
نویسنده: عبدالله نصری
قبل از آنکه به بحث پیرامون مراتب و منازل ایمان بپردازیم ضروری است که به نقش ایمان و اعتقاد به خدا از جنبه های گوناگون اشاره کنیم:
1- جهان بینی الهی چون دارای سیستم باز است به خوبی می تواند پاسخ گوی نیاز انسان به یک جهان بینی حقیقی باشد.
2- تنها جهان بینی الهی است که می تواند انسان و جهان را درست تفسیر و تبیین کند و هم چنین تنها این جهان بینی است که می تواند رابطه میان انسان و جهان را درست مطرح سازد.
3- مکتب توحیدی دارای همه ی آن ویژگی هایی است که یک مکتب دقیق و اصیل باید داشته باشد.
4- در جهان بینی الهی و مکتب توحیدی خدا اساس و محور همه ی اعمال و رفتار آدمی است. کسی که به خدا ایمان دارد. خدا را اساس و محور همه ی ابعاد انسان و جهان می داند.
5- در جهان بینی الهی دو مسأله اساسی مالکیت و حاکمیت در جامعه به خوبی حل شده است.
6- انسانی که از جهان بینی الهی برخوردار است ملاک و معیار عملکردهای او فقط فرامین خداست.
7- پرستش خدا امری است فطری که از نهاد آدمی ریشه می گیرد و در همه ی اعصار تاریخ وجود داشته است.
8- اگر انسان از پرستش خدا سرباز زند به پرستش بت ها دچار خواهد شد. البته بت هایی متناسب با عصر و زمان. به طور مثال بت های دوران مصر و یونان باستان، رب النوع ها و یا بت هایی از چوب و سنگ بودند، اما بت های قرن بیستم علم پرستی، انسان پرستی و ... است.
9- میل به کمال که از نیازهای درونی انسان است تنها به وسیله خدا به طور کامل اقناع می شود، چرا که او کمال مطلق است و تا مرز بی نهایت می توان به سوی او حرکت کرد.
10- پرستش خدا در انسان شور و امید و حرارت ایجاد می کند.
11- تنها در پرستش خداست که از بازیگری های انسانی کاسته می شود و بر تماشاگری هایش افزوده می شود.
12- تنها در پرستش خداست که هیچ یک از ابعاد وجود آدمی از رشد و فعالیت باز نمی ماند، در حالی که در پرستش های غیر خدایی از آنجا که معبودها دارای محدودیت می باشند، همه ی ابعاد و استعدادهای آدمی به فعلیت نمی رسند.
13- پرستش خدا چون از نیازهای فطری انسان است و رابطه ناگسستنی با طبیعت آدمی دارد در آینده نیز چونان گذشته وجود خواهد داشت.
14- سؤالات اساسی بشر که در طول تاریخ همواره مطرح بوده یعنی سؤالات سه گانه از کجا آمده ایم؟ به کجا می رویم؟ تنها به وسیله ایمان به خدا به پاسخ نهایی خود می رسند.
15- زندگی بدون ایمان به خدا تهی از معنا و مفهوم خواهد بود. به بیان دیگر نه تنها فلسفه ی آفرینش که ارزش و معنای زندگی نیز فقط با اعتقاد به خدا مفهوم پیدا می کند.
16- انسانی که به خدا ایمان ندارد موجودی است به جهان پرتاب شده.
17- حیاتی که در رابطه ی با خدا مطرح می شود آن حیات طبیعی که همه ی جانداران بر اساس مکانیسم درونی در آن مشترکند نیست، بلکه آن حیاتی است که مسیر کمال انسانی به شمار می رود و راه به سوی بی نهایت دارد.
18- ایمان به خدا موجب می شود تا انسان متعالیترین هدف ها را برای حیات خویش در نظر بگیرد.
19- گرفتاری ها و مشکلات زندگی که سد راه تکامل انسان هستند به وسیله ایمان به خدا برطرف شدنی هستند.
20- ایمان به خدا موجب آرامش روح و روان آدمی می شود.
21- معمای مرگ و ترس ناشی از آن فقط با اعتقاد به خدا حل شدنی است.
22- دغدغه خاطر و خلاء درونی انسان که میل به سوی اصل و خاستگاه خود دارد فقط با ایمان به خدا اقناع می شود.
23- هیچ یک از " هدف های زمینی " نمی توانند تشنگی روح بی نهایت جوی آدمی را که سیر به سوی کمال مطلق دارد سیراب کند.
24- ایمان به خدا نه تنها مسأله مسؤلیت و تعهد را در انسان توجیه منطقی می کند، بلکه ابعاد آن را نیز توسعه می دهد یعنی انسانی که ایمان به خدا دارد هم در برابر خود و امکانات وجودی خویش مسؤل است و هم در برابر جامعه ی انسانی و هم در برابر خدا.
25- از آنجایی که ایمان به خدا موجب از میان رفتن جبرها و غل و زنجیرها می شود عمل انسانی در قلمرو ارزش ها وارد می شود.
26- ایمان به خدا موجب می شود که عمل انسانی هم دارای حسن فعلی شود و هم دارای حسن فاعلی.
27- ایثار و فداکاری به معنای دست از جان خود شستن و حیات خود را فدای دیگران کردن تنها در رابطه با اعتقاد به خدا توجیه منطقی پیدا می کند.
28- مساله ارزش ها و معیار بایدهای اخلاقی، یعنی اینکه چه عملی اخلاقی است و باید آن را انجام داد و چه عملی غیراخلاقی است و باید از آن سرباز زد تنها به وسیله ایمان به خدا حل شدنی است. به بیان دیگر تنها در رابطه ی با خداست که می توان گفت دلیل موجهی برای پذیرش امور اخلاقی می توان به دست آورد.
29- اخلاقی که از اراده الهی منشأ می گیرد و فرامین آن از ناحیه خداست دارای ارزش و اعتبار حقیقی است.
30- اگر خدا نباشد به گفته ی داستایوسکی هر کاری مجاز است.
31ـ اخلاقی که مبنای آن خداست موجب کمال انسانی می شود.
32- اخلاقی که مبنای آن خداست از ضمانت اجرایی برخوردار است.
33- اخلاقی که مبنای آن خداست به انشان شور و حرکت می دهد.
34- خدا والاترین قانونگذار است و هر قانونی که از او منشأ بگیرد دارای اصالت است، چرا که تنها در وجود او همه ی شرایط یک قانونگذار حقیقی جمع است.
35- برقراری عدل و داد در جامعه فقط و فقط به وسیله ی ایمان به خدا میسر است.
36- تنها خداست که می تواند ضامن اجرای قوانین در جامعه باشد و هیچ یک از سازمان ها و نهادهای بشری نمی توانند وسیله ی خوبی برای اجرای قوانین باشند.
37- اگر خدا درست مطرح شود و به صورت حقیقی پرستش شود موجب نفی طبقه در جوامع بشری می گردد.
38- ایمان به خدا نقش اساسی در برقراری حکومت جهانی واحد دارد.
39- ایمان به خدا شرط اساسی آزادی است، چرا که تنها در رابطه با اوست که همه ی بت های درونی فرو می ریزد و انسان از جبر درون آزاد می گردد. آزادی از جبر درون مساوی است با آزادی در قلمرو جهان بیرونی.
40- ایمان به خدا نه تنها منافی آزادی انسانی نیست، بکله موجب می شود تا آزادی هدف مطلق تلقی نشود، بلکه وسیله ای در جهت رشد و کمال همه ی افراد جامعه برای رسیدن به هدف آفرینش محسوب می شود.
41- بت بزرگ قرون ما یعنی علم هیچ گاه نمی تواند جایگزین خدا شود، زیرا که علم چیزی جز آگاهی نیست و آگاهی نیز یکی از ابعاد وجود آدمی است نه همه ی ابعاد آن.
42- اگر بخواهیم خدا را کنار بگذاریم و علم را به جای آن بپذیریم نه تنها معمای ارزش ها ناگشوده خواهد ماند که سؤال از فلسفه ی آفرینش نیز برای همیشه بی جواب خواهد ماند.
43- میان اعتقاد به خدا و اصالت انسان تضادی وجود ندارد. یعنی این گونه نیست که اگر انسان خدا را بپذیرد و استعدادهای وجودی خود را از دست خواهد داد.
44- انسان نمی تواند جایگزین خدا شود و آنها هم که خواسته اند انسان را دایر مدار امور سازند به ابعاد مختلف ایمان به خدا درست توجه نکرده اند، چرا که اگر اندک توجهی می کردند به خوبی در می یافتند نقش هایی که خدا در زندگی بشری دارد هیچ گاه آن نقش ها را انسان پرستی نمی تواند ایفا کند.
45- ایمان به خدا موجب می شود تا انسان از خود بیگانگی رهایی یافته و به خود اصیل خویش دست یابد.
46- من انسانی در رابطه با خدا اصالت می یابد، چرا که ایمان به خدا موجب می شود تا من انسانی سیر روحانی کند. سیری که به گفته ی اقبال لاهوری هدف نهاییش آن نیست تا چیزی را ببیند، بلکه آن است که چیزی بشود و به همه ی ابعاد خود عمق بیشتری بدهد.
47- وجدان به جهت محدودیت های چندگانه ای که دارد هرگز نمی تواند جایگزین خدا شود.
مراحل توحید
توحید مراحل و مراتبی دارد که نسبت به افراد مختلف متفاوت است. همه ی افراد انسانی که ایمان به خدا دارند ایمانشان در یک درجه و در یک مرتبه نیست. بعضی ها در مراتب پایین ایمان قرار گرفته اند و بعضی دیگر در مراتب بالای ایمان. و بر همین اساس بهره هایی هم که عموم افراد از گرایش به خدا می گیرند با یکدیگر بسیار متفاوت است.توحید را به اعتبار گوناگون تقسیم کرده اند که مهمترین آنها تقسیم بندی دوگانه زیر است:
توحید نظری
توحید عملی
در توحید نظری شناخت درست خدا مطرح است و اینکه انسان چه مراحلی را برای شناخت خدا و صفات وجودی او باید در پیش گیرد.اما در توحید عملی سخن از آن است که پس از آگاهی صحیح از خدا چگونه باید او را پرستید و چه رابطه ای میان انسان و خدا می تواند برقرار باشد.
توحید نظری را به سه قسم تقسیم کرده اند که به شرح هر یک از آنها می پردازیم:
1- توحید ذاتی
توحید ذاتی یعنی شناختن خداوند به وحدت و یگانگی و اینکه آفریدگار جهان نیازمند کسی نیست و سرتاپای جهان از کوچکترین موجودات گرفته تا بزرگترین آنها نیازمند او هستند.در نخستین مرتبه ی توحید، انسان باید بر این اعتقاد باشد که خداوند غنی بالذات است و هیچ یار و یاوری ندارد و از آنجا که جهان نیز مبدأ و منشأش خداست یک واحد حقیقی بوده، از هماهنگی خاصی برخوردار است. بدین معنا که جهان آفریده شده خدای واحد است نه خدایان بی شمار، تا قسمتی از آن را که خیر است به خدا نسبت دهیم و قسمت دیگری از آن که به اعتبار دیدگاه ما شر است به اهریمن یا موجودی دیگر نسبت دهیم.
مذاهب تحریف شده ای که جهان را دوگانه می پندارند یعنی قسمتی از آن را به موجودی به نام اهورا مزدا نسبت می دهد و قسمت دیگری از آن را به اهریمن از وادی توحید دور شده و به پرتگاه شرک سقوط کرده اند.
خلاصه نخستین مرحله توحید و ایمان به خدا این است که او را وجودی یگانه و بی نیاز دانسته، جهان هستی را با همه ی ابعادش ناشی از قدرت نامحدود و بی نهایت او بدانیم.
2- توحید صفاتی
دومین مرتبه ی توحید، توحید صفاتی است. یعنی اقرار به این امر که همان گونه که ذات الهی یگانه و واحد است، صفات وی نیز واحد و یگانه بوده و تعدد پذیر نیست و درعین حال صفات الهی عین ذاتش می باشد.در توحید صفاتی است که هرگونه کثرت و ترکیب و تعدد صفات از ذات الهی نفی می شود.
خداوند دارای صفات جمال و جلال فراوانی است که از دیدگاه بشری متعدد به نظر می رسند، در حالی که هیچ گونه تعددی در ذات او راه ندارند به طوری که ذات او هم عین قدرت است و هم عین حیات و علم و حکمت و .. .به بیان دیگر رابطه ی صفات و ذات الهی این گونه نیست که قسمتی از ذات پاک او را علم تشکیل دهد و قسمت دیگر را قدرت و یا قسمت سوم را عدل او تشکیل دهد، بلکه تمام ذات او علم است و در عین حال تمام ذات او قدرت هم است و تمام ذات او عدل است و ...
خلاصه آنکه صفات خداوند کثرت مفهومی و وحدت مصداقی دارند.
3- توحید افعالی
سومین مرحله ی توحید، توحید افعالی است. یعنی اینکه همه ی موجودات جهان آفرینش همان گونه که در ذات خود استقلال نداشته، قایم به وجود او و ناشی از اراده و فعل او هستند، در مقام تاثیر نیز استقلال وجودی ندارند. به بیان دیگر همه ی موجودات جهان آفرینش هر گونه خاصیت و اثری که دارند از او دارند و همه ی آثار متعلق به اوست. چرا که اعتقاد به استقلال فاعلیت فاعل مستلزم اعتقاد به استقلال ذات فاعل است و از آنجا که موجودات جهان آفرینش از نظر ذات و هستی استقلال نداشته و وابسته به خدا به شمار می روند، بنابراین در فاعلیت و تاثیرگذاری خویش نیز استقلال نداشته و اثرگذاریشان همه از ناحیه خداست. البته این سخن بدان معنا نیست که انسان منکر اسباب و مسببات و اصل علیت که حاکم بر جهان است بشود، بلکه مراد آن است که همه ی اسباب و مسببات از او بوده، هیچ گونه استقلالی ندارند و مستقل در ذات و فعل فقط خداست.بنابراین در توحید افعالی عقیده بر این است که هیچ یک از موجودات جهان آفرینش از خود استقلالی در تاثیر نداشته و موثر حقیقی فقط ذات پاک خداست.
توحید عملی یا توحید در عبادت
در این مرحله برخلاف مراحل گذشته که همه توحید نظری بودند و از مقوله ی شناخت و آگاهی، توحید، توحید عملی است. اگر در توحید نظری انسان می کوشد تا آگاهی درست و دقیقی از خدا به دست آورد، در توحید عملی می کوشد تا به عمل و انتخابش بعد الهی بخشد.توحید عملی به معنای یگانه پرستی است. یعنی اینکه انسان فقط خدا را بپرستد و تنها سر بر آستان او فرود آورد و هیچ کس را جز او نپرستد.
اگر انسان فقط تن به بندگی خدا دهد و فقط او را شایسته و سزاوار عبادت بداند و هیچ یک از بت های بشری را در خور عشق و پرستش نداند گام در مرحله ی توحید عملی نهاده است. در این مرحله هرگونه پرستشی چون انسان پرستی، جاه پرستی، پول پرستی و مطاوعت از هوا و هوس های نفسانی شرک به شمار می روند.
توحید در عبادت نیز مراحلی دارد. در مرتبه ی اول انسان فقط می داند که خدایی حاکم بر جهان هستی است. بدین معنا که آفریدگاری انسان و جهان را در روزگاران گذشته خلق کرده و از پس تاکنون هم کاری به کار افراد انسان نداشته است.
اگرچه انسان در این مرحله به پستش خدا نیز می پردازد ولی عبادت و پرستش وی حقیقی نبوده چه بسا دچار شرک نیز بشود. برای انسان در این مرحله ارتباط با خدا مطرح نیست و آدمی به خوبی نمی داند که آیا حیات و زندگی او وابسته به وجود خدا هست یا نیست؟
در مرتبه ی دوم ایمان، انسان نه تنها آگاهی به وجود خداوند حکیم دارد، بلکه رابطه ای میان خود و خدا نیز احساس می کند. یعنی می داند که به حال خود رها شده نیست و سرنوشت او بستگی به خدا دارد که اگر در برابر اوامرش تسلیم باشد به سعادت خواهد رسید و اگر از اطاعت دستورات وی سرباز زند به دام ذلت گرفتار خواهد شد. در این مرحله، انسان پا را از مرحله ی آگاهی های معمولی فراتر نهاده و به آگاهی درونی می رسد. یعنی فطرت خدادادیش نیز گواهی بر وجود خدا و اطاعت اوامر او را می دهد. عبادت خدا در این مرتبه انسان را دگرگون می سازد و او را به سوی رشد و کمال می کشاند.
در مرتبه ی سوم، ایمان انسان قویتر می شود تا جایی که نه تنها حاکمیت خداوند را به جان و دل می پذیرد و او را تنها مالک حقیقی می داند، بلکه اعضا و جوارج وجودی او نیز به آن اعتراف داشته، سرتسلیم در برابر فرمانش فرود می آورند.
در این مرحله است که اولاً انسان بر عناصر منفی وجودی خود کاملاً مسلط شده و نمی گذارد تا اموری بیهوده حیات اعلای او را تحت الشعاع قرار داده و او را به بیراهه های گمراهی بکشانند و ثانیاً عمل به طور کامل رنگ خدایی می پذیرد. در این مرحله، انسان عمل را فقط برای رضای خدا انجام می دهد نه برای رضای این و آن، عمل را از آن جهت انجام می دهد که خدا دستور داده است.
در این مرتبه انسان، خدا ترسی دارد و هیچ گاه از مرگ غافل نیست. این انسان در برابر حق خاضع بوده، هیچگاه به انکار حق و پذیرش باطل نمی پردازد. وی همواره امیدوار به عنایت حق تعالی است و در مسیر کمالی که پیش می رود مایوس از رحمت خداوندی نیست. انسان در این مرحله چون عظمت خداوندی را دریافته به خوبی می داند که هیچکس و هیچ چیز در برابر کمال بی نهایت او واجد ارزش نیست.
اگر از این مرتبه نیز انسان بگذرد و خود را نه تنها تسلیم خداوند کند، بلکه راضی به رضای الهی نیز باشد و فکر و ذکرش همواره خدا باشد به والاترین مرحله ی ایمان گام نهاده است، مرحله ای که تمام رفتار و سکنات آدمی رنگ خدایی پذیرفته، افعال و اعمال انسانی نیز رو به سوی بارگاه ربوبی دارند.
انسانی که به چنین مرحله ی والایی می رسد خدا را همواره ناظر بر اعمال و رفتار خود می داند و هیچ گاه حضور او را فراموش نمی کند. این مرتبه، مرتبه ی شهود است و آدمی به خوبی وجود خدا را به دیده دل احساس می کند. در این مرتبه است که آدمی همه اعیان و حقایق جهان را مظهری از مظاهر حقه ی حقیقه ی او می یابد و همه ی امور و پدیده ها را در رابطه ی با او می بیند. در این مرتبه عالم از آن نظر وجود دارد که او وجود دارد نه آنکه چون جهان هست پس او نیز باید باشد.
باد ما و بود ما از داد توست
هستی ما جمله از ایجاد توست
لذت هستی نمودی نیست را
عاشق خود کرده بودی نیست را
انسانی که به این مرتبه از ایمان دست می یابد به اسباب و وسایل دنیوی هیچ گاه به نظر استقلالی نمی نگرد، بلکه همواره همه کس و همه چیز را در رابطه با او و به سوی او می نگرد. چنین انسانی همواره در حال مراقبه است؛ مراقبت بر اعمال و رفتار خود دارد تا به گمراهی کشانده نشود و هموراه با طمانیه و حضور قلب خدا را می خواند. این انسان نه تنها بر خدا توکل داشته، از او یاری می جوید که عمل او خالص بوده و خالی از هر گونه شائبه ی ریا می باشد.
در این مرتبه همه ی حجابهای راه کمال از میان رفته اند و حقیقت وجود آدمی روی به سوی بارگاه ربوبی دارد. در اینجا دیگر سخن از حال است نه قال تا بتوان همه ی حقایق شهودی را در قالب الفاظ و کلمات گنجاند. اینجاست که باید گفت: " قحطی معنا میان نام ها ".
ای خدای جان را تو بنما آن مقام
کاندر آن بی حرف می روید کلام
وارسته ای که در این " حال " قرار گرفته و همه بندهای تعلق را از تخت بند وجود خویش بریده در " اضطراب " است. اما نه آن اضطراب فیلسوفانه ای که سارتر یا هیدگر از آن سخن به میان می آوردند، بلکه آن اضطراب عارفانه ای که عین آرامش است. اضطرابی که عارف نگران است تا مبادا لحظه ای و لمحه ای از یاد محبوب غافل شود و خود را اسیر تعلقات بیهوده سازد. خلاصه آنکه در این مرتبه از ایمان آدمی ترک ماسوی الله کرده و عاشق خدای مطلق است، و همواره نظر به عنایت او دارد و در واقع فریاد دردمند او چنین است:
این همه گفتیم لیک اندر بسیج
بی عنایات خدا هیچیم هیچ
بی عنایات حق و خاصان حق
گر ملک باشد سیاهستش ورق
ایمان قلبی نه ایمان زبانی
از آنچه در بحث های فوق اشاره کردیم به یک نکته اساسی دست یافتیم و آن اینکه ایمان آن گاه می تواند به طور کامل مؤثر باشد که صرف نظر از جنبه ی نظری جنبه ی قلبی نیز داشته باشد. یعنی ایمان، ایمان قلبی باشد نه ایمان زبانی، زیرا چه بسا که فردی ایمان به خدا داشته باشد ولی ایمان وی از حد زبان و یا عقل پیشتر نرود. یعنی یا به زبان تصدیق مبدأ آفرینش را می کند و یا آنکه تنها عقل او خدا را باور دارد، اما درون وی از اعتقاد به خدا تهی است. به بیان دیگر دل وی گواهی به وجود خدا نمی دهد. ایمانی می تواند همه ی ابعاد وجودی انسان را زیر نظر گرفته و انسان را به سوی قله های رفیع کمال بکشانند که قلبی باشد. به گفته ی یونگ:« اعتقاد به تنهایی نمی تواند برای ما اطمینان های قلبی ایجاد کند. آنجا خدایی هم باشد پایدار نمی ماند.
مردم عموماً گمان می کنند: ایمان عبارت است از اجرای مراسم مذهبی، و حال آنکه فراموش می کنند که زیر بنای ایمان، همان اطمینان های قلبی است که برای هر فردی در اثر رویدادهای زندگی و آزمایش هایی که برای او پیش می آید، فراهم می گردد.
آدمی در خلال زندگی از پست و بلندی هایی باید بگذرد، ناراحتی هایی را می بیند تا امیدی هایی به سوی او روی می آورند، اگر با در نظر داشتن خدا، اگر با یاری خواستن از خدا، از بوته ی آزمایش سلامت بیرون آمد، اگر با چشم خود دید که چگونه، به خواست خداوند، از ناامیدی کامل، امیدواری کامل به دست می آید، از هیچ چیز همه چیز درست می شود، آن وقت است که ایمان او در برابر هر پیش آمدی همچون کوه پایدار است».(1)
اصولاً حقیقت توحید، ایمان قلبی به خداست، یعنی اینکه انسان با تمام وجود خدا را بپرستد نه آنکه فقط به وسیله زبان او را یاد کند. این ساده لوحی است که ما هر کس را که ایمان لفظی به وجود خدا دارد او را خداشناس حقیقی بدانیم، چرا که کم نیستند کسانی که براهین فراوانی برای اثبات وجود خدا و صفات جمال و جلال او می دانند و در ضمن اشکالات بسیار را هم که از طرف بزرگان شرق و غرب بر وجود خدا و ابعاد توحید وارد آمده می توانند نفی کنند، اما در عمل هیچ گاه گامی در مسیر توحید نگذارده اند.
لزوم ارتباط با خدا
برای آنکه توحید حقیقی در دل و جانمان نفوذ کند باید در ابتدا ابعاد مختلف توحید را بشناسیم. باید بدانیم که خدا کیست و دارای چه صفاتی است و رابطه اش با جهان خلقت چگونه است؟ اگر ما مانند بعضی از فلاسفه که خدا را چونان موجودی تصور می کنند که در ابتدای پیدایش عالم، جهان را به وجود آورد و به دنبال کار خویش رفت و از آن موقع تاکنون هیچ رابطه ای با جهان نداشته است بدون شک هم از خداشناسی به دور افتاده ایم و هم با توحید حقیقی فرسنگ ها فاصله داریم.آری باید خدا را درست بشناسیم و این حقیقت را به خوبی درک کنیم که او با هستی در ارتباط است و در هر لحظه ای حهان هستی از او فیض می گیرد و اگر فیض او نباشد در یک آن جهان نابود خواهد شد. - اگر نازی کند در هم فرو ریزند قالب ها - باید بدانیم که او ناظر بر ما و بر رفتار ماست و هر حرکتی که می کنیم و دست به هر انتخابی که می زنیم از نظر او پنهان نیست. متاسفانه اکثر افراد انسانی خود را آن چنان با خدا غریبه و بیگانه احساس می کنند که گویی خدا آنها را به حال خود رها کرده است. و اگر همه ملاحظه می کنیم که امروزه خدا چندان نقشی در زندگی بعضی از افراد انسانی ندارد بدین علت است که این افراد خود را با او در ارتباط نمی بینند. به قول اریک فروم:
« خدا نیز یک صورت " مدیرعامل شرکت کاینات " در آمده است، می دانیم که هست، نمایش زندگی را اداره می کند ( گر چه این نمایش ممکن بود بی وجود یزدان نیز جریان یابد). هرگز او را نمی بینیم ولی به رهبری وی ایمان داریم، در حالی که در کار خودمان را می کنیم».(2)
سخن عمیق فروم نشانه ی درد بزرگ انسان زمان ماست: درد بی ارتباطی انسان با خدا که موجب هزاران گونه فاجعه و جنایات شده است. این سخن فروم را باید به جد گرفت و در راه چاره این درد هولناک اندیشه ای کرد. انسان روزگار ما به خاطر از خود بیگانه شدن این درد را چندان احساس نمی کند، اما بر عهده متفکران و اندیشمندان بزرگ است که برای درمان این درد چاره ای بیندیشند، چرا که زیان های حاصله از بی توجهی به درمان این درد قابل جبران نیست.
ما ز خود سوی تو گردانیم سر
چون تویی از ما به ما نزدیکتر
با چنین نزدیکی دوریم دور
در چنین تاریکیی بفرست نور
گام هایی در مسیر توحید
برای آنکه گام در مسیر توحید بگذاریم باید با هر چه غیر خدایی است مبارزه کنیم و با هر آنچه که می خواهد جایگزین او شود به نبرد برخیزیم و نگذاریم تا چیزهایی که در اصل رنگی از او ندارند در دل و جانمان رخنه کنند. معیار انتخابمان باید این باشد که چیز مورد انتخابمان تا چه حدی می تواند ما را در مسیر خدا قرار دهد. اگر دوستی می یابیم، اگر همسری برمی گزینیم، اگر راهی نایافته را می خواهیم طی کنیم و .. باید همه را با معیار به سوی او بودن بسنجیم و اینکه آیا اینها در مسیر خدا هستند یا نه؟ آخر مگر می شود هم ایمان به خدا دانست و هم از پرستش آنچه غیرخدایی است دم زد؟ مگر می شود هم خدا را پذیرفت و هم به پرستش شخصیت ها پرداخت؟ مگر می شود هم موحد بود و هم تاریخ پرست؟آنها که انتقاد می کنند و می گویند اگر ایمان به خدا می تواند منشأ اثری باشد، پس چرا بسیاری از خداپرستان دروغ می گویند یا خیانت می کنند و یا به هزاران زشتی ها و بدبختی های دیگر گرفتارند؟ باید ابتدا در احوال آنهایی که به عنوان مثال نام می برند بیندیشند و بررسی کنند که افراد مورد نظرشان اولاً چگونه شناختی از خدا دارند و ثانیاً تا چه حد گام در مسیر توحید نهاده اند؟ تا چه حد با انواع بت ها و پرستش ها مبارزه کرده اند؟ و تا چه حد خدا را ناظر بر احوال خود می دانند؟ ایمان به وجود خدا و اینکه خداوندی توانا و حکیم جهان را خلق نموده اولین گام است و آغاز راه برای توحیدی شدن. برای آنکه انسان الهی بشویم و رنگ خدایی را بپذیریم گام های بسیار داریم که اساسیترین آنها مبارزه مستمر و پی گیر با هر نوع شرک و بت پرستی است. برای توحیدی شدن باید مواظب بود تا در میان غوغای زندگی مادی خود را فراموش نسازیم. باید لحظاتی به خلوت دل خویش رفت و خود را بر خود برنهاد و به هستی خویش اندیشید. باید مراقب بود که مبادا محسوسات و آنچه که ظاهری است آدمی را بفریبد و از برون، درون را نابود سازد. چرا که ممکن است آدمی بر اثر تماس با طبیعت و محسوسات اسیر ماده و ماده گرایی شود و اصل و آغاز خویش را فراموش نماید. باید کوشید و سخت هم کوشید تا اسیر طبیعت نشد. محسوس گرایی و طبیعت زدگی عامل بازدارنده و سد محکمی بر سر راه توحید هستند. باید سطح آگاهی و دل آگاهی خویش را تا آنجا کمال بخشیم که به هر چه نگاه می کنیم مظهری از وجود خدا بدانیم. باید آفریده های جهان را همواره با او در رابطه با او تصور کنیم و هر کمالی را که در آنها می بینیم نمونه ای بسیار ناچیز از جمال او بدانیم. اگر چنین کنیم همواره حضور خدا را در خواهیم یافت.
از دیگر گامها برای توحیدی شدن مبارزه با " خود طبیعی " است. باید می خواهم بی نهایت جوی خویش ( نفس اماره) را که در حال طبیعی رو به سوی منهای بی نهایت دارد در پرتو ایمان به خدا کنترل کرده، مهار نمود. باید با همه ی مظاهر خودخواهی ها و خودپرستی ها مبارزه کرد. باید از این بت درونی که مادر همه ی بت هاست سخت بیمناک بود و همواره بر آن نظارت داشت که کوچکترین غفلتی موجب سقوط از جاده ی توحید است.
مادر بت ها، بت نفس شماست
زآنکه آن بت مار و این بت اژدهاست
پی نوشت ها :
1. فرد در جامعه های امروزی ص 10-109.
2. جامعه ی سالم ص 187.
نصری، عبدالله؛ (1373)، خدا در اندیشه ی بشر، تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، چاپ اول