«قدیم ترین سیستم - برنامه ی ایدئالیسم آلمانی» (1796)

فلسفه ی اخلاق. کل متافیزیک در آینده تحت اخلاقیات قرار خواهد گرفت - اخلاقیاتی که کانت با آن دو اصل موضوع عملی اش تنها نمونه ای از آن به دست داد و هیچ چیزی را به انتها نبرد. این فلسفه ی اخلاق چیزی نخواهد...
چهارشنبه، 20 آذر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
«قدیم ترین سیستم - برنامه ی ایدئالیسم آلمانی» (1796)
 «قدیم ترین سیستم - برنامه ی ایدئالیسم آلمانی»  (1796)

 

نویسنده : هگل
مترجم: خشایار دیهیمی



 

فلسفه ی اخلاق. کل متافیزیک در آینده تحت اخلاقیات قرار خواهد گرفت - اخلاقیاتی که کانت با آن دو اصل موضوع عملی اش تنها نمونه ای از آن به دست داد و هیچ چیزی را به انتها نبرد. این فلسفه ی اخلاق چیزی نخواهد بود جز نظام و مجموعه ی کاملی از همه ی اندیشه ها، یا همه ی اصول موضوع عملی. نخستین اندیشه ی طبیعتاً انگاره ی خویشتن من در مقام موجودی مطلقاً آزاد است. همراه موجودِ آزاد خود آگاه [Wesen] یک جهان کامل همزمان سر بر می آورد - و از دل هیچ - و این تنها مشکل واقعی و قابل تصور خلق از هیچ است. در این جا من به حوزه ی طبیعیات باز می گردم؛ و سؤال این است: جهانِ موجودی اخلاقی چگونه جهانی باید باشد؟ دلم می خواهد دوباره به طبیعیاتی که آهسته و با زحمت از طریق آزمون پیش می رود و پر و بال بدهم .
بنا بر این، اگر فلسفه داده هایی را به اندیشه ها و تجربه ی ما می دهد که سر انجام از طریق طبیعیات عظیمی به دست می آوریم که در دوران های بعدی فرا خواهد رسید، پس به نظر نمی رسد که طبیعیات فعلی ما بتواند روح خلاقه ای نظیر روح ما را (یا نظیر روح خلاقه ای که باید داشته باشیم ) ارضا کند.
من حال از طبیعت به فعالیت انسانی [Menschenwerk] می رسم. من با طرح اندیشه ی انسانیت در همین آغاز، می خواهم نشان دهم که هیچ اندیشه و تصوری از دولت وجود ندارد، چون دولت چیزی مکانیکی است، بنا بر این تصوری همان قدر اندک از آن داریم که از ماشین.
فقط آن چیزی را که موضوع آزادی است می توان یک اندیشه یا تصور نامید. پس ما باید از دولت هم فراتر برویم؟ - چون هر دولتی باید با انسان های آزاد مثل قطعات یک ماشین رفتار کند؛ و دولت نباید این کار را بکند؛ پس برای همین باید به پایان برسد.
حال خودتان می توانید دریابید که در این جا همه ی اندیشه ها، صلح ابدی و غیره، صرفاً اندیشه هایی تابع یک اندیشه ی والاتر هستند. در عین حال، من در این جا می خواهم اصولی را برای تاریخ نوع بشر تثبیت کنم و به طور کامل خلق فلاکت بار انسانِ دولت، قانون اساسی، حکومت، و قانون گذاری را عیان کنم. سر انجام می رسیم به اندیشه ی جهان اخلاقی، الوهیت، جاودانگی - از ریشه بر کندن تمام خرافات، هر نوع پیشه کردن روحانیت، که در این اواخر، با کمک خود عقل، مقبول نمایی می کند. - آزادی مطلق همه ی روح هایی که جهان قابل فهم [intellektuelle] را با خود حمل می کنند، و دیگر به دنبال خدا یا جاودانگی بیرون از خودشان نیستند.
