و گمان چنانست که این مهاتت در نظر هندوان همان است که حکما آن «عقل اول» گویند. (مهابهارت، ج3: مقدمه: 15) از واژه های کلیدی مهابهاراتا می توان به عقل، عاقل، دانش و دانایی اشاره کرد، استفاده از عقل و دانایی را بر هر انسانی واجب می داند وعقل را در جای جای کتاب آموزگار انسان و کارساز مشکلات وی دانسته است و راه عقل را بهترین راهها معرفی می کند و کسی دانا و عاقل است که از این گوهر شریف که درون او به ودیعه نهاده شده است. به خوبی استفاده کند.
-انسانی که صاحب عقل است از تمام دشواری ها نجات می یابد:
«هرکه به عقل صافی و مستقل موصوف است و دل را با رعایت شیوه تحمل به دست آورده از حیطه التفات محسوسات و دوستی و دشمنی خلق برآمده آن کس سزاوار خلاصی می شود.»(پیشین، ج2: 106)
«عقل خود راحکم باید ساخت... راه عقل بهترین راه هاست.»(پیشین، ج3: 140)
«عقل جوهری شریف است و یافتن عقل حکم این را دارد که کسی پادشاهی عالم بالا یابد.»(پیشین، ج3: 195)
- داد
عدل و داد از جمله اصولی است که به کار بستن آن باعث قوام و پایداری اجتماع می شود و «مهم ترین رکن قوام هر جامعه است و بدون آن نمی توان زندگی سالم فردی و اجتماعی داشت، خداوند خود عادل است و نظامی هستی را بر اساس عدل خویش آفریده و هدایت می نماید و در عالم تشریع نیز ما را به اساسی ترین امری که ضامن حیات و بقای فردی و اجتماعی ماست، یعنی عدل سفارش می کند.»(چوبینه، 1377: 177) خداوند در قرآن کریم مردم را به عدل و داد سفارش می کند که «اِنَّ اللهَ یَامُرُ بالعَدلِ و الاحسان... نحل/90» (همانا خداوند خلق را فرمان به عدلو احسان می دهد.) رعایت عدل و داد برای همگان ضروری است و برای حکام و قدرتمندان ضروری تراست، زیرا اگر قدرتمندان عدالت را رعایت نمایند، نتیجه عدالت آنان آسایش عمومی مردم و ابادانی شهر و دیار است.اگر کشور آباد داری به داد
بمانی تو آباد و ز داد شاد
(پیشین، ج1: 1219)
به هر کاری با هر کسی داد کن
زیزدان نیکی دهش یاد کن
(پیششن، ج1: 656)
تو اکنون همی کوش و با داد باش
چو دادآوری از غم آزاد باش
(پیشین، ج1: 1056)
در مهابهاراتا از ویژکی های انسان نمونه عدالت گرایی اوست، به خصوص اگر انسان پادشاه یا حاکم جایی است و عدل برای پادشاه به این معناست که وجود او برای بدکاران رعب و وحشت ایجاد کند و برای نیکان مایه دلگرمی و عطوفت باشد. مهابهاراتا یکی از ویژگی های حاکم متعالی و رستگار، را داشتن عدل معرفی می کند. زمانی که پادشاه عادل باشد حتی طبیعت هم به کام مردم خواهد بود و مردم از بلایای طبیعی مثل قحطی و خشکسالی و ... در امان هستند:
«و در آن ایام از دولت جدهشتر واثر عدل او همه مردم در امن و فراغت بودند.باران به دقت می بارید و دزد و حرامیان اصلاً نبودند و خلق همه به نیکی اوقات می گذرانیدند و دروغ و دغل در میان مردم نبود.»(پیشین، ج1: 218)
«هیچ ثوابی و خیری برابر عدل پادشاهان نیست و نزد حق سبحانه و تعالی هیچ کس دوست تر از پادشاهان عادل نیست.»(پیشین، ج3: 42)
«ثوابی که دیگران را از عبادت هزار سال حاصل می شود، پادشاه را از عدل یک ساعت میسر می گردد.»(پیشین، ج3: 59)
- دانش
علم و دانش حقیقتی نورانی است که سبب روشنی وجود انسان و جامعه انسانی می شود.«در ادبیات حماسی دانش و دانشمند چونان خرد و خردمند پایگاهی ولا دارند... دانش پشتوانه شخصیت انسان و حافظ او از بدی ها و کجروی هاست.(رزمجو، 1375: 144) دانش نیز از جمله صفت هایی است که نه به تنهایی بلکه همراه با خرد، به زایش و بالش و بودش نیکی در آدمی یاری می رساند.»(ثاقب فر، 1377: 230)علم مظهر زیبایی و جهل مظهر تاریکی و ظلمت است، یکی از راه های یکه می تواند انسان را در طریق رستگاری یاری رساند کسب علم و دانش است و منظور از دانش تنها دانش تجربی که بر پایه حواس و تجارب بنا شده است نمی باشد.موحد در مقدمه گیتا درباره این دانش می نویسد: «زنجیر اسارت ما از سه حلقه جهل و شهوت و فعل به هم پیوسته است. دانش این بند را فرو می شکند و ما را رهایی می بخشد. دانش در نهاد آدمی هست و باید آن را کشف کرد. به قول شاعر او آمدنی بود نه آموختنی، منتهی باید آینه را صافی کرد تا پذیرای فیض نور گردد و این جاست که طالب علم خود را در برابر دراز می یابد.»(موحد، 1385: 45) عباس مهرین نیز مقصود از دانشی که انسان را به رستگاری می رساند این گونه می نویسد: «مقصود از دانش این نیست که یک یا چند علم متداول بدانیم. بلکه دانستن حقیقت اشیا هست که ذات خودمان نیز شامل آن است. آنچه عموماً علم نامیده می شود پی بردن به چیزی در جهان تن است. یعنی علم به ظاهر اشیاست و علمی که در حکمت هند به آن اشاره شده، علم به باطن وست. این گونه علم را رد اصطلاح حکمت هند، یان یوگ می نامند و دانشی که غیر از این دانش است، سایه یا پرتو دانش است و آن این گونه نادانی است.» (مهرین، 1346: 37) پس دانشی که در مهابهاراتا برای رستگاری انسان مطرح می شود علم به باطن است و با تلاش و کوشش می توان بدان دست یافت و مهابهاراتا علم و دانش را از مراتب کمال انسانی معرفی می کند:
به دانش بود مرد را ایمنی
ببندد ز بد دست اهریمنی
(پیشین، ج2: 1596)
به دانش بود بی گمان زند مرد
چو دانش نباشد به گردش مگر
(پیشین، ج2: 1563)
دگر آنک دانش مگیرید خوار
اگر زیردستست و گر شهریار
زمانی میاسای ز آموختن
اگر جان همی خواهی افروختن
چو فرزند باشد به فرهنگ دار
زمانه ز بازی برو تنگ دار
(پیشین، ج2: 1224-1225)
«بزرگی آن نیست که از سال بسیار و سفید شدن موی و مال و حشم بسیار داشتن به دست آید بلکه بزرگی آن است که از روی دانش باشد.»(پیشین، ج3: 483)
یا:«علم نیز بزرگ است و علم به جای چشم است و تا چشم نباشد در راه عبادت قدم نتوان نهاد لیکن این هر دو مشقت و یا ریاضت می طلبد.»(پیشین، ج3: 147)
- دانش چون بهشت است:
«و کسی که زبون بی دانشی شده است او هیچ نمی بیند و دانش بهشت و بی دانشی دوزخ است.»(پیشین، ج3: 218)«هیچ نعمتی چون علم نیست و هیچ محنتی هم چون حرص ست.»(پیشین، ج3: 183)
- دوراندیشی
انسان والا در همه امور دور اندیش است و تنها حال را می بیند، آنچه باعث توفیق انسان در کارها می شود،دورنرگی است چنان که حضرت علی-علهی السلام-می فرماید: «الظَّفَرُ بِالحَزمِ، والحَزمُ باِجالَهِ الرَّای بِتَحصینِ الاسرار: پیروزی دردوراندیشی است و دوراندیشی به جولان اندیشه و اندیشه به نگاه داشتن اسرار است.»(نهج البلاغه، 1379: 816) «دوراندیشی در امور و داشتن ذهنی تحلیل گر و عاقبت اندیش، بر توفیق آدمی و بهروزی و پیروزی او می افزاید و توان آو را بالا می برد. این گونه افراد، اشتاباهات آنها کمتر و پشیمانی از کارهای شان اندک است، زیرا با مطالعه و برنامه ریزی، اهدافی را که برای اینده در نظر دارند دنبال نموده و با توجه به توانمندی های خود تصمیم به حرکت یا احیاناً انصراف و بازگشت می گیرند.»(چوبینه، 1377: 335) انسان دورنگر فردوسی نیز در همه امور دوراندیش است و همان ابتدای کار، به انجام آن نیز می اندیش:به کار اندر اندیشه باید نخست
بدان تا شود ایمن و تندرست
سگالید هر کار وزان پس کنید
دل مردم کم سخن مشکنید
برانداخت باید پس آنگه برید
سخن هایی داننده باید شنید
(پیشین، ج1: 1812)
کسی کو ببیند سرانجام بد
ز کردار بد بازگشتن سزد
(پیشین، 1382: 318)
آنچه که باعث توفیق آدمی در امور زندگی است دورنگری و عاقبت اندیشی است، انسان عاقبت اندیش و برنامه ریز کمتر دچار خطا و پشیمانی می شود، زیرا با مطالعه و دقت در امور تحلیل و اهداف، کارهای خود را پیش می برد، به همین دلیل میزان خطا در کار انسان دوراندیش کمتر است. مهابهاراتا نیز بر این مسئله تاکید می کند و از انسان می کند و از انسان می خواهد که درهمه امور، اول به انجام کارها با دقت بررسی نماید آن گاه درباره آن تصمیم بگیرد اگر به این صورت عمل شود میزان توفیق و پیروزی بیشتر خواهد بود.
«و بزرگان گفته اند که در هر راهی که قدم نهی اول راه برآمدن را منظور نظر دار.»(پیشین، ج3: 77)
«و انسان هر کاری که پیش گیرد باید که اول بی فکر و اندیشه کاری نکند، بسیار باشد که پشیمانی بارآورد.»(پیشین، ج3: 89)
«عاقل آن است که چون به فراست دریابد دولت از او روگردان شده است و روز بد می خواهد که پیش آید، باید که پیش از آن فکر خود بکند.»(پیشین، ج3: 116)
-نام نیک
انسان برجسته در شاهنامه به دنبال نام آست آن هم نام نیک. نام یعنی حسن شهرت نه تنها در زندگی این جهانی موجب اعتبار و آسایش خاطر است، بلکه بعد از مرگ نیز می تواند به صورت «یاد» در دنباله زندگی این جهانی قرار گیرد. زندگی کوتاه از طریق «یاد» دوام پذیر می شود و این تسلّای خاطری است برای فرد زنده که زوال خود را با تحسّر کمتری پذیرا گردد. (اسلامی ندوشن، 1381: 25) زیر که مرگ حق است و انسان نیز موجودی فانی است، پس تنها چیزی که می تواند مایه بقای وی شود همان نام نیکو است. غلامرضایی درباره نام و ننگ در شاهنامه می نویسد: «نام و ننگ در شاهنامه از دو دیدگاه قابل بررسی است. یکی از دیدگاه دین و اخلاق و دیگری از دیدگاه ملیت و قومیت و فردوسی این دو را از هم جدا نمی داند. از دیدگاه دین و اخلاق «نام» عبارت است از یگانه پرستی، سرنپیچیدن از فرمان ایزد، در عین خسروی به بندگی کوشیدن، خرد داشتند، راستی ورزیدن، نبرد با بیدادگران. یکی بودن آشکار و نهان، وقار و متانت. انسان دوستی، عاقبت نیک داشتن، رها کردن خودپرستی ها و ارزوهای نفسانی و ... از دیدگاه ملیت و قومیت بیشتر به حس وطن پرستی قهرمانان و جنگ های آنان با دشمنان مربوط می شود، لازمه شعر حماسی وطن دوستی است... (غلامرضای، 1374: 1050-1051) به نظر فردسی «نام بلند نیک در افسانه فردا چون خورشیدی تابان حقیقتی روشن و واقعیتی غیرافسانه ای پیدا می کند». (چوبینه، 1377: 299) فردوسی معتقد است جهان بر هیچ کس پایدار نخواهد ماند و تنها نام نیک است که همیشه پایدار می ماند:
نباشد جهان بر کسی پایدار
همه نام نیکو بود یادگار
(پیشین، ج1: 1178)
اگر نیک باشی بماندت نام
به تخت کیی بر بوی شاد کام
(پیشین، ج1: 1086)
- انسان ها برای به دست آوردن نام نیک باید تلاش کنند:
همی نام جاوید باید نه کامبینداز کام و بر فراز نام
(پیشین، ج2: 1861)
ز تو نام باید که ماند بلند
نگر دل نداری به گیتی نژند
(پیشین، ج1: 438)
به نام نکو گر بمیرم رواست
مرا نام باید که تن مرگ راست
(پیشین، ج1: 1028)
یکی از ابعاد انسانی مهابهاراتا کسب نام نیک است و انسان تلاش می کند با نیکی و نیکوکاری گوی سبقت را درنیک نامی از دیگران برباید. انسان مهابهاراتا با انجام اعمال نیک و شایسته بدنبال نام نیک است.
«به نام نیک مردم هزار مرتبه هتر از زندگانی در عجز و خواری.»(پیشین، ج1: 518)
- انسان نیکنام به بهشت می رود:
«و کسی که نیکنامی خود بخواهد می باید که بر این منوال مستقیم الاحوال باشد و اگر بخواهد که نیکنامی افزونشود، باید که ریاضت علم و جنگ و صدقه را زیاد گرداند و که نیکنامی از این امور می افزاید تا آن زمان که نیکویی او در جهان بماند در بهشت درنگ می کند.»(پیشین، ج3: 310)ابعاد اجتماعی انسان در شاهنامه و مهابهاراتا
سرآغاز زندگی انسان به صورت اجتماعات بشری امری اجتناب ناپذیر بوده است؛ چرا که تعالی و تکامل انسان بیرون از این ساختار متصور نیست. نیازهای جسمی و روحی انسانی درگیر دار ساختارهای اجتماعی به نطفه می نشینند، رشد ی کنند و متولد می شوند و اگر این روابط پیچیده نبود هیچگاه خوب و بد یا زشت و زیبا در زندگی آدمی وجود نداشت. از همین روست که ابعاد وجودی انسان تنیده در سازو کار اجتماعات بشری است و اجتماع و انسان در یک رابطه دوسویه زوایای تاریک و روشن همدیگر را رقم می زنند. شاهنامه و مهابهاراتا نیز در این راستا مستثنی نبوده و هر یک به فراخور جامعه موجود خویش شخصیت های خاص خودد ارند. البته ناگفته پیداست که جوامع مختلف بشری گرچه ادیان وعقاید گوناگونی دارند، ولی آنچه که روند تاریخ به نمایش ی گذارد، جریان رو به رشد هر یک از آنهاست که سعی دارند یک الگوی ممتاز از خوشبختی و سعادت انسان به تصویر بکشند. جامعه یک جریان زنده است که انسان ها، قطره های به هم پیوسته این رودخانه اندو در یک نگاه کلی همه به سوی دریا شدن در حرکتند. قطعاً ابزار این حرکت چیزی جز ابعاد ممتاز اجتماعی انسان نیست که شاهنامه و مهابهاراتا نیز در ای زمینه نگاهی درخشان دارند که در این قسمت به مواردی از آن در هر دو ار اشاره می کنیم.- آزادی
یکی از کرامت های انسانی آزادی و آزادمنشی اوست و آزادی از فضیلت انسان است. در شاهنامه آزادی را به مفهوم زیردست نبودن می شناختند، این همان تصویری است از آزادی است که در تاریخ باستانی نیز دیده می شود. ایرانی کوشش داشته است که مستقل بماند، یعنی ملت دیگری بر او امر و نهی نکند. بنابراین آزادی فردی، آن گونه که در یونان پنداشته می شد، نزد او مفهوم نداشت آزادی جمعی مطرح بوده یعنی آن که ایران کشور زیردست قرار نیگرد، مردم خود را از آزادگان می خواندند. غیر ایرانیان را «انیرانی» یعنی ناآزاد.» (اسلامی ندوشن، 1381: 26)مرا مرگ بهتر از آن زندگی
که سالا رباشم کنم بندگی
(پیشین، ج1: 659)
جهانجوی اگر کشته گردد به نام
به از زنده دشمن بدو شاد کام
(پیشین، ج2: 1556)
میازار کسی را که آزاد مرد
سراندر نیارد به آزار و درد
(پیشین، ج1: 1014)
در مهابهاراتا نیز انسانی که آزاده است دارای کرامت انسانی است. شاخص ترین ویژگی انسان آزاده، آزادگی و عزت او و تسلیم نشدن در برابر هرگونه ذلت و خواری و عصیان گری در برابر غارت و ظلم ظالمان و ایستادگی و مقاومت در مقابل هر جوری است.انسانی شایسته ستایش است که عزت نفس داشته باشد و آزادگی رهایی شعار او باشد و تن به ظلم و جور ندهد.
«به پیش کس سر فرو نیارم و نه کسی را به خود سرفروآوردن گذارم.»(پیشین، ج1: 127)
«مانند باد به قید هیچ کس در نیایم و از بیم و امید جهانیان چشم پوشم.»(پیشین)
«یا به مردانگی کشته شو به بهشت برو یا جنگ کن تا فتح نمایی.»(پیشین، ج2: 463)
«بهترین راحت ها آزادی است از همه.»(پیشین، ج3: 219)
- اعتدال و میانه روی
اعتدال به معنای پرهیز ازافراط و تفریط در هر کاری است «میانه ری و اعتدا یک اصل ضروری برای زندگی سالم فردی و اجتماعی است.»(چوبینه، 1377: 337)قرآن نیز مردم را به اعتدال و میانه روی فرا میخواند چنان که پیامبر را به میانه روی و اعتدال حتی در انجام امور نیک سفارش می کند:
« وَ لاَ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِکَ وَ لاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً اسراء/29» (نه هرگز دست خود را در احسان به خلق محکم بسته دار و نه بسیار باز و گشاده دار که هر کدام کنی به نکوهش و حسرت خواهی نشست).
اصل اعتدال باید به شکل کلی بر سراسر زندگی فردی و اجتماعی انسان حاکم باشد، یعنی در اندیشه، گفتار و کردار باید انسان عتدال را رعایت کند. منشا همه تصمیمات انسان فکر اوست، اگر فکر متعادل باشد رفتار انسان نیز مستقیم معتل است و اگر اندیشه بیمار باشد به یقین فرد راه درست را نخواهد پیمود و دچار افراط و تفریط می شود، چنان که بیان شود انسان در تام زمینه های زندگی اعم ازمادی و معنوی چون خواب و خوراک، کار و عبادت باید میانه رو باشد. زیرا انسان موجودی دوپاره است و باید نیازمندی های جسمی و روحی خود راتامین کندو از هر دو بُعد به اندازه کافی بهره ببرد، قرآن می فرماید:
« وَ ابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لاَ تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا قصص/77» (در آنچه که خدا به تو داده، سرای آخرت را بطلب و بهره دنیایی ات را فراموش مکن.)
انسان نمونه و واقعی کسی است که عمر خود را میان دنیا و آخرت تقسیم کند و برای هر یک به اندازه کافی زمان صرف کند تا به رستگاری برسد.
فردوسی نیز بر مسئله اعتدال و میانه روی بسیار تاکید می کند، انسان برتر منش او کسی است که در همه کارها میانه رو باشد:
میانه گزینی بمانی به جای
خردمند خوانند و پاکیزه رای
(پیشین، ج2: 1225)
ستوده کسی کو میانه گزید
تن خویش را آفرین گسترید
(پیشین: ج2: 1281)
ز کار زمانه میانه گزین
چو خواهی که یابی داد آفرین
(پیشین، ج2: 1245)
چو داری به دست اندرون خواسته
زر و سیم و اسبان آراسته
هزینه چنان کن که بایدت کرد
نشاید گشاد و نباید فشرد
(پیشین، ج2: 1480)
میانه روی در امور یک اصل ضروری برای زندگی فردی و اجتماعی است. از موضوعاتی که مهابهاراتا بر آن تاکید می کند اعتدال و میانه روی ر همه امور است:
«همه کس را می باید که اگر شادی برایشان رسد، خوشحال نشوند و اگر اندوه برسد غمگین نشوند، بلکه می باید که هر چه به ایشان برسد شکر خدا به جا آورند.»(پیشین، ج1: 90)
«ای فرزند از من بشنود که دائم صبر و تحمل نیک نیست و پیوسته غصه و غضب مذموم است، هر کدام از صبر و غضب در وقت ضرورت پسندیده است، اگر کسی دایم صبر و تحمل می کرده باشد بسیار محنت و تکلیف به او می رسد و خدمتکاران او در خدمت او نمی رسند و ضایع نمی شوند.» (پیشین، ج1: 284)
«آدمیان را لازم است که در هنگام لطف نرمی و نیکی کنند و در وقت غضب و غصه قهر کنند هر کس این چنین کند هیچگاه ضایع نمی شود.»(پیشین، ج1: 285)
«قومی که دل ایشان همه چیز را برابر می بیند آن جماعت سرگ را در همین عالم یافته اند.» (پیشین، ج2: 38)
«در دار و گیر حکومت و سلطنت باید که نه بسیار سخت گیر باشی و نه بسیار نرم بلکه میانه رو باش.»(پیشین، ج3: 143)
- کوشش و تلاش
حضرت علی علیه السلام-می فرماید: «مَن طَلَب شیئاً نالَهُ او بَعضَهُ: هر کس در طلب چیزی برخیزد یا همه آن را به دست خواهد آورد یا بخشی از آن را.»(نهج البلاغه، 1379: 992) تلاش و کوشش جوهره وجودی انسان است. «شکیبایی در پیکار با ناملایمات، ایستادگی به خاطر حل مشکلات، از نشانه های کمال بلوغ انسان کامل است، انسان کامل از برابر مشکلات نمی گریزد، خود را نمی بازد و تا واپسین نفس مقاومت می ورزد، از شادی مغرور نمی شود و در برابر اندوه احساس فروکوفتگی نمی کند و به دمی نمی آید تا به بادی برود، در شادی ها به نامردای های ممکن و در نامرادی ها به شادی احتمال می اندیش، رنج را لازمه هستی می شناسد و در برابر رنج ها از تکاپوی نیل به مقصود فرو نمی ایستد. صبر را از ارکان سازنده رهبری و پیشوایی می شمارد نا امید نمی شود و در هر حال در بهتری می کوشد و جهد می کند تا قرارگاهی در دل حاصل نمیاد.»(صاحب الزمانی، 1351: 625)فردوسی نیز تاکید فراوانی بر تلاش انسان می کند و تلاش را عامل موفقیت وباعث سلامتی جسم و جان می داند:
تن آسانی و کاهلی دور کن
بکوش و ز رنج تنت سود کن
(پیشین، ج2: 1488)
ز نیرو بود مرد را راستی
زسستی دروغ آید و کاستی
(پیشین، ج1: 148)
- انسان تلاشگر به یقین به منزل خواهد رسید:
به منزل رسید آنک پوینده بودرهی یافت آن کس که جوینده بود
(پیشین، ج2: 1056)
- انسان کاهل و تن آسان هیچ گاه به مقصود نمی رسد:
هر آن کس که بگریزد از کارکرداز دور شد نام و ننگ و نبرد
همان کاهلی مردم از بد دلیست
هم آواز آن بددلی کاهلیست
(پیشین، ج2: 1248)
در همه جای مهابهاراتا روح سعی و تلاش در افراد و قهرمانان دمیده می شود و از انسان ها می خواهدکه کاهلی و سستی را کنار نهد. انسان واقعی کسی است که کوشش و تلاش را شعار خویش سازد و تن آسانی نکند، زیرا لازمه رسیدن به مطلوب ها تلاش و همت است:
- با تلاش و همت می توان بر مشکلات غلبه کرد:
«راجه ها و بزرگان را همت عالی می باید که به همت عالی کارهای مشکل آسان می شود.»(پیشین، ج1: 220)«سپاهی را چیزی را برابر همت بلند نیست. هر کس همت بلند دارد بر همه کس غالب می شود.» (پیشین، ج1: 221)
«هرچند روزی مقدر است که اما طلب تردد شرط است.»(پیشین، ج1: 475)
«و مرد عاقل باید که گرم و سرد روزگار چشیده و صاف و درد و رنج راحت کشیده بود و تن آسانی به خود راه ندهد.»(پیشین، ج1: 479)
«هرچند گفته اند که چون تقدیر می رسد تدبیر کاری نمی کند، اما تا ممکن باشد دست و پا باید زد تا از جانب خود معذور باشد و ملامتگران نگویند چنان و چنین نکرد.»(پیشین، ج3: 116)
- مشورت
مشورت دراسلام از اهمیت خاصی برخوردار است و انسان خردمند کسی است که در کارها با دیگران مشورت می کند چنان که در قرآن کریم آمده است: « وَ أَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ ... شوری/38» (کارهای شان را به مشورت یکدیگر انجام می دهند.) فردوسی نیز با توجه به آیات قرآن بر این مسئله تاکید می کند:چو مهتری شدی کار هوشیار کن
ندانی تو داننده را یار کن
(پیشین، ج2: 1832)
- انسان باید فقط با خردمندان مشورت کند:
مزن رای جز با خردمند مرداز آیین شاهان پیشین مگرد
(پیشین، ج2: 1241)
ز دستور پاکیزه راهبر
درفشان شود شاه برگاه بر
(پیشین، ج1: 617)
حضرت علی علیه السلام-در اهمیت مشورت می فرماید: «مَنِ استبَدَّ بِرَایه هَلکَ وش من شاوَرَ الرَّجالُ شارَکَها فی عُقُولها: آن که خود رای شد هلاک گشت و آن که با مردان شایسته مشورت کرد خودرا در خرد ایشان شریک ساخت.»(نهج البلاغه، 1383: 597) رایزنی و مشورت از مهم ترین کارهای انسانی خردمند شاهنامه است.
اصل مشورت لازمه زندگی و رسیدن به نتیجه مطلوب است، این اصل نیز از ابعاد اجتماعی انسان است. مشورت به دست آوردن رای و نظر دیگران است و با مشورت است که انسان در انجام امورش بهتر می تواند تصمیم بگیرد و شیوه درستی را اخذ نماید. در مهابهاراتا بر این اصل تاکید شده است و بسیار تذکر می دهد که باید با صاحبان علم و دانش و کسانی که اهلیت دارند مشورت کرد:
«با همه کس مشورت نکنند و در امور ملک و در کاری که مشکل شده باشد با عاقلان و دانایان مشورت نمایند، سخن همه را بشنوند و از آن میان آنچه بهتر باشد آن را به عمل آرند.»(پیشین، ج3: 27)
«... باید از اهل تدبیر در آن باب مشورت پرسد و رای هر کس برمحک امتحان بزند بعد از آن توکل به کرم خداوندی نموده و هرچه رای او قرار یابد عمل نماید.»(پیشین، ج3: 49)
«اهل مشورت باید جمعی باشند که به تربیت علم و حلم و پرهیزکاری آراسته و شرف نسب را با زیور حسب جمع کرده و راستی و امانت شیوه ایشان گشته و صحبت پیران روزگار داشته و تجربه بسیار حاصل کرده و از همه بیشتر بر همنان یعنی دانایان را مشورت باید پرسید.»(پیشین، ج3: 50)
«بزرگان راست گفته اند که با نادانان مشورت نمی باید کرد.»(پیشین، ج4: 360)
«مشورت با جماعتی کن که بر عقل واخلاص ایشان اعتماد داشته باشی و در جایی مشورت نکن که غیری بر آن مطلع شود.»(پیشین، 249:ج4)
- نیکی و نیکوکاری
نیکوکاری از اصول اخلاقی است که قرآن نیز به آن توجه خاصی داشته است و انسان را به نیکی کردن تشویق می نماید، چنان که می فرماید: « فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً مائده/48)» (به کارهای نیک سبقت گیرید که بازگشت شما همه به سوی خداست.) فردوسی نیز به تاسی از این آیه انسان را به نیکی کردن فرا می خواند:به نیگی گرای و به نیکی بکوش
به هر نیک و بد پند دانا نیوش
(پیشین، ج2: 1600)
به نیکی گرای و غنیمت شناس
همه زآفریننده دار این سپاس
(پیشین، ج2: 1494)
همه دست پاکی و نیکی بریم
جهان را به کردار بد نشمریم
(پیشین، ج2: 1381)
که خوبی و زشتی ز ما یادگار
بماند تو جز تخم نیکی مکار
(پیشین، ج2: 1247)
احسان نیکوکاری از موضوعات مورد توجه نویسندگان مهابهاراتا بوده است و بسیار بر دوری از بدی و ظلم و تعدی تاکید شده است. دامنه نیکی بسیارگسترده است و آنچه که بر آن تاکید فراوان می شود نیکی است که جز باقیات صالحات باشد و باعث رستگاری انسان گردد. انسان مهابهاراتا زمانی به تکامل می رسد و می تواند خود را از گردون تناسخ نجات دهد که اعمالش سراسر نیکی باشد.
«جسم آدمی فانی می شود، اما اعمال خیر فانی نمی شود»(پیشین، ج4: 460)
«هر کس در دنیا عمل نیک کند، اخر ثمره آن را می یابد.»(پیشین، ج1: 366)
«آدمی باید که بدی نکند و نیکی کرده باشد تا به بهشت برسد.»(پیشین، ج1: 91)
- نیکی کردن باعث آرامش خاطر است
«هر کس در خاطر خود نیکی دارد و با کسی بدی نکند، زنهار او را به هیچ وجه غم پیش نمی آید.» (پیشین، ج1: 316)«تو اگر یک روز در این جهان کار بنده های خدا را می کرده باشی، هزار درجه در مرتبه و حالت تو می افزاید.»(پیشین، ج3: 42)
«بزرگان دانش گفته اند: که هر کس عمل خیر می کند، بدی نمی بیند.»(پیشین، ج3: 553)
نتیجه گیری
منظومه بلند آفرینش که با آدم و حوا از سوی پروردگار متعال شکل گرفت، چیزی جز این نبود تا پویسته برترین و متعالی ترین رشته های افرینش، برای آدمی منظور گردد. اما این تعالی و کمال قطعاً در مصافی بی بدیل با زشتی و زیبایی یا نور و ظلمت به دست نمی آمد. از همین رو دغدغه کمال انسان و راه های رسیدن به آن موضوع انسان های نخستین آفرینش تاکنون بوده است. سخن از خوب یا بد گفتن، سخن از زشت یا زیباگفتن هنر نیست، بلکه هنر این است که از زشت مستور در زیبایی و خوب پنهان در سخن گفت و آن را شکافت و شناساند. زیرا تعالی و حضیض انسان از این نقطه شناخت و یا نشناختن آغاز می شود. در این راستا مشرق زمین به عنوان بخش بزرگی از تاریخ و تمدن بشری از گذشته های دور تا امروز نقش ممتازی در راه این «شناخت» ایفا کرده است. مهابهاراتا به عنوان حماسه بزرگ شبه قاره هند و شاهنامه به عنوان نماد آیین ایرانی اندیشه های بی بدیل فراوانی را برای تعالی کمال انسان به تاریخ بشری عرضه کرده اند. با توجه به ریشه های مشترک هند و اروپایی بودن زبان فارسی و هندی و هم چنین شرقی بودن هر دو اثر قطعاً مشترکات فرهنگی و روح جهان بینی واحدی بر بسیاری از پدیده های ارزشی انسان که هر یک به جایگاه ویژه ای از وجود وی نظر دارند سایه افکند هاست. این مشترکات را می توان در سه حوزه دینی-اخلاقی و اجتماعی و فرهنگی نام برد. با توجه به ایرانی-اسلامی بودن فردوسی و تاثیر پذیری اندیشه های وی از فرهنگ اسلامی، شاهنامه را از این حیث ممتاز و متمایز می سازد. با رویکرد فرهنگی دو کتاب در لابلای نوشتارها و داستان های خود سعی دارند تا به الگوهای یک انسان آرمانی دست یابند تا بتواند جایگاه انسان را بایتسه و شایسته تبیین نماید. به لحاظ دینی هر دو اثر از پوچ گرایی به دور هستند و هر دو در جهت برون رفت انسان از آلام و گرفتاری ها و رسیدن به نور سعادت به نیروی ماورای آدمی معتقد هستند، و به لحاظ اجتماعی هر دو کتاب مناسبات انسان را در راستای احترام متقابل، آزادی، دور اندیشی به گونه ای تدوین می نمایند که همانا خصایص عملی انسان را به فضایل مدنی بدل سازد مدینه فاضله ای را که آرزوی دیرینه جامعه بشری است حصول گردد.پی نوشت ها :
* مدرس مرکز تربیت معلم بنت الهدی صدر بوشهر
1- sarter.
2- Jaya.
3- Bharat.
4- Bharat-samhita.
5- Mahabarta.
6- sankhya.
7- yoga.
8- Max muller.
1- قرآن کریم(1385). (مترجم ابوالفضل بهرام پور)، تهران: انتشارات آوای قرآن.
2- آزمایش، مصطفی(1380). با فردوسی سلوک صوفیانه تا دیار سمیرغ. تهران: انتشارات حقیقت.
3- اسلامی ندوشن، محمدعلی(1381). چهارسخنگوی وجدان ایران (فردوسی، مولوی، حافظ، سعدی). تهران: نشر قطره.
4- اسلامی ندوشن، محمدعلی(1381). ایران و جهان از نگاه شاهنامه، تهران: انتشارات امیرکبیر.
5- پرهام، باقر(1377). با نگاه فردوسی (مبانی خرد سیاسی در ایران)، تهران: نشر مرکز.
6- ترابی، علی اکبر(1376). جامعه شناسی ادبیات. تبریز: انتشارات فروغ آزادی.
7- ترابی، علی اکبر(1382). نظری بر تاریخ ادیان، تهران: انتشارات فروزش.
8- ثاقب فر، مرتضی (1377). شاهنامه فردوسی و فلسفه تاریخ ایران، تهران: نشر قطره.
9- جلالی نائینی، محمدرضا(1375). هند در یک نگاه. تهران: انتشارات شیرازه.
10- جوانشیر، ف.م.(1380). حماسه داد، تهران: انتشارات حامی.
11- چوبینه، سجاد(1377). حکمت نظری و عملی در شاهنامه فردوسی، شیراز: انتشارات نوید شیراز.
12- حافظ، شمس الدین (1372). دیوان غزلیات، به اهتمام ابوالقاسم انجوی شیرازی، نشر جاویدان.
13- رزمجو، حسین(375). انسان آرمانی و کامل در ادبیات حماسی و عرفانی، تهران: انتشارات امیرکبیر.
14- رنجبر، احمد (1379). جاذبه های فکری فردوسی. تهران: انتشارات امیرکبیر.
15- رنجبر، احمد (1372). هشت مقاله (اجتماعیات در ادبیات). تهران، انتشارات اساطیر.
16- سارتر، ژان پل (1356). اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر.(ترجمه مصطفی رحیمی) تهران: انتشارات مروارید.
17- سرّامی،قدمعلی(1383). از رنگ گل تا رنج خار، تهران: انتشارات علمی.
18- سن، ک.م.(1375). هندویسیم(ترجمه ع.پاشایی) تهران: نشر فکرروز.
19-سیاسی، علی اکبر(1336). علم اخلاق (نظری وعلمی). تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
20- شاتوک، سی بل (1382). دین هندو، (ترجمه حسن افشار) تهران: نشر مرکز.
21- شالیان، ژرار(1385). گنیجنه حماسی های جهان (ترجمه علی اصغر بیدی) تهران: نشر چشمه.
22- شایگان، داریوش (1383). ادیان و مکتب های فلسفی هند، دو جلدی، تهران: انتشارات امیرکبیر.
23- صاحب الزمانی، ناصرالدین (1351). خط سوم، تهران:انتشارات عطایی.
24- طباطبایی، محمدحسین(1362). شیعه در اسلام، تهران: دفتر انتشارات اسلامی.
25-علی (علیه السلام)(1379). نهج البلاغه، (ترجمه عبدالمحمد آیتی) تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
26- علی(علیه السلام)(1383). نهج البلاغه، (ترجمه علی شیروانی)قم: انتشارات دارالعلم.
27- غلامرضایی، محمد(1374). نام و ننگ در شاهنامه، از (مجموعه مقالات کنگره جهانی بزرگداشت فردوسی) نمیرم از این پس که من زنده ام به کوشش غلام رضا ستوده، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
28- فردوسی، ابوالقاسم(1382). شاهنامه بر اساس چاپ مسکو تهران: انتشارات هرمس.
29- مختاری، محمد(1368). انسان در شعر معاصر، تهران: نشر توس.
30- مولوی، جلال الدین محمد(1371). مثنوی. به تصحیح رینولد نیکلسون، تهران: انتشارات امیرکبیر.
31- _____(1380). مهابهارت. به اهتمام محمدرضا جلالی نائینی، چهارجلد، تهران: انتشارات طهوری.
32- مهاجرانی، عطاء الله(1372). حماسه فردوسی(نقد و تفسیرنامه نامور)، تهران: انتشارات اطلاعات.
33- مهرین، مهرداد(1346). نغمه ایزدی (فلسفه اخلاقی هند) تهران: موسسه مطبوعاتی عطایی.
34- نصری، عبدالله (1376). سیمای انسان کامل دیدگاه مکاتب. تهران: انتشاارت دانشگاه علامه.
منبع مقاله :
اکبری، منوچهر،(1390) ، فردوسی پژوهی، تهران، خانه کتاب، چاپ اول