سر انجام، آن اندیشه ای که به همه ی این ها وحدت می بخشد. اندیشه ی زیبایی است، زیبایی در آن معنای والاتر افلاطونی اش. حال من متقاعد شده ام که والاترین عمل عقل، که همه ی اندیشه ها را در بر می گیرد، عمل زیبایی شناختی است. و حقیقت و نیکی فقط در زیبایی است که برادری دارند - فیلسوف باید حداکثر قدرت زیبایی شناختی را داشته باشد.
شاعری [Dichter] . افرادی که درک زیبایی شناختی ندارند، فیلسوفان پند آموز [Buchstabenphilosophen] ما هستند . فلسفه ی روح فلسفه ای زیبایی شناختی است. هر کسی هر گاه که نتواند در هیچ چیز روحانی [geistreich] باشد، نمی تواند حتی در باره ی تاریخ به شکل روحانی استدلال کند - بدون درک زیبایی شناختی. حال در این جا باید آشکار شده باشد که چه چیزی است که مردمانی که هیچ اندیشه ای را فهم نمی کنند کم دارند - و با صداقت کافی اعتراف می کنند که همه چیز، به محض فراتر رفتن از نمود و نمودارها، برایشان راز آلود می شود.
پس شعر شأن والاتری پیدا می کند و در پایان دوباره بدل به همان چیزی می شود که در آغاز بود - معلم (تاریخ) نوع بشر؛ زیرا هیچ فلسفه ای و هیچ تاریخی دیگر وجود ندارد، و فقط شعر است که از میان همه ی علوم و هنرهای برجای مانده بقا پیدا می کند.
در عین حال، بسیار می شنویم که توده ها باید دینی حسی(1) داشته باشند. و نه فقط توده ها، بلکه فیلسوفان هم نیازمند مذهب تک خدایی منطق دل و مذهب چند خدایی خیال [Einbildungskraft] و هنر هستند - این است آنچه ما نیاز داریم!
در این جا من نخست از اندیشه ای سخن می گویم، که تا جایی که می دانم، هرگز به ذهن کسی خطور نکرده است - ما باید یک اساطیر تازه داشته باشیم، اما این اساطیر باید در خدمت اندیشه ها باشد، باید بدل به اساطیر عقل شود.
پیش از آن که بتوانیم اندیشه ها را زیبایی شناختی، یا به تعبیری ، اساطیری، کنیم، اندیشه ها هیج جذابیتی برای مردمان ندارند، و از سوی دیگر، تا زمانی که اساطیر عقلانی نشده اند، فیلسوف باید از آن اساطیر شرمند باشد. بنابر این، افرادی که فکر روشن دارند و افرادی که فکر روشن ندارند باید دست هم را بفشارند. اساطیر باید فلسفی شوند و مردمان معقول و عقلانی؛ و فلسفه باید اساطیری شود تا فیلسوفان بتوانند حسی شوند. پس وحدتی ابدی میان ما حاکم خواهد شد. نه هرگز نگاه خیره ی تحقیر کننده ، و نه هرگز ترس و لرز کورکورانه ی مردمان در برابر خردمندان و روحانیون قوم. فقط در این صورت است که می توان انتظار داشت که همه ی قدرت های ما همان درجه از پروریدگی را داشته باشند، چه در فرد و چه در افراد. دیگر هیچ قدرتی سرکوب نخواهد شد، دیگر آزادی عمومی و برابری عمومی روح هاست که حاکم خواهد بود!- روحی والاتر که از ملکوت فرستاده می شود باید این دین تازه را در این میان بنیان گذارد و این واپسین و بزرگ ترین کار انسان خواهد بود.

پی نوشت ها :
 

1. sensuous religion

منبع مقاله :
کریچلی، سایمون؛ (1386)، فلسفه ی قاره ای، مترجم: خشایار دیهیمی، تهران: نشر ماهی، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط